eitaa logo
لحظه‌ای باشهدا
3.3هزار دنبال‌کننده
36.2هزار عکس
22.4هزار ویدیو
894 فایل
ݪحظه‌ا؁باشھدا امروزفضݪیٺ‌زنده‌نگھداشتن‌یادوخاطره‌شھدا کمترازشھادٺ‌نیسٺ، امام‌خامنه‌ای کاناݪ‌بہ‌معرفےشھدا،جانبازاטּ،آزادگاטּ،ایثارگراטּ وبصیرٺ‌دینی‌درپیرو؎ازامام‌خامنه‌ا؎می‌‌‌‌پردازد یاد شھدا باذکرصلوات اللهم‌صل‌علی‌محمدوال‌محمدوعجل‌فرجهم ۱۳۹۷/۱/۱۱
مشاهده در ایتا
دانلود
6.58M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌷من هزار و دوازدهمين شهيد گلزار باشم از خاطرات من درباره توجه حاج قاسم به کار شهدا اين است که يک روز در فضاي مجازي متوجه شدم يک خانم روي موضوع شهدا کار مي‌کند، وي در اين کانال نوشته بود خيلي دوست داشتم فقط هديه‌اي از حاج قاسم بگيرم. اين مسئله را به حاج قاسم گفتم. سردار هم يک چادر براي آن خانم هديه فرستاد.  وقتي حاج قاسم به کرمان مي‌آمد، با هم به گلزار شهدا مي‌رفتيم. او در گلزار شهدا قدم مي‌زد و به ياد شهدا گريه مي‌کرد. به او گفتم در اين گلزار هزار و 11 شهيد آرميده‌اند؛ حاج قاسم هم گفت: «دعا کنيد من هزار و دوازدهمين شهيد اين گلزار باشم.» راوی : همرزم شهید ☘️ 🌺 یادشهدا با ذکر صلوات الّلهُمَّ‌صَلِّ‌عَلَی‌مُحَمَّدٍوَآلِ‌مُحَمَّدٍوَعَجِّلْ‌فَرَجَهُم 🇮🇷 @lahzaei_ba_sh
🔸 قرار بود شهید آیت الله خطبه عقد ما را جاری کند. قبل از شروع مراسم، على آقا رو به من کرد و گفت: شنیده ام که عروس هر چه در مراسم عقد از خدا بخواهد خدا اجابت می کند. نگاهش کردم و گفتم چه آرزویی داری؟ درحالی که چشمان مهربانش را به زمین دوخته بود گفت: اگر علاقه ای به من داری دعا کنید و از خدا برای من شهادت بخواهید. از این کلام او تنم لرزید. چنین جمله ای برای یک عروس در چنین مراسمی بی نهایت سخت بود. 🔹سعی کردم طفره بروم اما على مرا قسم داد و به ناچار قبول جاری شدن خطبه عقد از خداوند بزرگ هم برای خودم و هم برای على طلب شهادت کردم و بلافاصله با چشمانی پر از اشک نگاهم را به على دوختم، آثار خوشحالی در چهره اش آشکار بود. مراسم ازدواج ما در حضور شهید آیت الله مدنی و تعدادی از برادران پاسدار برگزار شد. نمی دانم این چه رازی است که همه پاسداران این مراسم و داماد و آیت الله مدنی همه به فیض شهادت نائل شدند. ✍ راوی: همسرشهیدتجلایے 🌷یادشهداباذکرصلوات.. هم 🇮🇷 @lahzaei_ba_sh
۱ مهرماه ، گرامی باد .🥀 تاریخ تولد : 1356/04/22 محل تولد : مشهد تاریخ شهادت : 1396/07/01 محل شهادت : دیر الزور - سوریه وضعیت تاهل : متاهل با 2 فرزند محل مزار شهید : مشهد – بهشت رضا (ع) من در طول سال‌ها دیدم که او چطور عاشق رزم است. حتی همان لحظه‌ای که در حرم عقد کردیم و با هم به زیارت امام رضا(ع) رفتیم به من گفت: تو هم همسر من و هم از این به بعد بهترین رفیق من هستی و یک دوست، بهترین‌ها را برای دوستش می‌خواهد و گفت: برای من دعا کن که بشوم. سال۸۱ هیچ حرفی از جنگ نبود و همان جا این خواسته او را قبول کردم. 📎 به نقل از همسر شهید 🇮🇷 ای با شهدا @lahzaei_ba_sh
