💦همراه با روایات
#درقدمگاه_غدیر
#پدر_نه_امام...
سلمان فارسی گوید: نزد رسول خدا (ص) بودیم و حسین بن علی (ع) بر دامان ایشان نشسته بود. رسول الله نگاهی عمیق به چهرهی حسین کرد و فرمود:
ای اباعبدالله! تو بزرگی از بزرگانی و امامی هستی فرزند امام و برادر امام و پدر نه امام؛ که نهمین آنها قیامکنندهی آنهاست، سرور آنهاست، داناترین آنهاست، حکیمترین آنهاست و برترین ایشان است.
📚 مقتضب الأثر في الضلال
@Laylatolghadrnoor
◼️ حماسهای که امام زین العابدین علیه السلام در مجلس یزید آفرید!
🔹در روز جمعهاى در شام نماز جمعه است. ناچار خود یزید باید شرکت کند. اول آن خطیبى که به اصطلاح دستورى بود، رفت و هرچه قبلا به او گفته بودند گفت؛ تجلیل فراوان از یزید و معاویه کرد، هر صفت خوبى در دنیا بود براى اینها ذکر کرد و بعد شروع کرد به سبّ کردن و دشنام دادن على(ع) و امام حسین(ع) به عنوان اینکه اینها -العیاذباللَّه- از دین خدا خارج شدند، چنین کردند، چنان کردند.
🔹زین العابدین(ع) از پاى منبر نهیب زد: «ایهَا الْخَطیبُ! اشْتَرَیتَ مَرْضاةَ الَمخْلوقِ بِسَخَطِ الْخالِق» تو براى رضاى یک مخلوق، سخط پروردگار را براى خودت خریدى.
بعد خطاب کرد به یزید که آیا اجازه مىدهى من بروم بالاى این چوبها دو کلمه حرف بزنم؟ یزید اجازه نداد.
🔹آنهایى که اطراف بودند، از باب اینکه على بن حسین(ع)، حجازى است، اهل حجاز است و سخن مردم حجاز شیرین و لطیف است، براى اینکه به اصطلاح سخنرانىاش را ببینند، گفتند: اجازه بدهید، مانعى ندارد. ولى یزید امتناع کرد. پسرش آمد و به او گفت: پدرجان! اجازه بدهید، ما مىخواهیم ببینیم این جوان حجازى چگونه سخنرانى مىکند. گفت: من از اینها مىترسم. اینقدر فشار آوردند تا مجبور شد؛ یعنى دید دیگر بیش از این، اظهار عجز و ترس است؛ اجازه داد.
🔹ببینید این زین العابدین(ع) که در آن وقت از یک طرف بیمار بود (منتها بعدها دیگر بیمارى نداشت، با ائمّه دیگر فرق نمىکرد) و از طرف دیگر اسیر، و به قول معروفِ اهل منبر چهل منزل با آن غُل و زنجیر تا شام آمده بود، وقتى بالاى منبر رفت چه کرد! چه ولولهاى ایجاد کرد! یزید دست و پایش را گم کرد. گفت الآن مردم مىریزند و مرا مىکشند.
🔹دست به حیلهاى زد. ظهر بود، یکدفعه به مؤذّن گفت: اذان! وقت نماز دیر مىشود. صداى مؤذّن بلند شد. زین العابدین(ع) خاموش شد. مؤذّن گفت: «اللَّهُ اکبَرُ، اللَّهُ اکبَرُ»، امام حکایت کرد: «اللَّهُ اکبَرُ، اللَّهُ اکبَرُ». مؤذّن گفت: «اشْهَدُ انْ لا الهَ الَّا اللَّهُ، اشْهَدُ انْ لا الهَ الَّا اللَّهُ»، باز امام حکایت کرد، تا رسید به شهادت به رسالت پیغمبر اکرم(ص). تا به اینجا رسید، زین العابدین(ع) فریاد زد: مؤذّن! سکوت کن. رو کرد به یزید و فرمود: یزید! این که اینجا اسمش برده مىشود و گواهى به رسالت او مىدهید کیست؟ ایهاالناس! ما را که به اسارت آوردهاید کیستیم؟ پدر مرا که شهید کردید که بود؟ و این کیست که شما به رسالت او شهادت مىدهید؟ تا آن وقت اصلا مردم درست آگاه نبودند که چه کردهاند.
