🌷بسم رب الشهداء و الصدیقین🌷
🌷8 اسفند سالروز شهادت شهید حسن آزادی
🎋ما در اوایل انقلاب از نظر تهیّه سلاح در فشار بودیم .
با وجود این شهید بزرگوار، آزادی با یک موتور مصادره ای در زمستان و در برف و باران و سرما همیشه دنبال ضدّ انقلاب و منافقین بود و برای اینکه موتورش سر نخورد، بجای زنجیر طناب به لاستیک می بست و مأموریّت های محوّله را انجام می داد.
🌾در آن شرایط سخت، آن بزرگوار بسیاری از مشکلات را در جهت تحقق اهداف اسلام و انقلاب تحمّل می کرد و با کمترین امکانات، بیشتر خودش را مدیون انقلاب می دانست
🌿💢و حالا این وظیفه ماست که با این همه امکانات موجود، رسالت عظیم انقلاب را به انجام برسانیم.
(راوی عبد الکریم نیشابوری)
🌷لاله های روشن 👇🏼
┄┅─✵🍃🌺🍃✵─┅┄
https://eitaa.com/lalahayroshan
🌷بسم رب الشهداء و الصدیقین🌷
🌷8 اسفند سالروز شهادت شهید حاج حسین خرازی
اول «اخلاص»
دوم«صداقت»
دو عنصري بودند كه «حاج حسين » در دفاع مقدس به نيروهاي تحت امر خود آموخته بود.
💢«...وقتي ميرويد قرارگاه تداركات بگيريد،مهمات بگيريد،دروغ نگوييد،آمار اشتباه ندهيد. هرچه توي انبار داريد بگوييد. من نميخواهم اين بچههاي مردم غذاي شبهه ناك بخورند.
🔸🔹🔸
🌾اگر آمار اشتباه داديد در جنگيدن آنها اثر ميگذارد.
وقتي تيربار دشمن معبر را به رگبار ميبندد فقط خداست كه ميتواند بچهها را به سنگرهاي دشمن برساند.
اگر مهمات آرپيجي را بيش از سهم خودتان گرفتيد،بسيجي به جاي اين كه آن را به تانك بزند توي هوا شليك ميكند. آتش منطقه را ميبيندو بر سدر دل او حاكم ميشود.
شماوظيفه شرعي خود را انجام دهيد. خدا بقيه كارها را درست ميكند.»
🌷لاله های روشن 👇🏼
┄┅─✵🍃🌺🍃✵─┅┄
https://eitaa.com/lalahayroshan
🌷بسم رب الشهداء و الصدیقین🌷
🌷8 اسفند سالروز شهادت شهید حاج حسین خرازی
«خرازي مجروح شده! اميدي بر زنده ماندنش نيست.»
🍃همه چيز مهيا گرديد و پيكر زخم خورده او به بيمارستان يزد انتقال يافت.
🌿پس از بهبودي، رازي را براي مادرش بازگو كرد كه هرگز به كس ديگري نگفت:
«حالم هر لحظه وخيمتر ميشد تا اينكه يك شب، بين خواب و بيداري، يكي از ملائك مقرب درگاه الهي به سراغم آمد و پرسيد:
🔺🔻🔺🔻
«حسين! آيا آماده رفتن هستي، يا قصد زنده ماندن داري؟» من گفتم: «فعلاً ميل ماندن دارم تا با آخرين توان، به مبارزه در راه دين خدا ادامه دهم.»
🌾🌾🌾
💢به همين جهت او تا لحظه آخر، عنان اختيار بر گرفت و هرگز از وظيفهاش غافل نماند.
منبع:كتاب سيماي سرداران شهيد- كتاب ره يافتگان وصال
🌷لاله های روشن 👇🏼
┄┅─✵🍃🌺🍃✵─┅┄
https://eitaa.com/lalahayroshan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌷بسم رب الشهداء و الصدیقین🌷
شهید "حسین خرازی" ایثارگری را در دوران دفاع مقدس با تمام وجود معنا کرد؛ بهطوری که حدود ۳۰ بار براثر اصابت ترکش زخمی شد و در عملیات «خیبر» نیز دست راست خود را تقدیم اسلام کرد.