2.75M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔹یک بار حاج قاسم و دخترش زینب همراه هم رفته بودند حرم حضرت زینب (س) برای زیارت. درگیری‌ها زیاد شد و به اوج رسید. حاجی گفت: «همه محافظ‌ هایی که همراه من هستن، وایسن از حرم دفاع کنن.» هر چه به ایشان گفتند که خطرناک است، گوش نداد و ایستاد به نماز. 🔹هر بار که می‌آمدند و درخواست می‌کردند: «حاجی بیا بریم…!» او با آرامش می‌گفت: «دارم نماز می خونم، نمیام. هیچ اتفاقی نمی افته لوسترهای حرم به شدت تکان می‌خوردند؛ اما حاجی با صلابت و آرامش خاصی ایستاده بود به نماز. 🔹تنها چیزی که حاجی از آن می‌ترسید و خیلی مراقب بود، اعمالش در مقابل خدا بود. او تنها از خدا می‌ترسید. 🌷هدیه‌به‌ارواح‌طیبه‌شهداصلوات.. اَللّٰهُمَّ‌صَلِّ‌عَلَی‌مُحَمَّدٍوَآلِ‌مُحَمَّدٍوَعَجِّلْ‌فَرَجَهم 🇮🇷 @lahzaei_ba_sh
💌 ▫️در حال حرکت به سمت سوریه موقع اذان مغرب و عشا به هم رزمانش گفته بود که به راننده بگن بایسته. بعد راننده‌ی اتوبوس گفت الان جایی برا نماز خوندن پیدا نمیشه و نیم ساعت بعد به مقصد می‌رسیم و شهید شالیکار در جواب به آنها گفت من یک سال مراقبت کردم نماز اول وقتم را از دست ندهم، شما باعث شدین که من نماز اول وقتمو از دست دادم. ▫️خیلی ناراحت و نگران بود و سرش را به شیشه ی اتوبوس خم کرد و اشک از چشم هایش جاری شد از اینکه نماز اول وقت رو بعد از یک سال از دست داده بود و این خاطره ی شهید شالیکار خیلی جالب و تأثیر گذار بود. شهیدمدافع‌حرم 🌷هدیه‌به‌ارواح‌طیبه‌شهداصلوات.. اَللّٰهُمَّ‌صَلِّ‌عَلَی‌مُحَمَّدٍوَآلِ‌مُحَمَّدٍوَعَجِّلْ‌فَرَجَهم 🇮🇷 @lahzaei_ba_sh
💌 ▫️یه روز آقا آرمان بهمون گفت: بچه‌ها همه‌تون فردا روزه بگیرید بیاید حوزه، قراره افطاری بدیم.فرداش همه موقع اذان مغرب سر سفره نشسته بودیم که آقا آرمان رو کرد به بچه‌ها گفت: خب ان‌شاءالله که نماز و روزه‌هاتون قبول باشه؛ ▫️شما دل‌هاتون پاکه و چیزی به افطار نمونده، ازتون می‌خوام برام یه دعا کنید. همه گفتیم: آقا چه دعایی کنیم؟آقا آرمان گفت: دعا کنید شهید بشم.همه‌مون دستامون رو گرفتیم بالا دعا کردیم؛ اصلا انگار نمی‌دونستیم داریم چه دعایی می‌کنیم.شاید بعضی‌ از بچه‌ها معناش رو هم نمی‌دونستند... شهیدمدافع امنیت 🌷یادشهداباذکرصلوات اَللّٰهُمَّ‌صَلِّ‌عَلَی‌مُحَمَّدٍوَآلِ‌مُحَمَّدٍوَعَجِّلْ‌فَرَجَهم 🇮🇷 @lahzaei_ba_sh
🌷 🔻این قصه یک نوجوان است 👇👇 ✅علیرضا از نماز خواندن خیلی لذت می برد و برای آن وقت می گذاشت. ظهر یکی از روزها که علیرضا می خواست نمازش را در خانه بخواند، مهمان داشتیم و خانه خیلی شلوغ بود. علیرضا به یکی از اتاق ها رفت و در خلوت مشغول نماز شد. طوری نماز می خواند که انگار خدا را می بیند و با او مشغول صحبت است. نماز ظهر و عصرش نیم ساعت طول کشید. بعدها وقتی صحبت نماز پیش می آمد، می گفت: «اشکال ما این است که برای همه وقت می گذاریم به جز خدا. می خواهیم با سریع خواندن نماز زرنگی کنیم؛ اما نمی دانیم آن کسی که به وقت ما برکت می دهد خداست». 🕊 🌺هدیه نثار ارواح مطهر شهدا صــلوات م 🇮🇷 @lahzaei_ba_sh
🕊 ✨در مرام من نیست! 🍃شهید جنتی فرمانده لشکر زینبیون بود. دو نفر از دوستانش برای بُردنِ طرح آزادسازی منطقه‌ای، نزد محمد در اتاقش رفتند؛ گویا هوا هم بسیار گرم بود. وقتی با کولرِ خاموشِ اتاق وی مواجه می‌شوند، می‌پرسند حاجی چرا کولر گازی‌ات را روشن نمی‌کنی؟ محمد هم می‌گوید: بچه‌ها نزدیک خط زیر آفتاب می‌جنگند! در مرام من نیست زیر کولر بمانم و بچه‌هایم در گرما باشند. 🌷شهدا امنیت امروز را بیشتر احساس میکنیم شرمنده ایم که قدر شما رانمیدانیم هدیه کنیم نثار ارواح مطهرشان صلوات وَعَجِّلْ‌فَرَجَهُمْ 🇮🇷 ای با شهدا @lahzaei_ba_sh
