eitaa logo
❤️ꕥ لیـــلے‌بـے‌عـشـــق ꕥ❤️
8.3هزار دنبال‌کننده
3.4هزار عکس
485 ویدیو
233 فایل
﷽ وَإِن یَکَادُ الَّذِینَ کَفَرُوا لَیُزْلِقُونَکَ بِأَبْصَارِهِمْ لَمَّا سَمِعُوا الذِّکْرَ وَیَقُولُونَ إِنَّهُ لَمَجْنُونٌ. وَمَا هُوَ إِلَّا ذِکْرٌلِّلْعَالَمِینَ. #رمان‌براساس‌واقعیت‌نوشته‌شده✅ پایان خوش❤
مشاهده در ایتا
دانلود
‍ - خانوم کجــــا؟؟! بودی حالا! برگشت سمتم و بادیدن نگاهم پرید. فکر نمیکرد همه چی ازهمین شروع شه! - بهت گفته بودم میزنم اگه به جواب مثبت بدی مگه نه؟ولی الآن با توخونه منی. این یعنی چی؟ آب دهنش و داد و رفت.. - وایستا! تو..تو نمی دونــــی.. پاش گیر کرد به دامن لباسش و از پشت زمین. منم با قدم های رفتم سمتش و بالاتنه لباسش و تومشتم گرفتم. جوری بالا که صدای شدن پارچه به گوشم خورد. - نمی خوام چیزی بدونم..جز اینکه از کدوم آتیشت بزنم؟ داشت بهم نگاه می کرد که و رو به حرکت درآوردم. - نظرت چیه اول این پوست سفید و کنیم؟آخه تو سلیقه ام نیست انقدر باشه! حالا نگاه اونم پر از و شده بود. - خیلی آشغالی! همه این کارات و پس میـــــدی کثافـــــت!مطمئن باش! - باشه حرفی نیست. اونم به . ولی امشب منه! دستم و بردم عقب و گفتم: - به من خوش اومدی!🔥 https://eitaa.com/joinchat/1422131222C528f8e0905