خیلی حرف جالبی بهم زد:
هر بار که سطحتون بالا میره، چیزی را از دست میدین؛ یک عادت، یک دوستی، یک رابطه، یک نسخه از خودتون. این باخت نیست. این هزینهی وروده.
روی تخت دراز کشیده ام.
پنجره باز است و گهگاه بادی پرده را میرقصاند.
پسر بچه های همسایه ها تو کوچه قایم موشک بازی میکنند.
یکیشان را که اصلا از اول تا آخر بازی نتوانسته اند پیدا کنند و یک جور هایی گنگ بازیست.
دیگری داد میزند و فحش میدهد.
اما یکیشان هست که چپ میرود راست میرود این موزیک مزخرف و سخیف را تکرار میکند: آسمون ما نمیای پَر پرواز!!
آنقدر این را تکرار کرده است که دوست دارم از همین جا سرم را ببرم بیرون از پنجره و داد بزنم: خفه شو دیگه.
کاملا معلوم است یک نوجوانِ اینستا زده ی بی فرهنگ است. یک نوجوان که میخواهد ادای بزرگ تر ها را در بیاورد و قلدر باشد.
از نوع لحن و حرف زدنش، جمله بندی اش میتوانم حدس بزنم چقدر بی بند و بار است.
یکی دیگرشان مدام فحش زشتی را تکرار میکند و میخواهد در بازی ببرد.
همین حالا هم دو سه تا فحش زشت دیگر شنیدم.
واقعا باید نگران بطن کوچه ها و بازی بچه ها بود، با این همه فحاشی و بد دهنی؛ در این سن پایین.
حیف خسته ام و حوصله ی دعوا ندارم.
وگرنه بلند میشدم و همین پتو ی شکلاتی رنگم را به سر میزدم. پرده را میکشیدم و میگفتم میشه خفه بشید؟
قطع به یقین بچه های ادب نیستند و جوابم را میدهند و آنجاست که باید تخم سگی به ریششان ببندم و با آرامش آن فردی که دارد پرو گری بیشتری میکند را نادیده بگیرم تا ضایع بشود.
قبل تر ها آن پسرِ تپل که گفتم اینستا زده است را داخل کوچه زده ام.
آنقدر خوب با لگد خواباندم زیر باسنش که برنگشت نگاهم کند و فقط گفت الان بابامو میارم.
من هم گفتم: سگه هر کی باباشو نداره.
او رفت و دیگر نیامد.
و البته شاید بگویید این کار درست نیست و سرزنشم کنید اما، من در خلوت خودش وقتی که داشت پرو گری میکرد زدمش. نه جلوی دوستانش که ضایع تر بشود.
هنوز دارد آن جمله ی مزخرف را تکرار میکند.
دوست دارم بگویم پر پرواز و مرگ، گمشو تو کوچه ی خودتون بازی کن؛ ولی خسته ام. اینها هم بچه اند و نفهم.