eitaa logo
ݪَبْݒَࢪ
154 دنبال‌کننده
3هزار عکس
577 ویدیو
5 فایل
-بسم الله - سلام بر شمایگان. لبپر به ظرفی میگن که گوشه ای از اون شکسته باشه. منتظر پستای خیلی مرتب و شیک نباش، اینجا همه چی درهمه/من همونی ام که مامانت میگه باهاش نگرد🕶😂 گلادیاتور
مشاهده در ایتا
دانلود
همین حالا در کوچه مان پسر بچه ها دارند شعار خیبر خیبر یا صهیون را میدهند. حتم دارم نمیدانند قضیه اش چیست اما در انها نشسته است و از تمام وجود فریاد می‌زنند. حالا هم دارند با صدای بلند از اولیِ ملعون گرفته تا نتانیاهو را لعن می‌کنند. رحمت به شیری که خورده اند. یکی شان هم الان گفت سلامتی امام علی صلوات. و صلواتی که در کوچه طنین انداخت.
دوستان می‌خوام یه داستان بنویسم. دعا کنید خوب از آب در بیاد. زیاد باز نویسیش نکنم. یا لااقل حوصله ی باز نویسی داشته باشم. داستان خوب از آب در اومد همین جمع جهنم بهتون هات مذاب میدم، مهمون خودم.
😂😂
حالا دوستانی هم که در زمره ی ما نیستند هماهنگ میکنم مهدیمون تو بهشت بهتون ایس شراب بهشتی بده😌😂
به شرط اینکه داستانم با تمرکز و خوب از آب در بیاد.
وگرنه که از کانال لفت بدید اصلا.
😁😁چشم
سلطاااان
هدایت شده از احسان عبدی پور
ما خيلي قبلتر از ايكه رونالدو اينا حتي دنيا بيان، عصرا تو ميدون شِكري پشت نِي جيله ها فوتبال بازي ميكِرديم. يه روز بازيمون تِموم شده بود داشتيم پا پِتي ميرفتيم خونه كه حاج شعبون صدامون زد. برگشتيم تا زير كامپرسي ش دراز شده و گريس پمپ دسشه و داره گريسكاري ميكنه. حاج شعبون آدم مذهبي وِلي اِرنِكي بود. مو از مذهبياي اِرنَك خوشُم مياد. گفت: تو يي هواي گرررم چطوري طاقت ميارين دنبال توپ ميدوين؟ هيچكي هيچي نِگفت. دوباره سرگرم گريس پمپ شد.ما هم راه افتاديم... كه يهو يه صدايي خشكمون كِرد: هر كي آلسكا ميخواد، همينجا تو شلوارش بشاشه، بعد بره دكون جوهر به حساب مو آلسكا بخوره! خيييلي حرف مسخره و بي ادبانه اي بود. خيلي! شيش تا بوديم، هر شيش تامون يهو مث پلنگ تو خومون شاشيديم! و مث فشنگ دويديم سمت دكون جوهر. سر مغرب شيش تا ننه از تو شيش تا خونه همزمان داد زدن كه: خير نِبيني حاج شعبووون اينا عقل و شعور نِدارن تو خو بُباي پنجتا بچه اي؟ يي كارن كه كِردي؟! فردا هِمي شد. پس فردا هم. روز بعدشم. شد كه ديگه از زمين كه در ميومديم او همه راه نميرفتيم كنار كامپرسي، هموجور تو حركتي ميشاشيديمُ صداي حاج شعبون ميزديمو او تاييد ميكردُ ما راه به راه ميرفتيم دم دكون. جوهر سلام! حاج شعبون گفت آلسكا بدمون بزن به حسابش. يه روز با محسنو از سمت زمين پِليتي داشتيم برميگشتيم. از يه مسير ديگه. گفتم دكون سر راهِه بيو يه آلسكا بگيريم بعد بريم سي حاج شعبون بشاشيم كه نخوايم دوبار يه مسيري برگرديم. جوهر سلام! حاج شعبون سلام رسوند گفت دوتا آلسكا بده بزن به حسابش. جوهر اوقات تهل سرش از پشت ترازو آورد بالا و با نهيب گفت: برين گمشين كثافتاي دروغگو! حاج شعبون تصادف كرده افتاده تو جا! يهو قلبمون ريخت. اومديم روبرو خونه ش تا هااااتمام محل ريختن تو خونه و در بازُ زِنا گريهُ... اصن يه وضععععي! تو هِمي هيسُ بِيس عقيلو و يوسفو و مورو و اَلسِينو از راه رسيدنو پا پتي اومدن كنار ما سينه ي ديوار وايسادن. يهو مورو بي خبر شروع كرد تو شلوارش شاشيدن! تا ديدمش داد زدم نه نَهههه نشااااش خر! نشاش! جوهر آلسكا نميده استوپ كن! استوپ نكرد. رگه ي شاشش از زير پاهامون رد شد. بعد با چيشاي پر اشك برگشت سمتم: مو مث شما كُم گَندا نيستم كه همه ش فقط سي آلسكا ميشاشين. ميفهمين چقد حاج شعبون بدردمون خورده؟! مو دارُم سي خودش ميشاشم... مگه حتما بايد آلسكا بدتُم؟! خاك تو سرتون! ما شيش تا بوديم. سيلِ همديگه كرديم. حرفي به زبون نيورديم. مثانه هامون، جلو فلسفه ي مورو كم آورد. تو سكوت و با بغض شاشيديم. سي حاج شعبون شاشيديم و دعا كرديم خدا زود حالش خوب كنه. به قلم احسان عبدی پور https://eitaa.com/EhsanAbdipour