سنوار شهید میشود - دیر یا زود - اما مکتب سنوار هرگز شهید نمیشود!
@Lebas_shakhse
برید خداروشکر کنید زشتید
ما خوشگلارو زمان جنگ به عنوان غنیمت جنگی میبرن کشورشون
@Lebas_shakhse
از لحاظ روحی نیاز دارم
آقای پزشکیان برام نهج البلاغه بخونه آروم شم
@Lebas_shakhse
گنبد آخوندین دیشب فعال شد و الحمدلله به لطف خدا تونست کارای پدافندیش رو بکنه
@Lebas_shakhse
حملات محدود و کوچیک
بازنماییِ رسانهایِ زیاد و بزرگ!
این خط رو در نظر گرفتن..
@Lebas_shakhse
سلام و عليکم
کم کاری مارو توی این چند روز ببخشید. رفته بودیم لبنان برای عشق و حال، از امروز فعال میشیم🫡
@Lebas_shakhse
لباس شخصی
سلام و عليکم کم کاری مارو توی این چند روز ببخشید. رفته بودیم لبنان برای عشق و حال، از امروز فعال می
شیخ نعیم قاسم که به عنوان دبیر کل حزبالله معرفی شده قبل از معرفیش، چند شب افتخار اینو داشتیم از نزدیک ببینیمش. سلام همتون رو رسوندم
@Lebas_shakhse
ما لباس شخصیا
همه چیمون شخصیه جز موتورمون
چون هرکی از راه رسید، گفت داداش سوئیچو بده
@Lebas_shakhse
از ما ایرانیا که با مشت پیازو خورد میکنیم
انتظار نداشته باشید که
مشت نزنیم تو دهن اسرائیل
@Lebas_shakhse
روایت کامل ماجرای امروز دانشگاه علوم تحقیقات
روز یکشنبه ۱۲ آبان دانشجوی مقطع کارشناسی دانشگاه علوم تحقیقات وارد دانشگاه شده و ماشین خود را جایی با فاصله از پارکینگ و بقیه دانشجوها در مقابل ساختمانی پارک میکند
نگهبان به او تذکر داده که اینجا پارک نکند و وی با عصبانیت سوئیچ ماشین را پرت میکند
سپس وی به سمت بلوک ۱ آموزشی حرکت میکند و در دانشکده شروع به فیلمبرداری از ساختمان و دانشجوها میکند که این اقدام عجیب وی باعث تذکر دانشجوها و در ادامه حراست میشود
داد و بیداد میکند و در ادامه به نشانه اعتراض لباس خود در می آورد و بسمت بیرون دانشکده برای قدم زدن میرود
روی یک پراید میرود و به تذکرات دانشجوها و حراست هم اعتنایی نمیکند ؛
سپس بسمت میدان دانش دانشگاه علوم تحقیقات حرکت میکند و در میانه مسیر لباس زیر خود را هم از تن در می آورد و در ادامه حراست او را به داخل ماشین پراید میبرد که با ممناعت وی نیز روبرو میشود و به قسمتی از دانشگاه میروند تا کلانتری بیاید
او سابقا مشکلات روانی داشته و فرزند طلاق و اعتیاد نیز هست و خود وی نیز طلاق گرفته است.
و هم اکنون در بیمارستان روانی تحت درمان روانپزشک است
@Lebas_shakhse
برگای پاییزی سلام رسوندن گفتن
انقدر تو عکساتون از ما به عنوان سپر پوششی استفاده نکنید، برید با همون ماسکا دماغتونو بپوشونید
@Lebas_shakhse
لباس شخصی
هر روز به بچت یادآوری کن که بچه مردم بهتر از اونه @Lebas_shakhse
مؤمن باید اهل شادی باشه!
بشینین این و اونو مسخره کنین بخندین شاد باشین مؤمنا…
@Lebas_shakhse
«باران به چه زبان
بر شهرهای غمگین میبارد؟»
- پابلو نرودا؛ فارسیِ نازی عظیما.
@Lebas_shakhse
مردم جالبی هستیم
وسط پائیز به مناسبت (بلک فرایدی) خارجی ها در آستانه کریسمس تخفیف میزاریم. بعد دم (عیده نوروز) خودمون،که وقت خرید کردن ملت خودمون هستش جنسارو چند برابر بهشون میفروشیم!
@Lebas_shakhse
چرا آدمایی که دوستتون دارن رو اذیت میکنین؟!
مگه فکر میکنید چند بار دیگه اینجوری دوست داشته خواهید شد؟
@Lebas_shakhse
مشکل ارتش سوریه اینه که سربازهاش تو آموزشی تو گوش فرماندشون نزدن
@Lebas_shakhse
دیشب با بچههای کنترل نامحسوس توی اتوبان شهید همت بودیم. به یه ماشین مشکوک شدیم و ایست دادیم ولی رانندهش بیشتر کفشش رو روی پدال گاز فشار داد! اتوبان بر خلاف شبهای دیگه نسبتاً خلوت بود. تمام مسیر با لایی کشی از بین تک و توک ماشینهای اتوبان رد میشد. من بیشتر نگران موتوریهایی بودم که ممکنه تو تاریکی نبینه و بزنه بهشون! آخر سر یه نفر از توشون دستش رو آورد بیرون و با کلت دو سه تا تیر شلیک کرد. خداروشکر سروان احمدی که باهامون بود بچهی با خانوادهای بود و سریع در جوابش مسلح کرد و دو سه تا توی لاستیک جلوش زد! کار در اومد! ماشین متهم به سختی زد بغل! کنار جدول نشستیم با هم حرف زدیم. ازش پرسیدم چی شد اینطوری شدی؟ فقط گریه میکرد. مادر سروان احمدی از لای شمشادها اومد بیرون برامون چای آورد. مادر اون خطاکار هم گریهکنان از پشت یکی دیگه از درختهای چنار تبریزی اومد گفت به جَوونیش رحم کنید! مادر سروان احمدی گفت بچه ما جَوون نبود؟ نگاهِ سروان کردم، دراز کشیده بود روی چمنهای کنار اتوبان. غرقِ خون بود! مادر سروان احمدی گریه نکرد ولی بارون بارید..
#خوابنویسیها
@Lebas_shakhse
دختر صدام حسین گفته:
من برای پذیرش مسئولیت در عراق آمادگی خواهم داشت.
رضا پهلویِ عراقیا
@Lebas_shakhse