💌 نماز جماعت خیلی براش مهم بود. هروقتی که خونه بود، برای نماز به مسجد میرفت. چه نماز ظهر و چه نماز مغرب.گاهی اوقات که بیرون بودیم و اذان میشد، به اولین مسجدی که میرسیدیم،وماشین رو نگه میداشت؛ باهم برای نماز جماعت میرفتیم. خیلی مساجد تو شهر هست که من رو یاد اون روزا میندازه. 🎙به روایت: همسر شهید 🌷شهیدمدافع‌حرم یادشهداباذکرصلوات اَللّٰهُمَّ‌صَلِّ‌عَلَی‌مُحَمَّدٍوَآلِ‌مُحَمَّدٍوَعَجِّلْ‌فَرَجَهُمْ 🇮🇷 @lahzaei_ba_sh
❣شب ۱۹ رمضان بود. تدمر، در مقر زینبیون مهمان حاج حمید بودم. هندوانه برایم آورد و کمی صحبت کردیم. بعد نیم ساعت خداحافظی کردم و به سمت تیفور رفتم تا به پست امدادمان سر بزنم. در مسیر بودم که صدای بی‌سیم بلند شد: «دکتر....دکتر لازم داریم.» صدای ابوذر بود، مسئول تیپ زینبیون. با موبایل زنگ زدم و گفتم: «حاج حمید که اونجاست. چرا هی پشت بی‌سیم می‌گید دکتر می‌خوایم؟ آبروی بهداری رو جلوی فرمانده‌ها می‌برید.» صدایش می‌لرزید: « دکتر قناد..... خود دکتر قناد مجروح شده» بی‌سیم زدم به بچه‌های زینبیون تا حاج حمید را ببرند بیمارستان حمص. نرسیده به تیفور آمبولانس‌شان را دیدم. دویدم تا حاج حمید را ببینم. غرق خون بود و فقط می‌گفت: «یا فاطمه پسم نزنی. ایندفعه پسم بزنی پیش حضرت عباس شکایت می‌کنم.» عمل و مداوا تا صبح طول کشید. دکتر حمید مسئول کل بهداری خودش را رساند به بیمارستان. به حاج حمید گفتم: « پزشکای خودمون اینجان. خیالت راحت باشه. قول می‌دم با هم برگردیم ایران.» نگاهی کرد و با صدای کم جانش گفت: «دکتر ...، دیگه بی فایده است. فقط قول بدید جنازمو ببرید حرم حضرت زینب(س). نمازمو تو حرم بخونید.» راوی همرزم شهید قنادپور و مسئول بهداریون سوریه وَعَجِّلْ‌فَرَجَهُمْ 🇮🇷 ای با شهدا @lahzaei_ba_sh
🔰 در خیابانی عکس مدافع حرم شهید حججی را به دیوار زده بودند. گفتم: «علی اگر تو بری مدافع حرم بشی من مانعی نمی‌بینم، حتی خیلی دوست دارم و خوشحال می‌شم. برای من افتخاره تو مدافع حرم باشی.» از خوشحالی خندید. دو بار پرسید: «اینو از ته دلت گفتی؟» به نشانه رضایت لبخند زدم و سر تکان دادم. خیلی آرام و خوشحال شده بود. خیالش از من راحت شده بود، گفت: «من مدافع حرم نیستم ولی مدافع وطن هستم! درسته اونا از حرم حضرت زینب دفاع می‌کنن ولی منم با تمام وجودم از وطنم دفاع می‌کنم و هر لحظه امکان داره شهید بشم.» ⁦▫️⁩ خاطره ای از شهید مدافع وطن، ، شهادت ۱۳۹۷/۴/۳ ، هنگ مرزی پیرانشهر، درگیری با گروه تروریستی پژاک ⁦⁦⁦ 🇮🇷 ای با شهدا @lahzaei_ba_sh
سید محمد موسوی ناجی احساس تکلیت: مادر روحانی شهید مدافع حرم گفت، من به او می گفتم پسرم همین جا درس می خوانی و همینجا بمان و به اسلام خدمت کن اما او مصمم می گفت افراد بزرگ سال هستند اینجا به تبلیغ دین بپردازند اما وظیفه منی که نعمت جوانی دارم این است که بری دفاع از اسلام وارد میدان بشوم. علاقه به اهل بیت(سلام الله): محمد علاقه بسیاری به مجالس امام حسین(ع) داشت او سه مجلس فاطمیون،زینبیون،حضرت ابوالفضل را راه اندازی کرده بود که در هرکدام فعالیت های مختلفی انجام می داد . خصوصیات اخلاقی شهید: محمد با اینکه پسر مذهبی بود اما در عین حال پسر خنده روی هم بود، از سن 12سالگی در پایگاه های بسیج فعالیت می کرد او بزرگ شده در مکتب هیئت های مذهبی بود،در زمینه مداحی و آموزش قرآن هم بسیار فعال بود. 🇮🇷 ای با شهدا @lahzaei_ba_sh