🦚تنها زمانى "صبور" خواهى شد،
🦢كه "صبر" را يک "قدرت" بدانى نه يك "ضعف"...
🦜آنچه "ويرانمان"مى كند، "روزگار"نيست!
🪶حوصله ی"كوچك"،براى"آرزوهاى بزرگ" ماست..
—————————
#حکایات_و_لطایف_پند_آموز
@latayeff
┈••✾•🌺•✾••┈
تربت حسین آخرین توشه او بود ...
مهیای مرگ
مرحوم آیت اللّه حاج مرتضى حائری رحمه اللّه علیه فرزند مؤسس حوزۀ علیمۀ قم، کتاب خاطراتی به نام «سر دلبران» دارد ایشان داماد مرحوم آيت اللّه العظمی حجت رحمه اللّه علیه بودند. مرحوم آیت اللّه حجت تقریباً هفتاد سال است که از دنیا رفته است.
آیت اللّه حائری می فرمایند: با این که ایشان پدر همسر من و استاد من بود، ولی من خیلی در تشکیلات مرجعیت ایشان رفت و آمد نداشتم. دنبال درس و بحث و کار خود بودم.
یک روز بعد از درس به خانۀ ایشان رفتم. فصل زمستان بود. ایشان در منزل خود تعمیراتی داشتند. یک سری کارگر و بنا مشغول کار بودند. آن روزی که من رفتم، دیدم ایشان بنا ها و کارگر ها را جواب کردند. گفتم: آقا! کارگر ها را چرا جواب می کنید؟ فرمودند: من دیگر آماده مرگ هستم. من دیگر دارم می میرم، تعمیرات برای چه می خواهم. خیلی تعجب کردم ایشان یک کسالتی داشت که همیشه در فصل زمستان حنجره و سینۀ ایشان ناراحت بود.
بعد وارد اتاق شدند. صندوقی داشتند که وجوهات مردم و پول هایی که در اختیار ایشان بود را در آن می گذاشتند. تمام این پول ها را به من دادند و فرمودند: بروید این ها را به فلانی و فلانی تحویل دهید. دیگر من پول قبول نمی کنم. صندوق را که خالی کردند، مشغول راز و نیاز با خدا شدند. عرضه داشتند: خدایا، هر چه امانت دست من بود، هر چه تکلیف بر عهدۀ من بود،
عمل کردم. امانت ها را سپردم، مرگ مرا برسان!
مرحوم آیت اللّه حائری می گوید: به ایشان گفتم: آقا شما خیلی جدی گرفته اید. یک کسالت مختصری دارید، نیاز نیست که صندوق را تحویل دهید و وجوهات را تحویل نگیرید. فرمودند: نه. وفات من وقت ظهر است.
دو سه روزی گذشت، دیگر ایشان نه وجوهاتی قبول می کردند و نه از مقلّدین خود پولی را می پذیرفتند. به من هم سفارش کردند این چند روزه، بیشتر به خانه ما بیا و رفت و آمد خود را بیشتر کن.من روز شنبه خدمت ایشان رفتم. ایشان فرمودند: امروز چند شنبه است؟ گفتم: شنبه. فرمودند: آیت اللّه بروجردی درس رفتند؟ دیگران پاسخ دادند: بله آقا درس رفتند. چند بار فرمود: الحمد للّه. خیلی خوشحال شدند.
نشستند و خطاب به من فرمودند: دعای عدیله را برای من بخوان.گفتم: آقا این حرف ها چیست! دعای عدیله دعای وقت مرگ است. خبری نیست. فرمودند: چرا دعای عدیله را بخوانید. یک بار دعای عدیله را خواندیم. فرمودند: یک بار دیگر دعای عدیله را بخوانید.
مرحوم آیت اللّه حائری می گوید: نگاه ایشان به در بود. گویا با کسی دارند صحبت می کنند. یک مرتبه گفتند: علی جان، بفرمایید. مدّتی در این حالت بودند. بعد به حالت طبیعی خود برگشتند و فرمودند: دعای عدیله را بخوانید. دعا را برای ایشان خواندم. یک آبی با تربت سید الشهدا درست کردیم و گفتیم: آب تربت است. برای شفا بخورید.
