ذوالفقار و فاطمه سلام اللّه علیها هر دو خواهر و برادر بودند!
چون پیغمبر﴿ص﴾به معراج رفت؛
در بهشت به درختی رسید پر سیب ، دست فرا کرده یک سیب از درخت باز کرد و نیمه وی را تناول کرده و نیمه دیگر از دست وی افتاده و نا پدیده شد.
حق از آن نیمه ذوالفقار آفرید!
و از آن یک نیمه که خورده بود چون به خدیجه ﴿س﴾ رسید به فاطمه ﴿س﴾ حامله شد؛
اکنون:
ذوالفقار و فاطمه سلام اللّه علیها هر دو خواهر و برادر بودند!
روزی مولاعلی ﷻ در حجره آمد فاطمه ﴿س﴾ در کلام بود.
فرمودند:
یا فاطمه با که مکالمت می کنی؟
پاسخ آمد:
{بــا بــرادرم ذوالــفــقــار}
-الموسوعةالكبرىعنفاطمةالزهراء،2/16
-احسنالکبارفیمناقبالأئمۀالأطهار
خطّی،ص33
بنویسید آقا!
سرِ کوی و بَرزن بنویسید:
ایامِ غربتِ ۳۰ ساله یِ علی شروع شد...
هر کی هر چی داره!
کانال، پیج، منبر، هیئت، کلاس، مدرسه، دانشگاه
روایت از امام صادق فرمود:
در کوچه هر کسی با هر چه در دست داشت مادرِ ما رو کتک میزد...🥀
ماها هم هر چی در دست داریم باید برایِ فاطمیه خرج و کمک کنیم تا پرچمِ عزایِ مادر برافراشته بمونه.
بَشارِ مَکاری از یارانِ امام صادق،
میگه رسیدم خدمتِ امام صادق.
حضرت در حالِ خوردنِ خرما بود.
تا نگاهش بهم افتاد بهم تعارف زد که بشار بفرما بیا از این خرماها میل کن! عرض کردم:
آقا در مسیرِ اومدن به خدمتِ شما،
چیزی دیدم که بدجور ناراحتم کرد طوری که الان بغض گلومو گرفته و اشتهام کور شده...
امام فرمود:
تو رو به حقی که به گردنت دارم!
بیا از این خرماها میل کن...
بخاطرِ اصرارِ زیادِ آقا چند خرما میل کردم.
آقا فرمود چه اتفاقی در مسیر دیدی؟
گفتم در بینِ راه دیدم مامورینِ حکومتی زنی رو دستگیر کردن و با تازیانه به سرش میزدن و به طرفِ دربار می بردنش و اون زن هم از سرِ بیچارگی فریاد میزد:
اَلمُستَغاثُ بِاللهِ وَ لِرَسوله!
فریادِ کمک خواهی به خدا و پیامبرش می برم!
هیچکی جرات نداشت جلو بره برایِ کمک!
آقا فرمود چرا کتکش میزدن؟
گفتم اینطور که شنیدم پایِ این زن لغزید و به زمین افتاد و وقتی افتاد گفت:
لَعَنَ اللهُ ظالِمیک یافاطِمه!
خدا ظالمینِ در حقِ تو رو لعنت کنه فاطمه!
مامورینِ حکومتی حرفش رو شنیدن و دستگیرش کردن و با تازیانه می بُردَنش.
بشار میگه همین که امام صادق ماجرا رو شنید گریست به قدری که اشک محاسنِ شریف که هیچ بلکه سینه یِ مبارک از اشک نَمناک شد! فرمود:
پاشو بشار که به مسجد بریم
و برایِ آزادیِ اون زن دعا کنیم!
عازم شدیم و آقا برایِ آزادیِ اون زن دعا فرمود و کسی از یارانش رو فرستاد تا پیگیرِ خبرِ آزادیِ اون زن بشه و او هم با خبرِ آزادیِ اون زن برگشت...
04-Fatemie-Aval[Shab1]-1402[1445]-Mejid Reza Nejad-Shoor[01].mp3
4.62M
آقا شما که بر حالِ اون زن گریستی
دعا کردی و آزاد شد
خدا خیرت بده.
اما عزیزِ دلم...
کاش کسی هم
برایِ شفایِ فاطمه دعا میکرد :)
مادرموای🥀
لاهوت
آقا شما که بر حالِ اون زن گریستی دعا کردی و آزاد شد خدا خیرت بده. اما عزیزِ دلم... کاش کسی هم برایِ
یــاربنصیبهیـچغریبیدگرمکن
داغےکهگیسوانحسنراسپیدکرد 💔
حسنموای:(
4_5989917070681182464.mp3
9.43M
زود است بهر #زینب ِتو خانه داری
بنگر که او گردیده مضطر، کَلِّمینی...
4_5823529741281394860.mp3
27.19M
خیلی جوانی، رفتنت زود است زهرا
لعنت به آن ثانی کافر کَلِّمینی...
#مصائب_کوچه_بنی_هاشم
وقتی که صدیقه کبری نگذاشت مولا علی «علیهماالسلام» را به مسجد ببرند، «چند نفر» و «چگونه» آن مظلومه را میزدند...!
گزارشهای دردناکی از این واقعه نقل شده که چند مورد از آن ها را با قلمی لرزان نقل میکنیم:
أَنَّ قُنْفُذاً مَوْلَى عُمَرَ لَكَزَهَا بِنَعْلِ السَّيْفِ بِأَمْرِهِ.
قنفذ (غلام عمر) به دستور او با غلاف شمشیر ضربهای محکم بر آن بانوی مظلومه زد.
فَأَلْجَأَهَا قُنْفُذٌ إِلَی عِضَادَةِ بَیْتِهَا وَ دَفَعَهَا فَکَسَرَ ضِلْعاً مِنْ جَنْبِه
قنفذ، با ضربهای فاطمه زهرا سلاماللهعلیها را به میان در و دیوار خانه پرت کرد که در اثر این ضربه، یکی از دندههای پهلوی آن مظلومه شکست!
ضَرَبَها قُنفُذ عَلَى وَجهِها و أصابَ عَينَها
قنفذ ضربهای به صورت آن حضرت زد که در اثر آن ضربه چشم آن مظلومه مجروح شد.
ضَرَبَها خالدُ بنِ الوَليدِ بِنَعلِ السّيف
خالد بن ولید با غلاف شمشیر آن بانوی مظلومه را کتک زد.
ضََربَها المُغیرةُ حتّی أدمٰاها
مغیره آنقدر آن حضرت را کتک زد که خون از جسم شریفش جاری شد.
فَرَفَعَ السَّیْفَ وَ هُوَ فِی غِمْدِهِ فَوَجَأَ بِهِ جَنْبَهَا فَصَرَخَتْ فَرَفَعَ السَّوْطَ فَضَرَبَ بِهِ ذِرَاعَهَا
عمر، شمشیرش را در حالی که در غلاف بود، بالا برد و آن را محکم به پهلوی آن حضرت زد؛ آن مظلومه نالهای کشید که عمر باز با تازیانهاش بر روی دست آن حضرت زد!