eitaa logo
لحظه‌ای باشهدا
3.3هزار دنبال‌کننده
36.1هزار عکس
22.3هزار ویدیو
894 فایل
ݪحظه‌ا؁باشھدا امروزفضݪیٺ‌زنده‌نگھداشتن‌یادوخاطره‌شھدا کمترازشھادٺ‌نیسٺ، امام‌خامنه‌ای کاناݪ‌بہ‌معرفےشھدا،جانبازاטּ،آزادگاטּ،ایثارگراטּ وبصیرٺ‌دینی‌درپیرو؎ازامام‌خامنه‌ا؎می‌‌‌‌پردازد یاد شھدا باذکرصلوات اللهم‌صل‌علی‌محمدوال‌محمدوعجل‌فرجهم ۱۳۹۷/۱/۱۱
مشاهده در ایتا
دانلود
اول وقت سیره 💧 محسن قبل از اینکه به سن تکلیف برسد بدون این که ما چیزی بگوییم صبح ها از خواب بلند می شد و نمازش را میخواند... 🍃 نسبت به اهمیت زیادی قائل بود. 💧 که می‌دادند به هر مسجدی که سر راهش بود می‌رفت و نماز می خواند 🍃 در این زمینه پشتکار و جدیت داشت. 📚 کتاب زیر تیغ، خاطراتی از شهید ، خاطره مادر شهید، صفحه ۱۵ و ۱۶. یادش گرامی وراهش پررهرو وَعَجِّلْ‌فَرَجَهُمْ 🇮🇷 ای با شهدا @lahzaei_ba_sh
⚠️ایا نماز جایگزین دارد؟؟ 💥اگر من سرفه‌ام بگیرد، هیچ چیز جایگزین آب نمی‌شود. ‼️اگر بگویند که به تو پول و شیرینی می‌دهیم ولی آب را نخور، قبول نمی‌کنم! 💦می‌دانم که تنها آب است که من را نجات می‌دهد. 👈ما هنوز باور نکرده‌ایم که ما را نجات می‌دهد و هر بار می‌خواهیم آن را با شیرینی‌های دنیوی جایگزین کنیم. ✅خدای بزرگ روزی پنج بار به هنگام به ما زنگ می‌زند و خیلی از ما جواب نمی‌دهیم و یا بی محلی می‌کنیم... هم 🇮🇷 @lahzaei_ba_sh
سیره 🍃گفتند: چند دقیقه ی دیگه امتحان شروع میشه. صدای اومد . احمد آهسته رفت سمت نمازخانه. دنبالش رفتم و گفتم: احمد برگرد. این آقا معلم خیلی به نظم حساسه، اگه دیر بیای، ازت امتحان نمی گیره اما گوش نداد و رفت ... 🍀مرتب از داخل کلاس سرک می کشیدم و داخل حیاط و نمازخانه را نگاه می کردم. خیلی ناراحت احمد بودم. حیف بود پسر به این خوبی از امتحان محروم بشه... 🌿همه رو به صف کرده بودند و آماده امتحان بودیم اما بیست دقیقه همین طور توی کلاس نشسته بودیم. نه از معلم خبری بود نه از ناظم و نه از احمد! همه داشتند توی کلاس پچ پچ می کردند که یک دفعه درب کلاس باز شد. معلم با برگه های امتحانی وارد شد. ☘️همه بلند شدند. معلم با عصبانیت گفت: از دست این دستگاه تکثیر! کلی وقت ما رو تلف کرد تا این برگه ها آماده بشه! بعد هم یکی از بچّه ها را صدا زد و گفت: پاشو برگه ها رو پخش کن. هنوز حرف معلم تمام نشده بود که درب کلاس به صدا درآمد. در باز شد و احمد در چارچوب در نمایان شد و مثل بقیه نشست و امتحانش را داد ... وَعَجِّلْ‌فَرَجَهُمْ 🇮🇷 ای با شهدا @lahzaei_ba_sh
🕌 آثار و فوائد گفتن در منزل ‌ 🔸 اذان گفتن در منزل فواید زیادی داره که اهل بیت علیهم‌السلام هم به انجامش توصیه‌های زیادی کردند. م 🇮🇷 @lahzaei_ba_sh
تشنگی امانش را بریده بود از خط بر می گشت... بود به سنگر که رسید را گفتند آب را سمتش گرفتم و گفتم: بنوش به یاد لب های تشنه حسین علیه السلام... لیوان را از دستانم گرفت و به دم سنگر رفت منتظر رفیق اش بود که او هم بیاید سوت خمپاره ایی آمد گرد و خاک شد چشمانم را که باز کردم او را غرق در خون یافتم ،سیرآبِ سیرآب... الهی أنت أنت و أنا أنا: تو تویی و من، منم ببخش... 🇮🇷 ای با شهدا @lahzaei_ba_sh
