.
یا رئوف
✍روایت دوم:
سه جلد کتاب " آقا رسول" را از داخل چمدان برمی دارم و از ورودی باب الجواد وارد حرم می شوم.زود رسیده ام. گشتی می زنم و وارد کتابخانه مرکزی آستان قدس می شوم و یک راست به سمت سالن کنفرانس می روم. کسی هنوز نیامده. می نشینم و ورق به ورق با" آقا رسول" زندگی می کنم. خانم عرفانیان را اولین بار است که می بینم. مقنعه و لباس سبز خادم
یاری اش نماد می شود در ذهنم! می گوید:
_برنامه یکدفعه ای شد. خودمم تعجب کردم. با خانم ذوالفقاری داشتیم حرف می زدیم گفت خیلی وقته نشستی برای کتابهای دفاع مقدس نذاشتیم.گفتم یک نویسنده از تهران اومده.بسم الله. فکر نمی کردیم جور بشه. چون قبلا پیشنهاد داده بودیم و گفته بودن نویسنده معروف نیست و " آقا رسول" اولین کتابش در زمینه دفاع مقدسه. قبل از شما نویسنده کتاب" عباس طلا" که معروفه خیلی تلاش کرد اینجا براش برنامه بذارن ولی قبول نکردن. تعجب کردیم به این سرعت کار شما جور شد.
من هم از اتفاقی که افتاده و از عنایت حضرت رضا(ع) برای این جلسه می گویم؛ در حالیکه تنها یک جمله در ذهنم تاب می خورد:
_کار خوبه خدا درست کنه.
از آنجایی که جلسه دقیقه نودی رقم خورده، نگرانم که استقبال می شود یا نه؟
اما باز می فهمم من کاره ای نیستم. آن که
روزی اش باشد با پای دل به مهمانی " آقا رسول" می آید.باقی اش را می سپارم به میزبان رئوف آقا علی بن موسی الرضا(ع).
جلسه با حضور خادم یاران و معاونت فرهنگی و معاونت کتابخانه مرکزی و دیگر عزیزان به خوبی برگزار و بخشهایی از کتاب خوانده می شود.
آخر جلسه خانمی به سراغم می آید:
_برادری دارم که اسمش رسول هست.خیلی گرفتاره. امروز دیدم نوشتن جلسه معرفی کتاب زندگی یک شهیده که اسمش هم رسوله. به خودم گفتم چاره کار من اینجاس.من باید برم به این جلسه. رفتید تهران سر مزار شهید واسه برادر من خیلی دعا کنید.
سمعا و طاعتا می گویم و سپس با برخی دوستان به کتابخانه تخصصی دفاع مقدس حرم می رویم و کتاب " آقا رسول" را به قفسه های کتاب اضافه می کنیم.
انشاالله که شهید از ما راضی باشد.
۵تیر۱۴۰۲
#اللهم_صل_علی_محمدوآل_محمد_وعجل_فرجهم
#امام_رضا(ع)
#شهیدرسول_کشاورز_نورمحمدی
#آقارسول
#لیلارستمخانی