او در همه حملات و عملیاتها حضور فعال داشت و تمامی جبههها را زیر پاهای استوار خود درنوردیده بود.او دارای نبوغ نظامی بالا بود و سرانجام در تاریخ 8 اسفند سال 1362 , آسمانی شد.
🌷لاله های روشن 👇🏼
┄┅─✵🍃🌺🍃✵─┅┄
https://eitaa.com/lalahayroshan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌷بسم رب الشهداء و الصدیقین🌷
خاطره ای از شهید حسین خرازی به روایت پدرش
🌷لاله های روشن 👇🏼
┄┅─✵🍃🌺🍃✵─┅┄
https://eitaa.com/lalahayroshan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌷بسم رب الشهداء و الصدیقین🌷
آخرین سلاح از نظر شهید حاج حسین خرازی
🌷لاله های روشن 👇🏼
┄┅─✵🍃🌺🍃✵─┅┄
https://eitaa.com/lalahayroshan
🌷بسم رب الشهداء و الصدیقین🌷
🔻9 اسفند سالروز شهادت سردار شهید ابوالقاسم آشتی جو
☀️🌿چه زیبا خلقتی که روز و ماهی که متولد شد در همان روز و همان ماه به شهادت رسید.
🔷🔸🔹امر به معروف و نهی از منکر می کرد و برای او تفاوتی نداشت که طرف مقابلش چه کسی باشد. بزرگتر یا کوچکتر باشد. رده پایین یا بالاتر باشد.
اگر منکری می دید که شرایط نهی کردن داشت به راحتی نهی می کرد.
روحش شاد و راهش مستدام باد.
🌷لاله های روشن 👇🏼
┄┅─✵🍃🌺🍃✵─┅┄
https://eitaa.com/lalahayroshan
🌷بسم رب الشهداء و الصدیقین🌷
🌷10 اسفند سالروز شهادت مدافع حرم شهید فرهاد خوشهبر
☀️یک روز به من گفت: " منم دختر دارما !".
فرهاد خیلی دختر دوست داشت، آن موقع محمد سن زیادی نداشت شاید یک سال یا کمتر.
گفتم: "چطور؟! یعنی چی دختر داری؟"
📝 برگه ای از جیبش بیرون آورد،
دختری را که از لحاظ مالی نیاز به پوشش داشت را از طریق کمیته امداد تحت پوشش قرار داده بود و هر ماه حتی اگر در امور مالی خانواده خود به مشکل برمیخورد به هر شکل ممکن مبلغی را برای کمک به حسابش واریز می کرد.
🌷لاله های روشن 👇🏼
┄┅─✵🍃🌺🍃✵─┅┄
https://eitaa.com/lalahayroshan
🌷بسم رب الشهداء و الصدیقین🎋
🌹10 اسفند سالروز شهادت شهید اسدالله پازوکی
🌿پازوکی مردی که بیش از هزار نفر در سالهای حضورش در جبهه, تحت فرمانش بودند اما یک نفر به خاطر ندارد که او از کسی درخواستی شخصی کرده باشد.
💢مردی که بسیجیانش در سال های نبرد، شیفته و سرمستِ خلقِ رحمانی و تواضع مثال زدنی او بودند و شجاعتش، هنوز هم زبان زد هم رزمانش است.
💠بخشی از وصیت نامه شهید
🔶خدانکند انسان پیش از آنکه خود را بسازد جامعه به او روی آورد و در میان مردم نفوذ و شخصیت پیدا کند، که خود را میبازد.خود را گم میکند،
🔷قبل از آنکه عنان اختیار از کف شما ربوده شود، خود را بسازید و اصلاح کنید…
🌷لاله های روشن 👇🏼
┄┅─✵🍃🌺🍃✵─┅┄
https://eitaa.com/lalahayroshan
🌷بسم رب الشهداء و الصدیقین
🌷🌷11 اسفند سالروز شهادت شهید حمید رضا گلکار گرامی باد.
