eitaa logo
لحظه‌ای باشهدا
3.4هزار دنبال‌کننده
33هزار عکس
19.4هزار ویدیو
855 فایل
ݪحظه‌ا؁باشھدا امروزفضݪیٺ‌زنده‌نگھداشتن‌یادوخاطره‌شھدا کمترازشھادٺ‌نیسٺ، امام‌خامنه‌ای کاناݪ‌بہ‌معرفےشھدا،جانبازاטּ،آزادگاטּ،ایثارگراטּ وبصیرٺ‌دینی‌درپیرو؎ازامام‌خامنه‌ا؎می‌‌‌‌پردازد یاد شهدا باذکرصلوات اللهم‌صل‌علی‌محمدوال‌محمدوعجل‌فرجهم ۱۳۹۷/۱/۱۱
مشاهده در ایتا
دانلود
🔴 این سه خبر در همین هفته گذشته رخ داد!👆👆 اما شما اصلا خبردار نشدید! میدانید چرا؟ تا اگر یک #ایرانی با اسرائیل بازی نکرد رسانه های خاص بگویند "ایران تنهاست"، "ایران بازنده ست"! تا متوجه نشوید که این اسرائیل است که منفور و تنها و بازنده است!
🔷 من یک #دختر #کورد هستم.. یک #کرد #ایرانی و #مسلمان واقعی راستی چرا کسی برای هزاران #سمیه های #کردستان ندای #نه_به_کشتار #نه_به_خشونت سر نمیدهد.. به راستی چه شده که عده ای با کمال وقاحت جای #قاتل و #شهید را عوض کرده اند.. #سلبریتی مزدور کجا مرده ای.. #منوتو #BBC #صدای_آمریکا #پهلوی جنایتکاران تاریخ، ننگ بر شما و پیروان شما #ناهید_فاتحی #اهلسنت #امام_خمینی #شهید #کومله #مجاهدین_خلق #منافقین
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴سرانجام چهارمین نفتکش ایرانی هم به آب های رسید.. 🔺الجدید به نقل از روزنامه های رژیم صهیونیستی: این یک سیلی بود که در گوش نواخته شد...! به کوری چشم دشمنان 🇮🇷🇨🇴
🦋 خاطرات شهید(حاج قاسم سلیمانی)🌷 ♦️به روایت یک سینی گذاشته بودیم وسط ، حلقه زده بودیم دورش. داشتیم جمعیتی غذا می خوردیم ، که حاجی‌ هم آمد! جا باز کردیم نشست. لقمه به لقمه با ما از همان سینی غذا برداشت و خورد 😊 کنار سینی یک بطری کوچک آب معدنی بود. تا نیمه آب داشت ؛ بطری را برداشت ، درش را باز کرد و تا جرعه آخر خورد. انگار نه انگار که یکی قبلا از آن خورده. ما رزمنده بودیم ! حاجی هم فرمانده مان ، همه کنار هم یک نوع غذا خوردیم ؛ عرب و عجم ، رزمنده و فرمانده. 📚منبع : کتاب سلیمانی عزیز وَعَجِّلْ‌فَرَجَهُمْ 🇮🇷 ای با شهدا @lahzaei_ba_sh
🕊 ▪️خون شریکی/ ماجرای عجیب دو شهید همنام 🔻اگر در اینترنت نام را جستجو کنید عکس دو شهید جوان با دو چهره متفاوت نمایان خواهد شد. جالب است بدانید که اشتباهی رخ نداده و هر دو شهید، سید مصطفی موسوی هستند. 🔻هر دو از شهدای مدافع حرم هستند. هر دو متولد سال ۷۴ هستند. هر دو در سال ۹۴ شهید شده‌اند. فقط یکی است و یکی . 🔻جالب‌تر اینکه این دو شهید حدود دو ماه تاریخ شهادتشان باهم فرق دارد ولی خبر شهادت اولی که فردای همان‌روز منتشر شد، خیلی از خبرگزاری‌ها عکس‌ نفر دوم را منتشر کردند. 🔻وقتی سید مصطفی موسوی (ایرانی) در ریف جنوبی حلب شهید شد، سید مصطفی موسوی (افغانستانی) بی‌خبر از شهید ایرانی در حال مجاهدت بود ولی عکسش را در سایت‌ها به عنوان شهید ایرانی منتشر کردند. 🌷چه زیبا رقم میخورد پروازی عاشقانه، ایکاش روزی ماهم قراردهند اللهم ارزقنی...... وَعَجِّلْ‌فَرَجَهُمْ 🇮🇷 ای با شهدا @lahzaei_ba_sh
