از داخل اتاق صدای حاج محمد
و حاجی کارنما را میشنیدم که
به افسرِ آگاهی میگفتند: این یك
کارگر ساده و بدبختِ اصلا این
چیز هارو نمیدونه! و چند توهین
هم بعد من کردند: فرض کنید
غلط کرده باشه. از رو نفھمیه!
با هر ترفندی بود بعد نصف روز
قبل از این ک مرا تحویل ساواك
بدهند از آگاهی خارج کردند؛با
بدنی کاملاً لِه شده دست هایم
را گرفتند تا توانستم از خیابان
عبور کنم. مرا به هتل نزد حاج
محمد بردند..
#جانفدا | #لیھا
برایتو..❤️
یسری زخمها هیچوقت فراموش نمیشن!
خوب میشَنا ولی جاشون تا ابد میمونه و
با هربار دیدن جای اون زخم یه آھِ عمیق
میکشیم و دردش بازم تمام وجودمون به
لرزھ میندازھ؛ خبر شھادتت یکی از اون
زخماست که جاش بدجوری درد میکنه..
#شهیدگمنام | #جانفدا
ــــــ ــ ۲۵ سال کارش همین بود!🥺🤍
دکتر، سرش را پایین انداخت و گفت: متأسفم.
ترکش به نخاع شما خوردھ و فلج شدھاید!
چند روزی در بیمارستان ماندم. بعد از آن،
خانوادھام آمدند و مرا بردند. اوایل فروردین
زنگ خانه را زدند. همسرم رفت و در را باز کرد.
صدای آشنایی به گوشم خورد. آمد توی اتاق،
درست میدیدم؛ قاسم سلیمانی به دیدنم آمدھ
بود. با دستهای گرمش مرا به آغوش کشید و
چند بار بوسید. با آن همه مشغله چند ساعت با
هم گپ زدیم. بعد به همسرم گفت: تصمیم گرفتهام
اول هر سال بیایم و به ناصر خدمت کنم. دقیقا
۲۵ سال این کارش بود. اول هر سال به کرمان
میآمد، سری به پدر و مادرش میزد و بعد از دو
سه روز میآمد و پرستارم میشد، غذا درست
میکرد و حمامم میبرد. هم خوشحال بودم که
فرماندھام کنارم هست؛ هم ناراحت که برایش
مزاحمت درست کردھام. خدا خیرش دهد!
راوی: جانباز #شھیدناصرتوبهایها
برگرفته از کتاب سیمایسلیمانی ص۳۲ و ۳۳
#جانفدا | #لیھا
حاج قاسم یہ جایی میگن:
حتے اگہ یہ ددرصد احتمال بدی که
یه نفر، یه روزی برگردھ و توبہ کنه
حق نداری راجبش قضاوت کنے! :)
.
.
#شهیدحاج_قاسم_سلیمانی | #جانفدا
🌿• @leaha_ir
.لیھا🌱
ــــ ـ☘ @leaha_ir | #جانفدا