eitaa logo
لشکر خوبان(دست‌نوشته‌های م. سپهری)
1.4هزار دنبال‌کننده
894 عکس
502 ویدیو
4 فایل
جایی برای نشر آنچه از جنگ فهمیدم و نگاشتم. برای انتشار بخش‌هایی از زندگی، کتاب‌ها، لذت‌ها، رنج‌ها و تجربه‌هایی که در این مسیر روزی‌ام شد. نویسنده کتاب‌های: 🌷لشکر خوبان (۱۳۸۴) 🌷نورالدین پسر ایران (۱۳۹۰) 🌷مرد ابدی (۱۴۰۳) راه ارتباطی: @m_sepehri
مشاهده در ایتا
دانلود
انگار برگشته‌ام به تنظیمات ایام نگارش لشکر خوبان. ... حالا که مصطفی پیشقدم پناهمان داده... فرمانده دلاور گردان امام حسین رزمنده شجاعی که از السابقون بود
لشکر خوبان(دست‌نوشته‌های م. سپهری)
انگار برگشته‌ام به تنظیمات ایام نگارش لشکر خوبان. ... حالا که مصطفی پیشقدم پناهمان داده... فرمانده د
برادر کوچکترش، مهدی ، تازه چند ماه بود به جبهه آمده بود که شهید شد... او همین‌جاست و خانه ابدی‌ این دو برادر یک مزار با هم فاصله دارد.‌ آنهایی که از راه نرسیده، پسندیده می‌شدند برای آنها که جهادشان طولانی‌تر بود و دشوارتر، پیامی داشتند.... حکایت سبقت گرفتن کوچکترها کلا سخت است
و بعد؛ والفجر ۸ و آن شب تاریک که گلوله‌ای از سلاح مصطفی به سوی یکی از همرزمان که برای شناسایی پیش رفته بود، به اشتباه به گمان اینکه یکی از نیروهای دشمن است ، شلیک شد و او شهید شد.... اسم آن شهید که قلب مصطفی را سوزاند رحمان است ... جنگ چه درس‌های سختی داشت گفتند مصطفی پیشقدم تا زمان شهادتش ( کمتر از یک سال بعد) همیشه محزون بود.... حال آنکه این ذات جنگ بود... سبحان الله یا الله انی کنت من الظالمین 😭 سلام بر حزن تو ای شهید ای سعید...
و سید احمد عزیز.... عارف گمنام دیار ما، آن واصل آشنای قریب و غریب...‌ کسی که برایم سوره فجر خواند و گفت که همیشه، همه جا ، شهدا بین ما هستند....
و تنها شهید منای تبریز؛ پاسدار، مداح اهل بیت، فعال فرهنگی شهر تبریز، مدافع حرم که به عنوان همراه و یاور جانباز قطع نخاع از تبریز به سفر حج‌ مشرف شده بود و آنجا در قربانگاه منا در سال ۱۳۹۴ ، صبح روز عید قربان، بعد از روضه مختصر حضرت مسلم که خوانده و ضبط شده ، با حاجیان مهاجر به ملکوت رسید... یاد تمام شهیدان مظلوم منا گرامی‌باد...
پسر خاله‌های همسرم هم اینجا هستند... شهید رسول سخاوت سالها مفقود بود... مادرش، مثل همه مادران شهدا، به ما خیلی مهربان بود. هر وقت مرا می‌دید و درد کشیدن همسرم را، و یاد شهیدش هم بود می‌گفت نمی‌دانم چرا اینقدری که صدام را نفرین می‌کنم، هنوز خدا هلاکش نکرده... نماند تا روزهای ذلت صدام ملعون را ببیند.
و این پسر خاله.... شهید سید هاشم سید شوری... شما نمی‌توانید تصور کنید همین ارتفاع سنگ مزار شهدا و جای تنگ تردد ویلچر چه سخت است برای رد شدن
حاج علی پاشایی؛ اصلا حج نرفت. قرار بود برود و کارهایش را کرده بود... اما در خط پدافندی شلمچه در ظهری داغ، با گلوی بریده به خود خدا رسید... سالها پیش برایش مطلبی نوشتم به نام گل گلوی علی؛ خیلی امیدوارم جایی در قیامت به دردم بخورد آن کلمات معصوم و پاک که از علی گفت و گل کرد....
و نماز کنار سید احمد عزیز... او که شهید عید قربان است در جایی که خودش وعده‌اش داده بود... تپه عروج، عملیات نصر ۷؛ ۱۵ مرداد ۱۳۶۵ این وادی رحمت؛ پر از گنج‌های نامکشوف است...
هنوز امام جمعه و هر روز مردم است؛ شهید آل هاشم... ببینید بچه‌ها چطور گل برایش گذاشته‌اند....
عید رخسار تو کو تا عاشقان از برایت جان خود قربان کنند🕊💚 اللهم عجل لولیک‌الفرج