آب تربت را که دادیم ایشان میل فرمودند. وقتی نوشیدند فرمودند:
آخِرُ زادى مِنَ الدُّنْيَا تُربَةُ الحُسَين علیه السلام
آخرين توشه من از دنیا تربت امام حسین علیه السلام است.
ما باز هم باور نمی کردیم اصلاً کسالت ایشان آن قدر جدی و نگران کننده نبود.
خواستیم یک دوا یا شربتی به ایشان بدهیم، هر چه کردیم نتوانستیم و دیدیم نفس ایشان قطع شد. به همین آسانی جان به جان آفرین تسلیم کردند. من از اتاق بیرون آمدم، صدای اذان از مدرسهٔ حجتیه می آمد؛ همان مدرسه ای که خود آقای حجت آن را ساختند و قبر ایشان هم در آن جاست، خود ایشان فرموده بودند: وفات من وقت ظهر است.
داستانهای سمت خدا ج2 ص 60
—————————
#حکایات_و_لطایف_پند_آموز
@latayeff
┈••✾•🌺•✾••┈
در مسیر زندگی ...
بجای شناور بودن شناگر باش
—————————
#حکایات_و_لطایف_پند_آموز
@latayeff
┈••✾•🌺•✾••┈
حفظ ارتباط با خدا
شیخ بهایی می نویسد: آدم بسیار گنه کاری بود که در شهر به گناه شهرت داشت.
روزی که از دنیا رفت به خاطر شهرت به گناه مردم حاضر نشدند در مراسم غسل و کفن و تشییع جنازه او حضور پیدا کنند.
همسر او کسی را اجیر کرد و گفت:
این جنازه را ببر در مسجد جامع شهر شاید مردم رغبت کردند.
باز هم نیامدند گفتند:
یک عمری آلوده به گناه بوده است.
به ناچار گفت:
پس جنازه او را بیرون شهر می برم و در بیابانی دفن می کنم. چون دفن میت، وظیفه شرعی و اسلامی است.
وقتی به بیابان رفت، عابد و زاهدی را از دور دید که به طرف او می آید.
به سرعت کنار این بدن آمد و گفت مراسم غسل و کفن و دفن و نماز این به عهده من است.
مردم خبر دار شدند.
به عنوان اعتراض آمدند و گفتند: چرا می خواهی کسی را دفن کنی که در شهر شهره به گناه بود؟
گفت: دیشب خوابی دیدم به من گفتند:
کسی با این مشخصات به این جا می آید.
حتماً برو کار های او را انجام بده.
خدا او را آمرزیده است.
مردم تعجب کردند.
آمدند سراغ این زن و گفتند:
او چه کار خیری در زندگی داشته که ما خبر نداریم؟
زن گفت: با همۀ آلودگی ها سه کار خوب انجام می داد:
اول این که وقتی گناهی مرتکب می شد، بعد از انجام گناه تمام لباس های خود را عوض می کرد. خودش را تطهیر می کرد وضو می گرفت و به نماز می ایستاد. ارتباطش را با خدا قطع نمی کرد.
کار دوم او این بود که شب اگر از خواب بیدار می شد، یک زمزمه ای با خدا داشت.
نه این که اهل نماز شب باشد.
همیشه این جمله را می گفت: خدایا، کدام زاویه آتش را برای من قرار داده ای؟
کدام گوشۀ جهنم را به من اختصاص داده ای؟
سوم این که همیشه میزبان یتیم ها بود.
بچه های یتیم را می آورد در خانه و بیشتر و بهتر از فرزندان خودش به آن ها رسیدگی می کرد.
با مهر و محبت به آن ها غذا می داد.
داستانهای سمت خدا ج1 ص 235
—————————
#حکایات_و_لطایف_پند_آموز
@latayeff
┈••✾•🌺•✾••┈
آیت الله قاضی ره :
در عزاداری و زیارت حضرت سیدالشهدا علیه السلام مسامحه ننمایید.
روضه هفتگی ولو دو سه نفر باشد، اسباب گشایش امور است و اگر هفتگی هم نشد دهه اول محرم ترک نشود.
