شهیدخیبر(ابراهیم همت)
💐 پای نهادن درفضای مجازی ایمان میخواهد💐 🍀 کانال شهید خیبر حاج همت 👇👇 🍀
☘🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷☘
📌 رفته بودند #مجازی برای کار فرهنگی..
چون که #آقا فرموده بودند؛من اگر #رهبر نبودم میشدم رئیس مجازی ...
📱شروع کردند یک به یک پستای مختلف
مذهبی،سیاسی،فرهنگی!
الحق و النصاف خوب پیش میرفتند و کارشان بود مورد #قبول رضای الهی..
🍂مدتی گذشت..
نم نمک ریزش داشت #پستهای_جهادی ...
عده ای #سقوط کردن این وسط حسابی ...
🍂یک در میان شد پستهایشان #سطحی و آبکی..
نیم بیشتر پستها هم شد؛
#عکس با ریش و تسبیح و #یقه آخوندی ...
عکس در جوار ائمه و #مزار_شهدا !
دعا کنید برایم که من هم بشوم لایق شهادت..
📩 #کامنتهای همیشه در صحنه بعضی #خواهران
چقدر به چهرتان می آید شهادت..
الهی که روزیتان شود شربتش..
عجب نورانیست این چهره مردانه..
احسنت به شما #برادر ...
🍂آرام آرام جدا شدند از #پستهای تلنگـری ...
اکثر پستهایشان شد؛ته ریش و به دست تسبیح!📿
یادشان رفته بود انگار که چیست #کار اصلی ...
📱برای چه آمده بودند اصلا به مجازی؟!
#فراموش کرده بودند گویا
که #شهدا راهی سخت گرفته بودند در پیش ...
👌از #نفس و #جان و #مال گذشته بودند
نه اینکه راه به راه پست از ریش و ته ریش!!!
🍂 #کار_فرهنگی شان رفته بود برباد ..!
کارشان ایراد شرعی نداشت گویا
اما #هدف چه شد کجا رفت به یکباره روی هوا ..!؟
❗عده ای هم لیز خوردن چو ماهی در #پی_وی و #دایرکت ها ...
شدند عاشق دلخسته و بی قرار یار!
دخترکان هم شدند #کشته مرده ریش و ژست، #لبخند مردانه !
علی باش؛فاطمه ات میشوم!
بود #شعارشان در این راه..
💢کجـای دنیـا از این راه #علوی و #فاطمی شدند ها ؟!
کارشان بود #غلط اندر غلط ..
حججی که شد ابراهیم این زمانه..
#سر داد و #سلفی نداد از ریش و انواع ژست مردانه..
بلکه داد سلفی از #ابهت مردانه ی بی مثال..
🌼 #کارهایش که رو شد یک به یک..
#کار فرهنگی و #جهاد سازندگی با #نیت قربه الی الله..
آنوقت دانستند که او بوده گوش به فرمان علی..
#فرمان چه بود؟
آری همان #آتش_بـه_اختیار رهبری ...
در حقیقت او بود مرد میدان..
آنچه را که میدانست کرد #اِعمال ...
آن زمان بود که برادرها و خواهرها فهمیدند که ای دل #غافل چه راحت باخته بودند خود را..
آمدند نرم نرمک به #خود انگار..
#کار_فرهنگی
#آتش_به_اختیار
#شهید_حججی_ابراهیم_زمانه
🌻 کانال شهید خیبر حاج همت 👇👇
🌻 @lashkar70🍃🌻
شهیدخیبر(ابراهیم همت)
😍#لـبـخــنـدهــاےخــاڪـــے😂
🔴منو به زور جبهه آوردن
🔶آوازه اش در مخ کار گرفتن صفر کیلومترها به گوش ما رسیده بود.
