هدایت شده از احسان عبدی پور
ما خيلي قبلتر از ايكه رونالدو اينا حتي دنيا بيان، عصرا تو ميدون شِكري پشت نِي جيله ها فوتبال بازي ميكِرديم. يه روز بازيمون تِموم شده بود داشتيم پا پِتي ميرفتيم خونه كه حاج شعبون صدامون زد. برگشتيم تا زير كامپرسي ش دراز شده و گريس پمپ دسشه و داره گريسكاري ميكنه.
حاج شعبون آدم مذهبي وِلي اِرنِكي بود. مو از مذهبياي اِرنَك خوشُم مياد. گفت: تو يي هواي گرررم چطوري طاقت ميارين دنبال توپ ميدوين؟
هيچكي هيچي نِگفت. دوباره سرگرم گريس پمپ شد.ما هم راه افتاديم... كه يهو يه صدايي خشكمون كِرد: هر كي آلسكا ميخواد، همينجا تو شلوارش بشاشه، بعد بره دكون جوهر به حساب مو آلسكا بخوره!
خيييلي حرف مسخره و بي ادبانه اي بود. خيلي!
شيش تا بوديم، هر شيش تامون يهو مث پلنگ تو خومون شاشيديم! و مث فشنگ دويديم سمت دكون جوهر.
سر مغرب شيش تا ننه از تو شيش تا خونه همزمان داد زدن كه: خير نِبيني حاج شعبووون اينا عقل و شعور نِدارن تو خو بُباي پنجتا بچه اي؟ يي كارن كه كِردي؟!
فردا هِمي شد. پس فردا هم. روز بعدشم.
شد كه ديگه از زمين كه در ميومديم او همه راه نميرفتيم كنار كامپرسي، هموجور تو حركتي ميشاشيديمُ صداي حاج شعبون ميزديمو او تاييد ميكردُ ما راه به راه ميرفتيم دم دكون. جوهر سلام! حاج شعبون گفت آلسكا بدمون بزن به حسابش.
يه روز با محسنو از سمت زمين پِليتي داشتيم برميگشتيم. از يه مسير ديگه. گفتم دكون سر راهِه بيو يه آلسكا بگيريم بعد بريم سي حاج شعبون بشاشيم كه نخوايم دوبار يه مسيري برگرديم.
جوهر سلام! حاج شعبون سلام رسوند گفت دوتا آلسكا بده بزن به حسابش.
جوهر اوقات تهل سرش از پشت ترازو آورد بالا و با نهيب گفت: برين گمشين كثافتاي دروغگو! حاج شعبون تصادف كرده افتاده تو جا!
يهو قلبمون ريخت. اومديم روبرو خونه ش تا هااااتمام محل ريختن تو خونه و در بازُ زِنا گريهُ... اصن يه وضععععي!
تو هِمي هيسُ بِيس عقيلو و يوسفو و مورو و اَلسِينو از راه رسيدنو پا پتي اومدن كنار ما سينه ي ديوار وايسادن.
يهو مورو بي خبر شروع كرد تو شلوارش شاشيدن! تا ديدمش داد زدم نه نَهههه نشااااش خر! نشاش! جوهر آلسكا نميده استوپ كن!
استوپ نكرد. رگه ي شاشش از زير پاهامون رد شد. بعد با چيشاي پر اشك برگشت سمتم: مو مث شما كُم گَندا نيستم كه همه ش فقط سي آلسكا ميشاشين. ميفهمين چقد حاج شعبون بدردمون خورده؟! مو دارُم سي خودش ميشاشم... مگه حتما بايد آلسكا بدتُم؟! خاك تو سرتون!
ما شيش تا بوديم. سيلِ همديگه كرديم. حرفي به زبون نيورديم.
مثانه هامون، جلو فلسفه ي مورو كم آورد.
تو سكوت و با بغض شاشيديم. سي حاج شعبون شاشيديم و دعا كرديم خدا زود حالش خوب كنه.
به قلم احسان عبدی پور
https://eitaa.com/EhsanAbdipour
هدایت شده از بیداری ملت
برای من
اون افغانستانی که کنار ایران ایستاد
از اون فغانی که جلوی ترامپ دولا شد
خیلی ایرانی تره، این از من✋
🔴 #بیداری_ملت 👇
@bidariymelat
ݪَبْݒَࢪ
حاجی کشتیش؟
نوشتنش قشنگه.
طرف اگر مرد باشه که زورت بهش نمیرسه.
نتنها خفه نمیشه که خفت میکنه.
اگر هم زن باشه باز هم نمیشه.
تو اونقدری مهربون و لطیف هستی که نخوای این کار را کنی ❤️