☑️ پزشکیان: ترامپ میگوید میخواهم مذاکره کنم و همزمان میخواهد تمام راهها را به روی ایران ببندد! تو اگر اهل مذاکره بودی از این غلطها نمیکردی!
🌱 تمام صحبتهای رئیسجمهورمان آقای دکتر پزشکیان را در مسیر شنیدیم. به خاطر آشنایی گذشتهمان، همیشه، همیشه ایشان را برای توفیق در مسند ریاست جمهوری اسلامی ایران دعا میکنم. حتی تحت قبه حضرت سیدالشهدا علیهالسلام خاصه یادشان بودم و دعاگویشان ...
از صحبتهای امروزشان و جواب محکم به ترامپ ملعون، متشکریم🇮🇷
#پزشکیان
#ایران_مقتدر
#مرگ_بر_آمریکا
https://eitaa.com/lashkarekhoban
کل زمستان، تقریبا ذهنم خالی از یاد و خاطرۀ شهیدان نیست... از همان سه و چهار دی که سالروز آغاز عملیات کربلای 5 است تا ... آخر اسفند.... ذهنم سرگردان است در خاطرات بچههای لشکر عاشورا، غواصها، زخمهای ایوب، انتظار بچههای علی، تنایی فاطمه و صفیه و نسیبه و ... و چشمان همیشه منتظر برای مردانی که هرگز به شهر برنگشتند... بیایید برویم به مهمانی بچههای باصفای و صادق و عاشق لشکر خوبان ....
روایت غواصلار (غواصان والفجر 8 از کتاب لشکر خوبان 1) 🌷در طول راه مشتاق ديدن چهرههاي آشنا بودم اما غالبا بچههاي ساير لشكرها در جاده تردد داشتند. خوشبختانه دو سه نفر از نيروهاي گردان سيدالشهدا را هم ديدم. برادر جمشيد نظمي، فرمانده گردان سيدالشهدا هم آنجا بود و روشن بود كه همه نيروهاي گردان آنجا مستقرند و اين به اين معني بود كه من ميتوانستم محمد محمدپور را آن اطراف پيدا كنم. بيشتر بچههاي گردان را ميشناختم. داشتم با آنها خوشوبش ميكردم كه متوجه شدم «هادي نقدي» و «سهرابي» مدتيست نگاهم ميكنند. قصد خداحافظي از بچهها را داشتم كه هادي پيشم آمد: «مهدي، محمد منتظرته» منظورش محمد محمدپور بود. پرسيدم: «اون حالا كجاست؟»
ـ از همين جا برو، به آن جاده نفررو كه رسيدي، بپيچ به چپ ... يه پل نفررو روي نهر زدن ... از اونجا كه رد بشي، پيداش ميكني.
اصلاً متوجه نشدم كه هادي مرا به چه سويي هدايت ميكند. آنقدر مشتاق ديدار محمد بودم كه حتي نپرسيدم: «محمد تنهايي آنجا چه ميكند؟» طبق نشاني كه به من داده بودند حركت كردم. به پل رسيدم و داشتم از آن رد ميشدم كه متوجه روبهرويم شدم. آنجا زميني وسيع و خالي بود. احساس غريبي دلم را چنگ زد. همانجا كنار نهر قدم ميزدم و منتظر محمد بودم. سكوت بود و هر لحظه نگرانيام بيشتر ميشد. قدمزنان از نهر دور شدم. حدود صد متر جلوتر كسي روي زمين افتاده بود؛ تنهاي تنها در آن زمين وسيع و خالي..... #بریده_از_کتاب_لشکر_خوبان #خاطرات_مهدیقلی_رضایی https://eitaa.com/lashkarekhoban
روایت غواصلار (غواصان والفجر 8 از کتاب لشکر خوبان . قسمت 2 🌷🌷) ... دور و برم را نگاه كردم. هيچ كس نبود. به دلم برات شده بود كه او از بچههاي ماست. به سويش ميرفتم و فكر ميكردم چقدر تنها و غريب شهيد شده است ... پيراهن سبز پاسدارياش، قدمهايم را سست كرد. ديگر نتوانستم قدم از قدم بردارم. با صورت روي زمين افتاده بود و من از پشتسر ميديدمش. موهايش شبيه محمد بود ... قامتش، دستان بيحركتش ...