بنده خدایی تازه به #جبهه آمده بود و فکر میکرد هر کدام از ما برای خودمان یک پا #عارف و #زاهد و دست از جان کشیده ایم.😄
راستش همه ما برای دفاع از میهن مان دل از خانواده کنده بودیم اما هیچکدام از ما اهل ظاهر سازی و جانماز آب کشیدن نبودیم.🙂
میدانستیم که این امر برای او که #خبرنگار یکی از روزنامههای کشور است باورنکردنی است.
🔶شنیده بودیم که خیلیها حاضر به مصاحبه نشدهاند و دارد به سراغ ما میآید
نشستیم و فکرهایمان رایک کاسه کردیم و بعد مثل نو عروسان بدقلق «#بله» را گفتیم.
طفلک کلی ذوق کرد که لابد ماها مثل بچه آدم دو زانو مینشینیم و به سوالات او پاسخ میدهیم.😁
از سمت راست شروع کرد که از شانس بد او «#یعقوب_بحثی» بود که استاد وراجی و بحث کردن بود.😄
🔶پرسید: «برادر #هدف شما از آمدن به جبهه چیست؟»
گفت: «والله شما که #غریبه نیستید، از بی خرجی مونده بودیم. این زمستونی هم که کار پیدا نمیشه. گفتیم کی به کیه، میرویم جبهه و میگیم به خاطر #خدا و #پیغمبر آمدیم بجنگیم. شاید هم شکم مان سیر شد هم دو زار واسه خانواده بردیم!»😁😂
🔶نفر دوم «#احمدکاتیوشا» بود که با قیافه معصومانه و شرمگین گفت: «عالم و آدم میدونن که مرا به زور آوردن جبهه.😄 چون من غیر از این که کف پام صافه و کفیل مادر و یک مشت بچه #یتیم هم هستم، دریچه قلبم گشاده، خیلی از دعوا و مرافه میترسم! تو محله مان هر وقت بچههای محل با هم یکی به دو میکردند ، من فشارم پایین میآمد و غش میکردم. حالا از شما #عاجزانه میخواهم که حرف هایم را تو روزنامه تان چاپ کنید. شاید مسئولین دلشان سوخت و مرا به شهرمان منتقل کنند!»😁😂
🔶خبرنگار که تند تند مینوشت متوجه خندههای بی صدای بچهها نشد.😄
🔶«#مش علی» که سن و سالی داشت، گفت: «روم نمیشود بگم، اما حقیقتش اینه که مرا #زنم از خونه بیرون کرد.😃 گفت، گردن کلفت که نگه نمیدارم. اگر نری جبهه یا زود برگردی خودم چادرم را میبندم دور گردنم و اول یک فصل کتکت میزنم و بعد میرم جبهه و آبرو برات نمیگذارم. منم از ترس جان و آبرو از اینجا سر درآوردم.»😂
🔶خبرنگار کم کم داشت بو میبرد. چون مثل اول دیگر تند تند نمینوشت. نوبت من شد.
گفتم: «از شما چه پنهون من میخواستم #زن بگیرم اما هیچ کس حاضر نشد #دخترش را بدبخت کند و به من بدهد. آمدم این جا تا ان شاءالله تقی به توقی بخورد و من شهید بشوم و #داماد خدا بشوم. خدا کریمه! نمیگذارد من آرزو به دل و ناکام بمانم!»😁😂
🔶خبرنگار دست از نوشتن برداشت.
بغل دستی ام گفت: «راستش من #کمبودشخصیت داشتم. هیچ کس به حرفم نمیخندید. تو خونه هم #آدم حسابم نمیکردند چه رسد به محله. آمدم اینجا #شهید بشم شاید همه تحویلم بگیرند و برام دلتنگی کنند.»
🔶دیگر کسی نتوانست خودش را نگه دارد و خنده مثل نارنجک تو چادرمان ترکید. ترکش این نارنجک #خبرنگار را هم بی نصیب نگذاشت😂😂😂
👉🌻 @lashkar70🌻🍃🌻