هدایت شده از الوارثین(تخریب لشگر۱۰)
🔷🔷🔷🔷🔷🔷
🔷🔷
🔷
🟢 در راستای #تدوین_حماسه_رزم لشگر10 سیدالشهداء(ع) قرارگاه پژوهشی #عملیات_والفجر_8 با حضور سردار فضلی و سردار ذوالقدر فرمانده سپاه سیدالشهداء(ع) در سالن شهید کلهر واقع در ستاد سپاه استان تهران تشکیل شد.
در این جلسه که فرماندهان گردان ها و واحدهای #لشگر_10 حضور داشتند ابتدا دبیر قرارگاه والفجر8 حاج امیر مرازده در خصوص پیشرفت کار جمع آوری و مصاحبه با فرماندهان گردان ها و واحدها و ثبت وضبط اسناد عملیات والفجر8 توضیحاتی ارائه نمود و سپس سردار حاج محسن سوهانی به تشریح ماموریت عملیات والفجر8 و چگونگی ورود واحد اطلاعات عملیات به این ماموریت و شروع شناسایی ها و اسارت رزمندگان این لشگر در شناسایی جزیره ام الرصاص مطالبی بیان نمودند و در این موضوع نظرات همسنگران تکمیل کننده مباحث بود و سپس سردار ذوالقدر فرمانده سپاه استان و سردار فضلی فرمانده لشگر10 در دفاع مقدس بیاناتی داشتند و پایان بخش این نشست گزارش جمع آوری و ثبت تاریخ شفاهی معاونت طرح و عملیات بود.
@alvaresinchannel
هدایت شده از الوارثین(تخریب لشگر۱۰)
✅مراسم #دعای_پرفیض_عرفه
🔶بانوای : ذاکر اهل بیت(ع) حاج حسین سازور
🔶زمان: چهارشنبه ۷ تیر ساعت ۱۶:۳۰
🔷مکان: گلزار شهدای بهشت زهرا (س)
قطعه ۲۹__ ایستگاه انتظار
@alvaresinchannel
هدایت شده از الوارثین(تخریب لشگر۱۰)
🌿🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
🌿🌷
#ماهی_که_ختم_به_خیر_شد
روزهای #داغ_داغ_تیرماه_سال_1367
#آخرین_سال_جنگ
4/4/67ارتش عراق با سپاه هفتم و گارد ریاست جمهوری و #با_به_کار_گیری_بمب_های_شیمیایی به #جزیره_مجنون و #جفیر_یورش برد و مناطق آزاد شده در #عملیات_خیبر و #بدر را به تصرف خود درآورد.
12/4/67 #ناو_جنگی_آمریکا مستقر در #خلیج_فارس با شليك دو فروند موشك به سوي هواپيماي غيرنظامي جمهوري اسلامي ايران كه از #بندر_عباس عازم دوبي بود 290 تن انسان غيرنظامي را به كام مرگ فرستاد.
21/4/67 ارتش عراق با سپاه چهارم و گارد ریاست جمهوری به استعداد 9 لشگر به طور گاز انبری به #منطقه_شرهانی , #عین_خوش و منطقه عملیاتی #فتح_المبین و #فکه حمله کرد و با گرفتن هزاران نفر اسیر از رزمندگان ارتشی مستقر در خط مقدم عقب نشینی کرد. در ادامه این عمليات و در كمتر از پنج ساعت، عراق مجدداً #شهر_دهلران را به تصرف خود درآورد. وقوع اين حادثه با توجه به زمان كم آن و تصرف مقر فرماندهي نيروي زميني ارتش در منطقه بيشتر به يك فاجعه شبيه بود تا شكست نظامي.
22/4/67 رزمندگان ما از #حلبچه_عقب_نشینی کردند.
25/4/67 منطقه #عملیاتی_کربلای_یک و #شهر_مهران به تصرف ارتش عراق درآمد.
27/4/67 جمهوري اسلامي ايران با ارسال نامه اي به خاوير پرز دكوئيار، دبيركل سازمان ملل، رسماً #قطع_نامه_را_پذيرفت.