~🕊 🌴✨ 🍁علی خواب دیده بود شهید می‌شود.  صبح که بیدار شد حال هوای عجیبی داشت. رفت توی میدان مین منطقه خیبر و شروع کرد و خنثی کردن مین های والمری.  ۷۰۰- ۸۰۰ مین را خنثی کرده بود. جورابش را هم در آورده بود و چاشنی های شان را ریخته بود داخل آن. مطمئن بود شهید می‌شود. 🍁می گفت: وقت شد. مردد بودم نمازم را بخوانم یا بقیه کار را تمام کنم. پیش خودم گفتم: بگذار این چند تا مین را هم تمام میکنم، بعد می‌روم سر وقت . همان موقع پایش رفت روی مین. تمام چاشنی‌های داخل جوراب هم منفجر شد. پایش قطع شد و تمام بدنش هم زخمی؛ اما شهید نشد. 🍁می گفت: چون نمازم را اول وقت نخواندم، از شهدا جا ماندم. ♥️🕊 📚یادگاران، ج ۳۰ 🇮🇷 ای با شهدا @lahzaei_ba_sh
سیره 🍃گفتند: چند دقیقه ی دیگه امتحان شروع میشه. صدای اومد . احمد آهسته رفت سمت نمازخانه. دنبالش رفتم و گفتم: احمد برگرد. این آقا معلم خیلی به نظم حساسه، اگه دیر بیای، ازت امتحان نمی گیره اما گوش نداد و رفت ... 🍀مرتب از داخل کلاس سرک می کشیدم و داخل حیاط و نمازخانه را نگاه می کردم. خیلی ناراحت احمد بودم. حیف بود پسر به این خوبی از امتحان محروم بشه... 🌿همه رو به صف کرده بودند و آماده امتحان بودیم اما بیست دقیقه همین طور توی کلاس نشسته بودیم. نه از معلم خبری بود نه از ناظم و نه از احمد! همه داشتند توی کلاس پچ پچ می کردند که یک دفعه درب کلاس باز شد. معلم با برگه های امتحانی وارد شد. ☘️همه بلند شدند. معلم با عصبانیت گفت: از دست این دستگاه تکثیر! کلی وقت ما رو تلف کرد تا این برگه ها آماده بشه! بعد هم یکی از بچّه ها را صدا زد و گفت: پاشو برگه ها رو پخش کن. هنوز حرف معلم تمام نشده بود که درب کلاس به صدا درآمد. در باز شد و احمد در چارچوب در نمایان شد و مثل بقیه نشست و امتحانش را داد ... وَعَجِّلْ‌فَرَجَهُمْ 🇮🇷 ای با شهدا @lahzaei_ba_sh
وقت سیره 🌷 مقید به شرعیات و فرائض بود هیچگاه ندیدم که اول وقتش ترک شود همیشه به این موضوع اهمیت میداد و خانواده را برای خواندن اول وقت تشویق و ترغیب می‌کرد صدای همیشه از تلفن همراهش پخش میشد... به روایت پدر شهید 🇮🇷 ای با شهدا @lahzaei_ba_sh
اول وقت سیره 💧 محسن قبل از اینکه به سن تکلیف برسد بدون این که ما چیزی بگوییم صبح ها از خواب بلند می شد و نمازش را میخواند... 🍃 نسبت به اهمیت زیادی قائل بود. 💧 که می‌دادند به هر مسجدی که سر راهش بود می‌رفت و نماز می خواند 🍃 در این زمینه پشتکار و جدیت داشت. 📚 کتاب زیر تیغ، خاطراتی از شهید ، خاطره مادر شهید، صفحه ۱۵ و ۱۶. یادش گرامی وراهش پررهرو وَعَجِّلْ‌فَرَجَهُمْ 🇮🇷 ای با شهدا @lahzaei_ba_sh
وقت سیره 🌷 مقید به شرعیات و فرائض بود هیچگاه ندیدم که اول وقتش ترک شود همیشه به این موضوع اهمیت میداد و خانواده را برای خواندن اول وقت تشویق و ترغیب می‌کرد صدای همیشه از تلفن همراهش پخش میشد... به روایت پدر شهید 🇮🇷 ای با شهدا @lahzaei_ba_sh
اول وقت سفارش وقتی صدای رو می‌شنید، دست از غذا خوردن می‌کشید و می‌رفت بخونه. بهش اصرار می‌کردیم و می‌گفتیم: غذات سرد میشه، تمومش کن، بعد برو نمازت رو بخون.اما محمود می‌گفت: آگه نروم نماز به خونم، روحم سرد میشه سالروزشهادت سردارشهید التماس دعا 🇮🇷 ای با شهدا @lahzaei_ba_sh
⚠️ آیا نماز جایگزین دارد؟؟ 💥اگر من سرفه‌ام بگیرد، هیچ چیز جایگزین آب نمی‌شود. ‼️اگر بگویند که به تو پول و شیرینی می‌دهیم ولی آب را نخور، قبول نمی‌کنم! 💦می‌دانم که تنها آب است که من را نجات می‌دهد. ▫️ما هنوز باور نکرده‌ایم که ما را نجات می‌دهد و هر بار می‌خواهیم آن را با شیرینی‌های دنیوی جایگزین کنیم. ✅خدای بزرگ روزی پنج بار به هنگام به ما زنگ می‌زند و خیلی از ما جواب نمی‌دهیم و یا بی محلی می‌کنیم... 🇮🇷 @lahzaei_ba_sh