eitaa logo
لحظه‌ای باشهدا
3.4هزار دنبال‌کننده
33.4هزار عکس
19.9هزار ویدیو
857 فایل
ݪحظه‌ا؁باشھدا امروزفضݪیٺ‌زنده‌نگھداشتن‌یادوخاطره‌شھدا کمترازشھادٺ‌نیسٺ، امام‌خامنه‌ای کاناݪ‌بہ‌معرفےشھدا،جانبازاטּ،آزادگاטּ،ایثارگراטּ وبصیرٺ‌دینی‌درپیرو؎ازامام‌خامنه‌ا؎می‌‌‌‌پردازد یاد شهدا باذکرصلوات اللهم‌صل‌علی‌محمدوال‌محمدوعجل‌فرجهم ۱۳۹۷/۱/۱۱
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭐️ ‏صدای تیر و خمپاره در میدان جنگ را بشنوید؛ و آرامش ‎ را هم، هنگام مناجات ببینید... 💫 فیلم منتشرنشده از لحظات اقامه نماز 🇮🇷 ای با شهدا @lahzaei_ba_sh
شهید کاظمی:ما باید خیلی حواسمان را جمع کنیم که در اطاعت از اماممان(ولی فقیه) یک وقت خدای نکرده سستی و کوتاهی نکنیم. 《سخنرانی تجزیه و تحلیل عوامل و شرایط موثر در پایان جنگ؛ جمع نیروهای لشکر در پایگاه انبیا شوشتر》 منبع:کتاب فرماندهان دفاع مقدس،مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس 🇮🇷 ای با شهدا @lahzaei_ba_sh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تا میتونی عشق بازی کن 🙂🌷 شهید مصطفی صدرزاده🌹 لحظات تون منور به نور شهدا، عاشقی کن با شهدا دسته گلی ازجنس صلوات نثارشان وَعَجِّلْ‌فَرَجَهُمْ 🇮🇷 ای با شهدا @lahzaei_ba_sh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✨﷽✨ شوخی های امام خمینی ره ✅کباب نمی‌خورم! یکی از نزدیکان امام خمینی تعریف کرده است که: دکتر از طریق من به امام خمینی پیغام داده بود که: «به آقا بگویید برای اینکه کمتر دارو بخورند، باید یک سیخ کباب میل کنند.» امام در جواب پیغام فرموده بودند: «کباب نمی‌خورم.» سخن امام که به گوش دکتر رسید، یک بار دیگر پیغام داد که: «بگویید برای اینکه فلان قرص را نخورند، کباب را بخورند.» این پیغام را به امام عرض کردم. امام در جواب نگاهی به من کرد و در حالی که به میزی که کنار اتاق بود اشاره می‌کردند، با لحن خاصی فرمودند: «این میز را بخور!» گفتم: «بله آقا؟!» دوباره فرمودند: «این میز را بخور!» حاج احمد آقا و خانم اعرابی، نوه امام، که آنجا بودند به خنده افتادند. خود امام هم خندیدند. عرض کردم: «آقا! من که نمی‌توانم میز را بخورم!» امام فرمودند: «همان طور که تو نمی‌توانی میز را بخوری، من هم نمی‌توانم هر روز کباب بخورم.» نثار روح مطهرش صلوات وَعَجِّلْ‌فَرَجَهُمْ 🇮🇷 ای با شهدا @lahzaei_ba_sh
: شهـادت . . . در راہِ آرمانِ الهـے ، معشوق ماست آیا شنیدہ اے ! عاشقے را . . . از معشوق بترسانند؟ ۷۲_یارِ_شهیدش_گرامے_باد التماس دعا وَعَجِّلْ‌فَرَجَهُمْ 🇮🇷 ای با شهدا @lahzaei_ba_sh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
مجاهد مخلص ما شهید زیاد داریم - در بین سـرداران هم شهید داریم، در بین آحاد معمولی هم شهید داریم - امّا شهیدی که به‌دست خبیـث‌ترین انسان‌های عالم یعنی خود آمریکایی‌ها به شهادت برسد و آن‌ها افتخار کنند که او را توانستند شهید کنند، چنین شهیدی غیر از حـاج قـاسم، من کس دیگری را یادم نمی‌آید؛ جهـادش جـهاد بزرگی بود، خـدای متعال شهادت او را هم شهادت بزرگی قرار داد؛ ان‌شاءالله امیدواریم که خداوند درجـاتش را عـالی