30/4/67 ارتش عراق ، عمليات توكلنا علي الله را با هدف انهدام نيروهاي ايراني آغاز كرد و تا 25 كيلومتري #خرمشهر پيش آمد و در پنج كيلومتري #قرارگاه_كربلا مستقر شد.
30/4/67 پیام امام به فرمانده سپاه که با این پیام یک بار دیگر #خمینی همه را به میدان آورد " #فرزندان_انقلابی ام. توجه کنید امروز روز حضور گسترده در #جبهه_هاست. فکر نکنید که دیگر جنگ تمام شده است. خود را مسلح به سلاح ایمان و جهاد کنید. بر دشمن غدار رحم جایز نیست و اینها تمام حرفشان یک فریب است. ما خواستیم به دنیا ثابت کنیم که صدام معتقد به مجامع بین المللی نیست و ما تا قبول قطعنامه از سوی عراق جواب دشمنان اسلام را در جبهه ها خواهیم داد."
31/4/67 دشمن بعثی با گذشتن از مرز از طریق #کوشک و سه راه حسینیه برای #تصرف_اهواز_و_خرمشهر با صدها تانک ونفربرحمله خود را آغاز نمود و بدون مقاومت در منطقه تا نزدیکی اهواز پیشروی کرد و به علت تاریکی هوا به مرز برگشت تا صبح اول مرداد به حمله خود ادامه دهد.
🌿🌷
🌿🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
@alvaresinchanne
.
روایت اول:
_ نمیشه!برای برگزاری مراسم معرفی کتاب در کتابخانه مرکزی حرم باید از دو ماه قبل اقدام می کردید. کتابتون را بفرستین اگه مورد قبول واقع شد برای دو ماه آینده بهتون خبر میدیم.
توی صف ایستاده ام.ضریح آقا علی بن موسی الرضا(ع)روبه رویم است. با هر قدمی که به سوی ضریح برمیدارم، هزار فکر در ذهنم چرخ می خورد" آقا حالا من دو ماه دیگه چه جوری بیام مشهد؟ آیا شرایط زندگیم اجازه میده؟ آیا اصلا برای برگزاری مراسم موافقت می کنن...؟
و هزار آیای دیگر...صف جلو می رود من هم همینطور.نگاهم را گره زده ام به شبکه های نقره گون ضریح " آقا جان من تلاشم را واسه برنامه آقا رسول کردم ولی نشد. دیگه می سپارم به خودتون. برنامه اش را خودتون بچینید."
حرف هایم را با امام رئوف می زنم و به هتل برمی گردم. ساعت ۸ صبح است. گوشی ام را به شارژ می زنم و برای صرف صبحانه می روم. از رستوران که برمی گردم چشمم می افتد به شماره ای ناشناس و پشت بندش پیامکی روی گوشی:" از کتابخانه مرکزی حرم تماس می گیرم. لطفا با ما تماس بگیرید."
ذهنم خالی است. شماره را می گیرم. خانمی با لحنی صمیمانه گرمی کلماتش را از پشت گوشی به سمتم می فرستد: _سلام خانم رستم خانی. به شهر ما خوش اومدین. میخواهیم یه برنامه واسه معرفی کتاب آقا رسول بذاریم. تا کی مشهدید؟
_تا دوشنبه.
_چقدر زود! سریع کد ملیتون را بفرستید ببینم چی کار میشه کرد.
هنوز نفهمیده ام چی شده! هاج و واج کد ملی ام را می فرستم. به ۲۰ دقیقه نمی کشد که خانم ذوالفقاری دوباره تماس می گیرد:
_با برگزاری برنامه و معرفی و خوانش کتاب موافقت شده. پوستر برنامه را طراحی می کنیم براتون میفرستم. دوشنبه ساعت ۹ صبح سالن کنفرانس کتابخانه مرکزی حرم باشید.
ناباورانه گوشی را قطع می کنم. یاد تلاشهای این چند وقت اخیر و پاسخ منفی شنیدن و ناامید شدن برگزاری مراسم می افتم. و یاد دیروز که وارد صحن پیامبر اعظم شدم و تو دلم گفتم" آقا رسول دیدی نشد.لابد صلاح نبوده"
و حالا به این سرعت آقا امام رضا با عنایت به شهید خودش برنامه را به بهترین شکل چید.