بچه ها چند روزی بود که مى گشتند و شهيد پيدا نمى كردند. رمز شكستن و پيدا كردن، نام مقدس سلام الله علیها بود. شروع کردیم به زمزمه اين ذكر، دست منو عنايت و لطف و عطاى فاطمه (س) منم گداى فاطمه، منم گــــــداى فاطمه (س) بچه ها حالى پيدا كردند و گفتيم: «يا حضرت زهرا (س) ما امروز گداى شماييم. هم داريم كه هيچ گدايى را از در خانه ات رد نمى كنى.» همان طور كه از تپه بالا مى رفتيم، يك برآمدگى ديدیم. کلنگ زدیم و شهيدى پيدا شدكه از كمر به پايين بود. از شلوار و كتانى اش معلوم بود است. دقایقی با او حرف زدم و گفتم: شما و هستى. بيا و كمك كن من اثرى از تو به دست بياورم. توجهى نشد. گفتم: اگر اثرى از تو پيدا شود، به نيت حضرت زهرا (س) چهارده هزار مى فرستم. مگر تو نمى خواهى به حضرت زهرا (س ) خيرى برسد، بازهم توجهی نشد، بعد گفتم: كه يك زيارت و حضرت زهرا (س) هم برايت همين جا مى خوانم، كمك كن. ديدم خبرى نشد. گريه كردم و گفتم: عيبى ندارد، ولى من فكر مى كردم شما تا اسم حضرت زهرا (س) بيايد، مى كنيد. اعتقادم اين بود كه در برابر اسم حضرت زهرا (س) از خودتان واكنش نشان مى دهيد. در همين حال دستم به كتانى شهید خورد. ديدم روى زبانه ى كتانى نوشته است: « از اردكان يزد.» همين نوشته باعث شناسايى او شد. همان جا برايش يك زيارت عاشورا و روضه ى حضرت زهرا (س) خواندم. 📚 کتاب کرامات شهدا وَعَجِّلْ‌فَرَجَهُمْ 🇮🇷 ای با شهدا @lahzaei_ba_sh
بچه ها چند روزی بود که مى گشتند و شهيد پيدا نمى كردند. رمز شكستن و پيدا كردن، نام مقدس سلام الله علیها بود. شروع کردیم به زمزمه اين ذكر، دست منو عنايت و لطف و عطاى فاطمه (س) منم گداى فاطمه، منم گــــــداى فاطمه (س) بچه ها حالى پيدا كردند و گفتيم: «يا حضرت زهرا (س) ما امروز گداى شماييم. هم داريم كه هيچ گدايى را از در خانه ات رد نمى كنى.» همان طور كه از تپه بالا مى رفتيم، يك برآمدگى ديدیم. کلنگ زدیم و شهيدى پيدا شدكه از كمر به پايين بود. از شلوار و كتانى اش معلوم بود است. دقایقی با او حرف زدم و گفتم: شما و هستى. بيا و كمك كن من اثرى از تو به دست بياورم. توجهى نشد. گفتم: اگر اثرى از تو پيدا شود، به نيت حضرت زهرا (س) چهارده هزار مى فرستم. مگر تو نمى خواهى به حضرت زهرا (س ) خيرى برسد، بازهم توجهی نشد، بعد گفتم: كه يك زيارت و حضرت زهرا (س) هم برايت همين جا مى خوانم، كمك كن. ديدم خبرى نشد. گريه كردم و گفتم: عيبى ندارد، ولى من فكر مى كردم شما تا اسم حضرت زهرا (س) بيايد، مى كنيد. اعتقادم اين بود كه در برابر اسم حضرت زهرا (س) از خودتان واكنش نشان مى دهيد. در همين حال دستم به كتانى شهید خورد. ديدم روى زبانه ى كتانى نوشته است: « از اردكان يزد.» همين نوشته باعث شناسايى او شد. همان جا برايش يك زيارت عاشورا و روضه ى حضرت زهرا (س) خواندم. 📚 کتاب کرامات شهدا وَعَجِّلْ‌فَرَجَهُمْ 🇮🇷 ای با شهدا @lahzaei_ba_sh