🔹آنوقت شما مىشنوید که یزید بعدها اهل بیت پیغمبر(ص) را از آن خرابه بیرون آورد و بعد دستور داد که آنها را با احترام ببرند. نعمان بن بشیر را که آدم نرمتر و ملایمترى بود، ملازم قرار داد و گفت: حداکثر مهربانى را با اینها از شام تا مدینه بکن.
🔹این براى چه بود؟ آیا یزید نجیب شده بود؟ روحیه یزید فرق کرد؟ ابداً. دنیا و محیط یزید عوض شد. شما مىشنوید که یزید، بعد دیگر پسر زیاد را لعنت مىکرد و مىگفت: تمام، گناه او بود. اصلا منکر شد و گفت من چنین دستورى ندادم، ابن زیاد از پیش خود چنین کارى کرد. چرا؟ چون زین العابدین(ع) و زینب(س) اوضاع و احوال را برگرداندند.
📝 استاد مطهری، حماسه حسینی، ج1، ص294-293 (با تلخیص)
@motahari_ir
@Laylatolghadrnoor
#مرور_زندگی_امام_حسین 31
عبدالله بن عمیر ساکن کوفه بود. روزی گروهی سرباز را دید و از مقصدشان پرسید و شنید که برای جنگ با حسین می روند. به خانه اش رفت و با همسرش ام وهب شبانه از شهر خارج شدند و به امام پیوستند.
بعد از حمله اولیه، نبرد تن به تن شروع شد و عبدالله از اولین نفراتی بود که به میدان رفت. جنگی کرد جانانه و نوشته اند در حدود 19 سوار و چند پیاده را کشت و بعد اسیر شد. به دستور عمر سرش را جدا کردند و به جانب سپاه امام پرتاب کردند.
ام وهب فورا خود را به بدن شوهرش رساند و می گفت: بهشت بر تو گوارا باد.
در همین حین شمر به غلامش دستور داد تا با عمودی به سر ام وهب بزند و اینچنین در بین شهدای کربلا این بانوی والا مقام هم قرار گرفت...
جناده بن کعب به همراه همسرش بحریه و پسرشان عمرو از مکه همراه امام بودند. جناده صبح عاشورا در حمله اولیه به شهادت رسید. هنگام تاختن بسوی دشمن می گفت: بر بیعت خود استوارم تا برای وارث خود این عهد را به ارث بگذارم.
با شروع نبرد تن به تن، عمرو پسر جناده که نوجوان بود؛ نزد امام آمد تا اذن میدان بگیرد. امام اجازه ندادند و فرمودند: پدرت در اولین حمله کشته شده، شاید مادرت کشته شدنت را دوست نداشته باشد.
عمرو گفت: البته مادرم مرا به جهاد امر کرده و نزد شما فرستاده...
امام پذیزفتند. عمرو در میدان این رجز را می خواند: امیرم حسین است و چه خوب امیری؛ نشاط دل پیامبر و مژده دهنده به سعادت و بیم دهنده از باطل.
علی و فاطمه پدر و مادرش؛ مانند او کسی را می شناسید؟
او بعد از کارزاری کوتاه به شهادت رسید.
بحریه که حالا هم همسر شهید بود و هم مادر شهید، عمود خیمه اش را کند و در حالیکه می گفت: من زنی ضعیفم اما شما را در راه حمایت فرزندان فاطمه ضربتی سخت می زنم. آن را به سوی لشکر عمر پرتاب کرد و نوشته اند که حتی فردی را هم کشت! امام خود را به بحریه رساندند و او را به خیام بازگرداندند.
خانواده های حسینی این چنین اند...
🔆 امام رضا (ع) می فرمایند:
يك كار نيك #پنهانى، با هفتاد كار نيك[علنى] برابرى مى كند.
میزان الحکمه جلد 4 ص 340
@Laylatolghadrnoor
1_6526948.mp3
1.94M
🌿 علامه مجلسی(ره):
🌸 دعای توسل را محمدبن بابِوِیه ازائمه(ع) روایت کرده و می گوید آنرا برای هرچیز خواندم، فوراً اجابت شد.
(بحارالانوار ج۹۹ ص۲۴۷)
✅ @Laylatolfhadrnoor
حضرت رسول صلواةُ الله عَلَیِهِ وَ ءاله فرمودند:
هر شب پیش از خواب :
1. قرآن را ختم کنید
(=٣ بار سوره توحید قُلٌ هُوَاللّهُ أَحَدٌ...
