eitaa logo
لشکر خوبان(دست‌نوشته‌های م. سپهری)
1.4هزار دنبال‌کننده
894 عکس
502 ویدیو
4 فایل
جایی برای نشر آنچه از جنگ فهمیدم و نگاشتم. برای انتشار بخش‌هایی از زندگی، کتاب‌ها، لذت‌ها، رنج‌ها و تجربه‌هایی که در این مسیر روزی‌ام شد. نویسنده کتاب‌های: 🌷لشکر خوبان (۱۳۸۴) 🌷نورالدین پسر ایران (۱۳۹۰) 🌷مرد ابدی (۱۴۰۳) راه ارتباطی: @m_sepehri
مشاهده در ایتا
دانلود
امیدوارم از خواندن این مطالب لذت ببرید.... بنده که از شنیدن این مطالب بسیار متحیر شده بودم و فکر میکنم این وجه حسن مقدم ناشناخته است... لطفا برای شادی روح این فرمانده بزرگ و کم نظیر و همۀ شهدای عزیزمان ، و برای سلامتی رزمندگان و دانشمندان کشور عزیزمان صلواتی محبت کنید ..... و البته برای کتابش: مرد ابدی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
حسن با این‌که در این آموزش‌ها شرکت داشت، اما تصمیم قطعی برای پیوستن به سپاه نگرفته بود. دعوت عمو مرتضی برای تحصیل در آلمان پابرجا بود و رفتن یا نرفتنْ انتخاب بزرگی برای حسن بود که دو راه با دو مقصد متفاوت برایش داشت. تکلیف برادرهای بزرگتر معلوم بود. تحصیلات فرامرز در دانشگاه تهران در رشتۀ باستان‌شناسی روبه‌اتمام بود. محمد هم در سپاه راهش را انتخاب کرده بود و روحیۀ رفتن به خارج برای تحصیل نداشت، اما همه فکر می‌کردند حسن می‌تواند در یک دانشگاه خوبِ خارجی، رشد کند. مادر انتخاب را به خودش واگذار کرده بود. حسن برنامه ادامۀ تحصیل را در نظر داشت اما ترجیح می‌داد فعلا با برادر بزرگش همراه باشد..... https://eitaa.com/lashkarekhoban
حسن مقدّم، در اولین روز تابستان سال 59، تکلیفش را با خارج رفتن و سایر برنامه‌هایش مشخص کرد و رسماً عضو سپاه پاسداران انقلاب اسلامی شد. - تا وقتی نیاز باشه، در خدمت انقلاب می‌مانم! https://eitaa.com/lashkarekhoban
دو پاسدار نمونۀ اسلام، دو حسن، دو سپاهی درجه یک که بیشترین خدمات را به کشور ومردمشان کردند. شهیدان حسن شفیع‌زاده و حسن مقدم، فرماندهان توپخانۀ سپاه اسلام... 8 اردیبهشت سی‌وهفتیمن سالروز شهادت توپچی بزرگ شهید حس شفیع‌زاده است... مردی بزرگ و هنوز ناشناخته که ایرانی وامدار اوست.... *در طول نگارش کتاب مرد ابدی در تبریز، بارها و بارها هرگاه عاجز شدم و بریدم، به مزار مطهر شهید عزیز حسن شفیع‌زاده پناه بردم.... عجب رفقایی هستند این حسن‌ها🩵🩵 https://eitaa.com/lashkarekhoban
چه روز خوشی، چه سعادتی... حضور فرماندهان موشکی _ یاران و یادگاران حسن طهرانی مقدم که درک ش کردند و در راهش هستند_ در محضر پیر و مرادشان🇮🇷 ⚘️ سردار موسوی می‌گفت: آقا بارها در موعد موفقیت‌های بزرگ، به ما به این مضمون فرمودند این موفقیت‌ها جبران جای خالی حسن آقا را نمی‌کند! 😭 کاش امروز حس آقا را نسبت به شما می‌دانستم... روحت شاد مرد! کجایی که از یادها نخواهی رفت... هرگز! https://eitaa.com/lashkarekhoban
محمد مهدی ایرانمنش نوجوان بسیجی که در حمله تروریستی کرمان ، قطع نخاع گردنی شده بود دیروز به شهادت رسید. یعنی از یک شهادت تدریجی و رنج‌های نو به نو رها شد. قطعا درین مدت قریب سه ماه و نیم، درد جانکاه قطع نخاع گردنی بودن را چشید و نشان جانبازی هم گرفت... امیدوارم در بهترین مراتب با جوانان شهید بنی‌هاشم محشور باشد و از درگاه حق طلب صبر می‌کنم برای خانواده مکرمش، خاصه مادری که جانش سوخت و صبرش مورد آزمون قرار گرفت...