کند و آن نعمت عظیمی که شامل حال او شد، بر او گوارا باشد که حقّش بود و شایستۀ این نعمت بزرگ بود. واقعاً اگر حاج قاسم در رختخواب می‌مرد، یا در تصادف می‌مرد، یا با این ناخوشی‌ها می‌مرد - [چون] اواخـر، سینـه‌اش ناراحت بود، شیمیایی بود، مشکل بود - آدم غصّه‌اش می‌شد؛ حاج قاسم باید همیـن‌جور به شهادت می‌رسید. البتّه برای ما خیلی سخت است؛ برای شما سخت است، شـاید برای من سخت‌تر هم باشد؛ ولیکن باید تحمّل کرد، باید از این مرحله عبور کنیم. امیـدواریم ان‌شاءالله خدای متعـال این دل‌ها را شاد کند؛ این ضربه‌ای که وارد آمد، ترمیم بشود، ان‌شاءالله به فضل الهی سکینـۀ خودش را بر دل‌های شماها، بر دل‌های ما، بر دل‌های همۀ مردم نازل کند. شما امروز دیدید؛ خب در کرمان حاج قاسم را همه از نزدیک می‌شناختند؛ این جمعیّتی که امروز در کرمان به خیابان آمد، اتفاق عجیبی نبـود؛ امّا تبریز چه؟ دیدید تبریز را؟ دیدید؟ چه جمعیّتی! چه احساس ارادتی! چه اشکی ریختند مردم تبریز - آن جمعیّت عظیم میلیونی - در خیابان! [البتّه] این‌ها نعمت‌های جلوی چشم ما است که خدای متعال برای اینکه ماها بفهمیم که قدر شهادت چقدر است، این‌ها را جلوی چشم ما می‌گذارد. حالا تشییعش را هم خواهید دید که چه خواهد شد و چه تشییعی از او بشود... (بیانات مقام معظم رهبری امام خامنه‌ای مدظله العالی )
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
لحظه‌ای باشهدا
برش هایی از 📚" پرواز بغداد - بهشت" 💎💎زندگی نامه مأمور اداره‌ کل آمار و ثبت‌احوال روی شناسنامه نوشت:
برش هایی از کتاب 📚" پرواز بغداد - بهشت" 💎💎بخش دوم زندگی نامه آذر و دی به بهمن‌ماه رسید و روزبه‌روز حاج قـاسم خودش را بیش‌ازپیش پیدا و نسبتش را با انقلاب اسلامی ‌شفاف‌تر می‌کرد. روزهای گرم سال 1359 رسیده بود که تصمیم گرفت کار و بارش در ادارۀ آب را برای دیگران بگذارد و برود سراغ سپـاه ‌‌پاسداران که به‌دستور امام خمینیقدس‌سره همچون دیگر استان‌ها و شهرستان‌ها، در کرمان شکل‌گرفته بود. هرچند مسئول ثبت‌نام سپاه کرمان جهت عضویت حاج قاسم در سپاه، به‌دلیل داشتن موهای بلند فِر و پوشیدن لباس آستین‌کوتاه و وضعیت ظاهری‌اش موافقت نمی‌کرد ولی بالاخره تابستان سال 1359 عضو سپاه کرمان شد و به‌دلیل آمادگی جسمانی که براثر ورزش پرورش اندام به‌دست آورده بود، عضو واحد آموزش و مربّی پادگان آموزشی قدس کرمان گشت و در پـادگان مشغول به کار شد. همان سال به‌همراه گروهی از پـاسداران کرمانی، مدّتی در پادگان امام علیعلیه‌السلام تهران دورۀ آموزشی دید و در اینجا شاگرد تکاور نامداری چون (شهید) محمّد ناظری بود. حاج قاسم هر آنچه از اصول نظامی‌گری را در چَنته داشت، مدیون استاد خود می‌دانست. بعد از شهادت استادش در منزل ایشان حضور یافت و گفت: «بـزرگ‌ترین ویژگی شهید نـاظری این بود که در این سال‌ها از ابتدای انقلاب تاکنون، از سال 1359 که بنـده نیـروی آموزشی ایشان بودم، هیچ تغییـری یا خستگی در ایشان به‌وجود نیـامد. همیشه پـرکار و درصحنه و هر جای انقلاب که نیاز بود مسئولیت سخت‌ترین کارها را به‌عهده می‌گرفت. ما جهاد مهمی را به یاد نداریم که شهید ناظری در آن شریک نبوده باشند.»