2. پیامبران را شفیع خود گردانید
(=۱ بار: اَللّهُمَ صَلِ عَلی جَمِیعِ الٌأنٌبِیاءَ وَ الٌمُرٌسَلِینٌ وَ جَمِع الٌمَلئِکَةِ الٌمُقَرَّبِینٌ
3. مومنین را از خود راضی کنید:
(=۱بار: اَللّهُمَ الغٌِفِرٌ لِلمُومِنینَ وَ الٌمُومِنات)
4. یک حج و یک عمره به جا آورید
( ۱ بار: سُبٌحانَ اللهِ وَالٌحَمٌدُ لِلهِ وَلا اِلهَ اِلا اللهُ وَاللهُ اَکٌبَرٌ)
5. اقامه هزار ركعت نماز
(=٣ بار: «یَفْعَلُ اللهُ ما یَشاءُ بِقُدْرَتِهِ، وَ یَحْكُمُ ما یُریدُ بِعِزَّتِهِ»)
آیا حیف نیست هرشب به این سادگی از چنین خیر پربرکتی محروم شویم ؟⭐️🌙
@Laylatolghadrnoor
ماه محرم روبه به پایان..
اما راه امام حسین همچنان باقی ست
💧کروانیان اربعین عاشقانه در راه و میعادگاه حضورقلب ها آقا امام حسین.
وشاهدبرهمه ما حضرت حجت خدا درعالم
و او خواهدآمد⭐️🌙
@Laylatolgjadrnoor
شماره صفحه روز⇔463
@Laylatolghadrnoor
4_5917883653014160193.mp3
1.24M
شماره صفحه روز⇔463 🍃ترجمه🍃
@Laylatolghadrnoor
🐾💦💦💧
🗓 تقویم روز ومناسبت ها
🌹 چهارشنبه
💠 18 مهرماه سال 1397 هجری شمسی
💠 30 محرم سال 1440 هجری قمری
💠 10 اکتبر سال 2018 میلادی
📿 ذکر روز: 100مرتبه «یا حی یا قیوم»
🗒 مناسبتها:
🔻اشغال منطقه موسیان توسط ارتش رژیم بعث عراق در روزهای آغاز جنگ (1359 ش)
🔻درگذشت "سلطان الواعظين شيرازی" محقق، مؤلف و واعظ شهير مسلمان (1350ش)
🔻درگذشت استاد "سیدکریم امیری فیروز کوهی" شاعر و ادیب معاصر (1363 ش)
🔻درگذشت دكتر "مصطفی مقرّبی" اديب و زبان شناس معاصر (1377 ش)
🔻شهادت شهید علی شکراللهی (1365ش)
🔻شهادت شهید یزدان احمدنژاد (1366ش)
🔻سید محمد علی امام شوشتری دانشمند و محقق معروف درگذشت(1351 ش)
🔻مصدق در شورای امنيت از جريان ملی شدن صنعت نفت و مظالم استعماری انگليس سخن گفت (1330 ش)
🔻نمايشگاه بزرگ آثار هفت هزار ساله هنری و تاريخی ايران در پاريس (پتی پاله) گشايش يافت. (1340 ش)
🔻قتل "جعفر برمَكی" و سقوط خاندان "برمكيان" به فرمان "هارون الرشيد عباسی" (178ق)
🔻درگذشت "فريدريش نُواليس" شاعر برجسته آلمانی (1801م)
🔻تأسيس اتحاد سه گانه ميان اتريش، آلمان و ايتاليا (1881م)
🔻اعلام جمهوری در چين پس از سقوط امپراتوری اين كشور (1912م)
🔻روز ملی و تأسيس جمهوری "تايوان" (1949م)
🔻روز ملی و استقلال "فيجی" از استعمار انگلستان (1970م)
👇👇
✅ @Laylatolghadrnoor
گلی که تربیت از دست باغبان نگرفت
گراز چشمه خورشید سر زند خاراست
سلام برگلستان ادب📕
و سلام علیکم
بر وارثان فرهنگ غنّی ایرانزمین
لحظه ها به کامتان
شادمان باشید و سلامت
#ان_شاءالله
@Laylatolghadrnoor
زیارت امام کاظم، امام رضا،امام جواد و امام هادی علیهم السلام درروز چهارشنبه
@Laylatghadrnoor💐
♦️روز آخرماه محرم است
🌈 #مهدویت_بامحرم_درغدیر...
#این_حکایت_زیبارابخوانید:
خدمت مولایم على بن موسیالرضا علیه السلام رسیدم. اندوهگین بود. چون مرا دید، فرمود:
" آفرین بر تو اى دعبل! مرحبا به یاور ما با دست و زبانش! "
آن گاه برایم جا بازنمود و مرا کنار خود نشاند و فرمود:
"دعبل! دوست دارم برایم شعر بخوانى. این روزها روز اندوه ما اهلبیت است و روز شادى دشمنان ما است.