«می‌گفت: مرتضی! هرچه کار درست‌تر باشد، سخت‌تر است... حرف هم درموردش بیشتر می‌زنند!» حسن آقا! حالا که برمی‌گردم به اولین مصاحبه‌هایم با دوستانت، معنی بعضی حرفها را جور دیگری می‌فهمم... الحق که چه خوب گفتی!
نمی‌شناسمت! اما، دعایت می‌کنم در بهترین احوالم... نماد مردانی که ایل و تبار و خانه و شهرتان شهید و زخمی و ویران شد، اما ایمانتان به هدف و تلاشتان در راه آزادی وطن، نه! درود خدا بر شما که یادآور مجاهدان صدر اسلامید🇵🇸 https://eitaa.com/lashkarekhoban
13.45M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
تازه آمده بودیم تهران... گرچه برای این هجرت موقت، بهانه‌های جدی داشتیم؛ وضع ... همسرم و کتاب حاج حسن که به جایی رسیده بود که نمی‌توانستم مطالب را در نت بفرستم. بسیار در رفت‌وآمدهای من به تهران سختی می‌کشیدیم... حالا آمده بودیم و در سوئیت کوچکی ساکن بودیم که شاید وقتی درباره‌اش نوشتم، آن جا، متن اصلی کار حسن آقا تمام شد، آنجا شاهد تب‌وتاب من و نبرد‌های من بود... ما روزهای بسیار خاصی انجا گذراندیم... . هفته‌های اول حضور در تهران بود و هنوز برنامه ما مشخص نبود و همین حیرت، سخت بود... با دوست بزرگواری به دلیل کاری حرف می‌زدم، او سالیان پیش به قم هجرت کرده بود و از برکت هجرت با نیتهای پاک می‌گفت. او گفت حتما از آقا سیدالکریم اذن بگیرید... شاید ندانست چه کلید خوبی در وقت خوبی به من داد... یا سیدالکریم، چه تنهایی‌ها به محضرتان آوردم و چه مهربانی ها با من کردید و می‌کنید یا سیدالکریم...😭🩵 شرمنده‌ام که کم آمدم... کم‌تر از نیازم... مخصوصا از وقتی خانه ابدی مادرجون ( مادر شهیدان طهرانی مقدم ) را پیدا کردم فکر می‌کنم جوارتان، عجب جای خوبی‌ست برای قرار گرفتن پس از بی‌قراری‌ها! مادرجون عجب زن دانایی بود⚘️ https://eitaa.com/lashkarekhoban
مادر، حسن، مادر عشق در بین شما چه طراوتی داشت... خدا نصیب همه بکند.🩵 مادرجون، ممنونم کمک کردید تمامش کنم. ممنونم سفارش مرا به آن "نازنین صنمت" می‌کنی همواره... *خانم فاطمه داوود دخت جلیلی اولین باری که به دیدنش رفتم و شروع کردن به گفتن از پسرش، عبارات عجیبی گفت: خانوم؛ این بچه، "نازنین صنم من" بود.... کسی که آن فایل را پیاده کرد، دوستم خانم خیابانی بود که روزگاری مربی ادبی‌ام در کانون بود ، او زنگ زد که: فلانی! اصلا این مادر، شاعر است! او راست می‌گفت... مادرهای عاشق خیلی قدرتمندند، همین کلمات قوی هم بخشی از قدرت این مامان‌های عاشق و شهید است⚘️ در تصویر، فریده خانم طهرانی مقدم. خواهر بزرگ حسن، الحق که حق بزرگی بر گردن من و کتاب برادر بی‌نظیرش دارد... 🥰⚘️ https://eitaa.com/lashkarekhoban
... حاج حسن آن روز آدرسی به او داد که برود و آنجا را برای کارش آماده کند. وقتی حامد آنجا رفت، جا خورد, آپارتمانی که گویی مدت‌ها خالی مانده بود و همه جایش کثیف و به هم ریخته بود! ـ حتما حاج آقا می‌دونسته اینجا چه خبره! یعنی منظورش این بود من خودم اینجا رو تمیز کنم؟! با این که حس خوبی نداشت و به غرورش برخورده بود، اما تا شب آنجا را تمیز کرد. فضولات و پَر کفترها را که روی هم تلنبار شده بود، به زحمت پاک کرد، اما هنوز تا منظم شدنِ محیط، خیلی کار داشت. شب با ناراحتی به خانه رفت و به مادرش گفت که چه اتفاقی افتاده و سردار مقدّم او را به جایی فرستاده که باید اول آشغال‌هایش را جمع کند و اصلا معلوم نیست بعدش می‌خواهد به او کار دیگری بدهد یا نه! ـ پسرم! به نظرم ایشون خواسته این طوری امتحانت بکنه که از زیر کار در می‌ری یا محکم وایمیستی!..... ندگی_نامه_شهید_حسن_طهرانی_مقدم https://eitaa.com/lashkarekhoban