ـ محمد، تو اينجا چه ميكني؟ چرا تنها؟ ...
باورم نميشد آن شهيد غريب، دوست قديمی ام محمد باشد. سرش را از روي زمين برداشتم. يك طرف صورتش كبود شده بود. ميبوسيدمش و اشكهاي بياختيارم بر صورت كبود و خاك آلودش ميريخت. موهايش را نوازش ميكردم و همه خاطراتي كه با هم داشتيم، در آه و اشك از خاطرم می گذشت: كلاسهاي قرآن مسجد شربتزاده، كلاس اول، آن مرد آمد، انقلاب پيروز شد، پايگاه شماره 6 مسجد شربتزاده و ... همه جا با هم بوديم تا اين كه تو به جبهه رفتي و من ماندم ... تو برگشتي و من آمدم. سرانجام روزي رسيد كه هر دو با هم در جبهه مانديم و حالا ... من ماندهام و تو كجايي؟ كجايي محمد؟ ...
او را در آغوش گرفته بودم و فارغ از زمان و مكان با او درد دل ميكردم. تركش ريز يك نارنجك بر قلبش نشسته و خون سينهاش زمين را خيس كرده بود. چند تركش كوچك ديگر هم گلويش را سوراخ كرده بود. احساس ميكردم آن بغضي كه در گلويش گره خورده بود و در نمازها و دعاها ميشكست، ضامن رهايياش شده است. محتويات جيبش را برداشتم. فكرميكردم اگر جنازهاش را به تعاون ببرند امكان دارد ديگر آنها را نبينم. دفتر خاطرات كوچكي در جيبش بود، دفترچهاي با جلد قرمز كه عكس امام را بر خود داشت. دفترچه هنوز چند برگ سفيد داشت. آخرين سطرها را خواندم: «امروز برادر مهديقلي رضايي را ديدم و براي آخرين بار با او وداع كردم.» اين جمله آتش به جانم زد. پس محمد همه چيز را ميدانست....... #بریده_از_کتاب_لشکر_خوبان #خاطرات_مهدیقلی_رضایی https://eitaa.com/lashkarekhoban
لشکر خوبان(دستنوشتههای م. سپهری)
روایت غواصلار (غواصان والفجر 8 از کتاب لشکر خوبان . قسمت 2 🌷🌷) ... دور و برم را نگاه كردم. هيچ ك
روزهایی که این خاطرات را می شنیدم و سعی میکردم آن صحنه ها را با کلماتم جان ببخشم و بنویسم 21 سال داشتم، حداکثر 22 سال.... داشتم در میان این کلمهها خودم را جستوجو می کردم... مگر من چه فرقی با محمد دارم ، خدایا؟! 😭😭گاهی میپرسیدم و زیاد میگریستم در آخر خلوت آخرشب در اتاق آبی سردم.... من چرا این قدر سرگردان و متحیر و در شکم... چرا نمی فهم درست واقعی کیست و چیست تا من هم محکم سررشته را بگیرم و دیگر رها نشوم ... آه! ای شنوندۀ مهربان، ای که با بندهات میگریی و در نفسهای مضطرش، مهر میدمی و منتظری تا به اشارهای نور بپاشی در تاریکی خاطرش ... تو چقدر مهربان بودی که مرا با این کلمهها صیقل دادی محبوب من.... #دلتنگی #لشکر_خوبان https://eitaa.com/lashkarekhoban
13.67M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
به نماز صبح و شبت سلام ای تنها امید رستگاری جهان😭❤️🥰
عید میلاد حضرت حجت بن الحسن العسکری عجل الله تعالی فرجه الشریف بر تمام عاشقان مشتاق و خستگان پر امید راه ظهور، مبارک باد🤍
هدایت شده از كانال رسمی روضه الشهداء
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🕊 بخوان دعای فرج را... دعا اثر دارد.