(تشکر از خادم یاران محترم کتابخانه آستان قدس رضوی به ویژه خانم مریم عرفانیان و همکاران بزرگوارشان)
#هذا_من_فضل_ربی
#آقا_علی_بن_موسی_الرضا(ع)
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#شهیدرسول_کشاورز_نورمحمدی
#لیلارستمخانی
.
یا رئوف
✍روایت دوم:
سه جلد کتاب " آقا رسول" را از داخل چمدان برمی دارم و از ورودی باب الجواد وارد حرم می شوم.زود رسیده ام. گشتی می زنم و وارد کتابخانه مرکزی آستان قدس می شوم و یک راست به سمت سالن کنفرانس می روم. کسی هنوز نیامده. می نشینم و ورق به ورق با" آقا رسول" زندگی می کنم. خانم عرفانیان را اولین بار است که می بینم. مقنعه و لباس سبز خادم
یاری اش نماد می شود در ذهنم! می گوید:
_برنامه یکدفعه ای شد. خودمم تعجب کردم. با خانم ذوالفقاری داشتیم حرف می زدیم گفت خیلی وقته نشستی برای کتابهای دفاع مقدس نذاشتیم.گفتم یک نویسنده از تهران اومده.بسم الله. فکر نمی کردیم جور بشه. چون قبلا پیشنهاد داده بودیم و گفته بودن نویسنده معروف نیست و " آقا رسول" اولین کتابش در زمینه دفاع مقدسه. قبل از شما نویسنده کتاب" عباس طلا" که معروفه خیلی تلاش کرد اینجا براش برنامه بذارن ولی قبول نکردن. تعجب کردیم به این سرعت کار شما جور شد.
من هم از اتفاقی که افتاده و از عنایت حضرت رضا(ع) برای این جلسه می گویم؛ در حالیکه تنها یک جمله در ذهنم تاب می خورد:
_کار خوبه خدا درست کنه.
از آنجایی که جلسه دقیقه نودی رقم خورده، نگرانم که استقبال می شود یا نه؟
اما باز می فهمم من کاره ای نیستم. آن که
روزی اش باشد با پای دل به مهمانی " آقا رسول" می آید.باقی اش را می سپارم به میزبان رئوف آقا علی بن موسی الرضا(ع).
جلسه با حضور خادم یاران و معاونت فرهنگی و معاونت کتابخانه مرکزی و دیگر عزیزان به خوبی برگزار و بخشهایی از کتاب خوانده می شود.
آخر جلسه خانمی به سراغم می آید:
_برادری دارم که اسمش رسول هست.خیلی گرفتاره. امروز دیدم نوشتن جلسه معرفی کتاب زندگی یک شهیده که اسمش هم رسوله. به خودم گفتم چاره کار من اینجاس.من باید برم به این جلسه. رفتید تهران سر مزار شهید واسه برادر من خیلی دعا کنید.
سمعا و طاعتا می گویم و سپس با برخی دوستان به کتابخانه تخصصی دفاع مقدس حرم می رویم و کتاب " آقا رسول" را به قفسه های کتاب اضافه می کنیم.
انشاالله که شهید از ما راضی باشد.
۵تیر۱۴۰۲
#اللهم_صل_علی_محمدوآل_محمد_وعجل_فرجهم
#امام_رضا(ع)
#شهیدرسول_کشاورز_نورمحمدی
#آقارسول
#لیلارستمخانی
هدایت شده از الوارثین(تخریب لشگر۱۰)
🟢 تاریخ عملیات: نهم تیرماه ۱۳۶۵ ساعت 23.30
🔷رمز عملیات: یا ابوالفضل العباس (ع)
🔷محل عملیات: منطقه عمومی مهران
✅اهداف : باز پس گیری شهر مهران و سلسله ارتفاعات قلاویزان و دستیابی به مرزهای بینالمللی
خاطرات دست اول #عملیات_کربای_یک را اینجا👇🏿👇🏿👇🏿👇🏿👇🏿👇🏿👇🏿بخوانید
@alvaresinchannel