اى دعبل! هر کس بر مصیبت ما بگرید یا حتى یک نفر را بگریاند، اجر او بر خداست.
هر کس در مصیبت ما چشمش اشکبار شود و بر مصیبتى که از دشمنانمان بر ما رسیده بگرید، خداوند او را با ما محشور میکند.
ای دعبل! کسی که در مصیبت جدم حسین بگرید، البته خداوند گناهان او را بیامرزد."
سپس ایشان برخاست و پردهای در میان ما و اهل حرم زد و اهلبیتش را پشت پرده نشانید. آنگاه رو به من کرد و فرمود:
" اى دعبل! براى حسین مرثیه بخوان.
تو تا زندهای ستایشگر و یاور مایى. پس تا میتوانی از یارى ما کوتاهى مکن !"
دعبل با چشمانی اشکبار این اشعار را خواند:
اى فاطمه! اگر به خیال تو میگذشت که روزى حسین تو کنار شط فرات، لبتشنه جان دهد، بر صورت خویش میزدی و اشک از دیدگان جارى میساختی.
اى فاطمه! اى دختر پیامبر نیکى! برخیز و مویه کن بر اختران آسمانها که بر خاک تیره افتادهاند....
این روزها روزهای اندوه امام زمان است!
این روزها که روضه میروی،این روزها که رخت عزای و ماتم به تن کردهای،
این روزها که بر عزای سید الشهدا میگریی،
فراموش نکن که خداوند تو را به واسطهی این عمل با امام زمانت محشور میکند!
یادت باشد!
هرگاه گریه کردی و هرگاه با دیگران همناله شدی،
امام زمانت را یاری کردهای!
خوب به سخنان امام رضا علیه السلام دقت کن!
تو با دست و زبان و چشم گریان و قلب محزونت امامت را نصرت دادهای!
و یادت باشد که تا زندهای یار و یاور امام زمانت باشی!
#درقدمگاه_غدیر
#حکایت_یاری_عاشورا
✅ @Laylatolghadrnoor
🎤صوتی👆🏻👆🏻
❇️فرازی ماندگار از مرحوم استاد محمد عبدالوهّاب طنطاوی
( فَأَنْزَلَ اللّهُ سَکیِنَتَهُ عَلَیْهِ وَ أَیَّدَهُ بِجُنوُدٍ لَمْ تَرَوْهَا وَ جَعَلَ کَلِمَةَ اللَّذیِنَ کَفَروُا السُّفْلیَ وَ کَلِمَةُ اللّهِ هِیَ الْعُلْیَا)
سوره مبارکه توبه
⏲مدت زمان : ٠٠:۳۸
#مرور_زندگی_امام_حسین 32
در بین اصحاب امام دو برادر به نام های سعد و ابوالحتوف بن حارث هستند که از خوارج به حساب می آمدند!! اما در نهایت به امام پیوستند و شهید شدند.
اما مسلم بن عوسجه؛ از اولین نامه دهندگان به امام بود و مسلم بن عقیل را هم بسیار یاری کرد. البت یک اشتباه و در اصل غفلتی کرد و معقل، عامل نفوذی ابن زیاد که خود را شیعه جا زده بود را نزد مسلم برد و محل او لو رفت.
بعد شهادت مسلم، با برادر دینی اش حبیب به سمت امام رفتند. شب عاشورا به امام گفت: چگونه شما را رها کنم؟ از شما جدا نمی شوم تا با شمشیرم آن ها را بکشم و اگر سلاحم را از دست دادم با سنگ می جنگم تا کشته شوم! در میدان که افتاد، امام به همراه حبیب به بالینش رفتند. امام آیه 23 احزاب را تلاوت کردند که:
"برخی از آن ها جان سپردند(به شهادت رسیدند) و برخی در انتظارند در حالیکه تغییری در آن ها پدید نمی آید."
بعد حبیب گفت: مرگ تو بر من سخت است. تو را به بهشت مژده می دهم. یقین دارم که به زودی دنبال تو می آیم وگرنه دوست داشتم وصیتت را به من بگویی تا انجام دهم.
مسلم با انگشت به امام اشاره کرد و به حبیب گفت: تو را به این مرد سفارش می کنم؛ در رکابش بجنگ تا کشته شوی...
وصیت انسان مومن باید اینجوری باشه ها!