إِلَهِي عَظُمَ الْبَلاءُ وَ بَرِحَ الْخَفَاءُ وَ انْكَشَفَ الْغِطَاءُ وَ انْقَطَعَ الرَّجَاءُ وَ ضَاقَتِ الْأَرْضُ وَ مُنِعَتِ السَّمَاءُ وَ أَنْتَ الْمُسْتَعَانُ وَ إِلَيْكَ الْمُشْتَكَى وَ عَلَيْكَ الْمُعَوَّلُ فِي الشِّدَّةِ وَ الرَّخَاءِ اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ أُولِي الْأَمْرِ الَّذِينَ فَرَضْتَ عَلَيْنَا طَاعَتَهُمْ وَ عَرَّفْتَنَا بِذَلِكَ مَنْزِلَتَهُمْ فَفَرِّجْ عَنَّا بِحَقِّهِمْ فَرَجاً عَاجِلاً قَرِيباً كَلَمْحِ الْبَصَرِ أَوْ هُوَ أَقْرَبُ يَا مُحَمَّدُ يَا عَلِيُّ يَا عَلِيُّ يَا مُحَمَّدُ اكْفِيَانِي فَإِنَّكُمَا كَافِيَانِ وَ انْصُرَانِي فَإِنَّكُمَا نَاصِرَانِ يَا مَوْلانَا يَا صَاحِبَ الزَّمَانِ الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ أَدْرِكْنِي أَدْرِكْنِي أَدْرِكْنِي السَّاعَةَ السَّاعَةَ السَّاعَةَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ يَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِينَ بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرِينَ
🍃اللّهُمَّ عَجِّل لِوَلِیِّکَ الفَرَج🍃
💠@rozatoshohadaa_ir
Mehdi akbari.mp3
7.11M
کجای جهانی امید جهان؟
ازین غم دوری بگو چه کنم؟
امروز چه روزی بود... چه روز عزیزی😇🇮🇷
امسال برای اولین بار، من و همسرم هم برای حضور در دیدار مردم تبریز با رهبر عزیزمان دعوت شده بودیم.
امیدوارم بتوانم فرصت کنم و روایتش را برایتان بنویسم. انشاءالله
امیدوارم حضور در چنین روز و چنین جمعی نصیب همه جوانان و علاقمندان تبریز و همه آذریها بشود.
بار سنگینی که با این فرمایش آقا بر وجود ناتوان خود احساس میکنم، وقت غصهخوردن بر بیعملی برخی مسئولین را از من و امثال من میگیرد.
چه باید کرد؟
باید چشم امید را از مسئولین مدعی فروبست و درست مثل آن بسیجی؛ که میدانست پشتیبانی نخواهد شد،
اما باید، باید، باید این خط را نگهداشت، تا دشمن رخنه نکند و تلفات نگیرد و خاک و ناموس و آرمان و زحمات شهدا و جانبازان و رزمندگان پیشین را به تاراج نبرد، تا آخرین گلوله و بعد با خون و جان و همه ذرات جسم...
امیدوارم خدای مهربان، توفیق خلق آثار پاک و صادق و فاخری را نصیبم کند که میتوانند منبع برای هزاران محتوای دیگر باشند برای جبهه حق...
امیدوارم نام حقیر در کنار نویسندگان همرزمم، در زمره شهیدان خالص عرصه فرهنگ ثبت شود به دعای حضرت صاحبالزمان علیهالسلام انشاءالله 🤍🇮🇷
۱۴۰۳/۱۱/۲۹
#بیانات_آقا
#رزمندهایم_تا_زندهایم
#فرهنگ_مقاومت
#دیدار
#تبریز
https://eitaa.com/lashkarekhoban
هدایت شده از جهان خبر
14031129_46670_1281k.mp3
15.95M
صوت کامل بیانات صبح امروز رهبر انقلاب در دیدار مردم آذربایجان شرقی. ۱۴۰۳/۱۱/۲۹
♨️ کانال جهان خبر : گروه خبر رسانه منتظر
📡 @jahan_khabar | montazer.ir
18.59M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📹 چون باکریها اهل نبردیم
🌷 همخوانی سرود توسط مردم آذربایجان شرقی در ابتدای دیدار امروز با رهبر انقلاب. ۱۴۰۳/۱۱/۲۹
💻 Farsi.Khamenei.ir