#یا_حسین
—————————
#حکایات_و_لطایف_پند_آموز
@latayeff
┈••✾•🌺•✾••┈
10.69M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
😭 حکایت جالب پیاده رفتن آیت الله آقا نجفی قوچانی ( ره ) به کربلا و شنیدن صدای هل من ناصر از حرم امام حسین (علیه السلام) و لبیک یا حسین از حرم حضرت عباس (علیه السلام) !!!
🎤 به کلام حجت الاسلام عالی
👌 ( انتشار این کلیپ کاملا آزاد است ، بلکه امید است با انتشار حداکثری آن ، موجبات رضایت مندی قلب پر درد امام زمان (عجل الله فرجه) را فراهم نمایید )
#یا_حسین
—————————
#حکایات_و_لطایف_پند_آموز
@latayeff
┈••✾•🌺•✾••┈
عصر #عاشورا که می شود
قلب #امام_زمان عجل الله تعالی فرجه در فشار است
صدقه به نیت سلامتی آن حضرت فراموش نشود...
#محرم
#امام_حسین
—————————
#حکایات_و_لطایف_پند_آموز
@latayeff
┈••✾•🌺•✾••┈
🌺کلام انسان ویترین افکار اوست
🌺کلام انسان ویترین افکار اوست
🌺کلام انسان ویترین افکار اوست
—————————
#حکایات_و_لطایف_پند_آموز
@latayeff
┈••✾•🌺•✾••┈
🔴 امروز اختیار؛ فردا اجبار
🔶 عارفی را پرسیدند:
زندگی به جبر است یا به اختیار ؟
🔸 پاسخ داد:
🔸 امروز را به اختیار است تا چه بکاریم .
اما؛
🔸 فردا جبر است .
🔸 چرا که به اجبار باید درو کنیم هر آنچه را که دیروز به اختیار کاشته ایم.
—————————
#حکایات_و_لطایف_پند_آموز
@latayeff
┈••✾•🌺•✾••┈
یکی از حکما را شنیدم که می گفت :
هرگز کسی به جهل خویش اقرار نکرده است مگر
کسی که چون دیگری در سخن باشد همچنان ناتمام گفته سخن آغاز کند .
سخن را سر است اى خردمند و بُن
میاور سخن در میان سخُن
خداوند تدبیر و فرهنگ و هوش
نگوید سخن تا نبیند خموش
—————————
#حکایات_و_لطایف_پند_آموز
@latayeff
┈••✾•🌺•✾••┈
✍️ پای درس علماء
عارف بزرگ، آیت الله انصاری همدانی ره 🌹
✍️ دو چیز برای انسان نور می آورد:
🔶 مطالعه اخبار و احادیث محمد و آل محمد علیهم صلوات الله
🔶 قرآن و آیات کلام الله مجید
✍️ منتهی نور این دو با هم فرق می کند ...
کتاب سوخته ص 49
—————————
#حکایات_و_لطایف_پند_آموز
@latayeff
┈••✾•🌺•✾••┈
میگویند اسکندر قبل از حمله به ایران درمانده و مستأصل بود.
از خود میپرسید که چگونه باید بر مردمی که از مردم من بیشتر میفهمند حکومت کنم؟
یکی از مشاوران میگوید:
کتابهایشان را بسوزان. بزرگان و خردمندانشان را بکش و دستور بده به زنان و کودکانشان تجاوز کنند.
اما یکی دیگر از مشاوران پاسخ میدهد:
نیازی به چنین کاری نیست.
از میان مردم آن سرزمین، آنها را که نمیفهمند و کم سوادند، به کارهای بزرگ بگمار.
آنها که میفهمند و باسوادند، به کارهای کوچک و پست بگمار.
بی سوادها و نفهم ها همیشه شکرگزار تو خواهند بود
و هیچگاه توانایی طغیان نخواهند داشت.
فهمیده ها و با سوادها هم یا به سرزمینهای دیگر کوچ میکنند یا خسته و سرخورده، عمر خود را تا لحظه مرگ، در گوشه ای از آن سرزمین در انزوا سپری خواهند کرد.
—————————
#حکایات_و_لطایف_پند_آموز
@latayeff
┈••✾•🌺•✾••┈