🌱شهیدی که معجزهای در جبههها بود
🌿رفت تا دو گردان نرود!
🕊در عملیات رمضان، استخوان فک و دهانش تکه تکه شده بود؛ نه می توانست چیزی بخورد و نه چیزی بگوید، وضعیتش طوری بود که دکتر برایش اشک می ریخت و می گفت: من می دانم که این جوان، چه دردی را تحمل می کند…
اما، درمان درد حمیدرضا در جبهه بود، نه بیمارستان!
پزشک با دیدن عکس رادیولوژی اش، گفت: اگر میخواهید معجزه ببینید به این عکس نگاه کنید، اگر ترکش فقط یک میلیمتر جلوتر رفته بود نخاع او به طور کامل قطع میشد.
و خدا حمیدرضا گلکار را نگه داشته بود برای نجات جان دو گردان رزمنده!
🎋در عملیات خیبر، که دو گردان از نیروهایش در محاصره نیروهای زرهی دشمن قرار گرفته بودند، او با رشادت و شایستگی و با به کار بستن تاکتیکهای بدیع، آنها را از اسارت رهاند و در مقابل، خودش و یک بسیجی جان بر کف، ماندند و مقاومت کردند.
حمید آنقدر آرپیجی شلیک کرد که خون از گوش هایش جاری بود…
آن دو، رفتند تا دو گردان نرود!
🌷لاله های روشن 👇🏼
┄┅─✵🍃🌺🍃✵─┅┄
https://eitaa.com/lalahayroshan
🌷بسم رب الشهداء و الصدیقین
🌷🌷11 اسفند سالروز شهادت شهید حمید رضا گلکار
🕌آخرین نماز
☀️طلائیه از آتش سنگین دشمنان پر بود،حمیدرضا داشت تیراندازی می کرد، نفهمیدم چگونه در این همه سر و صدا خوابیده بودم
صدای او را شنیدم که می گفت: خواهش می کنم بیا پشت تیربار و مراقب باش! می خواهم نماز بخوانم.
پشت دوشکا رفتم، موضع دشمن نزدیکتر شده بود به وضوح عراقی ها را می دیدم، به عقب برگشتم تا چیزی به حمیدرضا بگویم که دیدم نماز را اقامه کرده است و چند نفری به او اقتدا کردند
🕌☀️🕌☀️🕌☀️🕌☀️🕌
🌐خط در شرف سقوط بود. نگاهم به او افتاد. سجاده اش را بر روی زمین پهن کرده بود و داشت اذان و اقامهی نمازش را می خواند.
آسمان را نگاه کردم و از وضعیّت خورشید فهمیدم که اذان داده یک لحظه تصمیم گرفتم پشت سرش بایستم اما مگر می شد در این شدت آتش نماز هم خواند؟ دوباره آتش بارهای سنگین دشمن بیشتر شد طوری که حمیدرضا نمازش را شکست و به بالای خاکریز رفت. وقتی کمی آتش فروکش کرد
حمیدرضا سریع سر سجاده اش برگشت، سماجتش واقعاً ستودنی بود تا آن لحظه صحنه ای به این زیبایی ندیده بودم، صحنه ای که آنطور در میان انبوه آتش دشمن ترس را از دل ها جدا کند و به آرامشی دل نشین مبدل سازد.
به گمانم چیزی می دانست که سعی می کرد نمازش را در هر شرایطی تمام کند برای لحظاتی سکوت حاکم شد و حمیدرضا به سجده افتاد.
این بار از چند نفری که دفعۀ قبل برای اقامه نماز پشت سرش دیده بودم خبری نبود شاید هم بود و چشمهای آلوده من آن همه ملائک و شهدای خیبر را نمی دیدند.
🌷لاله های روشن 👇🏼
┄┅─✵🍃🌺🍃✵─┅┄
https://eitaa.com/lalahayroshan