eitaa logo
❤️ꕥ لیـــلے‌بـے‌عـشـــق ꕥ❤️
8.3هزار دنبال‌کننده
3.4هزار عکس
485 ویدیو
233 فایل
﷽ وَإِن یَکَادُ الَّذِینَ کَفَرُوا لَیُزْلِقُونَکَ بِأَبْصَارِهِمْ لَمَّا سَمِعُوا الذِّکْرَ وَیَقُولُونَ إِنَّهُ لَمَجْنُونٌ. وَمَا هُوَ إِلَّا ذِکْرٌلِّلْعَالَمِینَ. #رمان‌براساس‌واقعیت‌نوشته‌شده✅ پایان خوش❤
مشاهده در ایتا
دانلود
❤️ꕥ لیـــلے‌بـے‌عـشـــق ꕥ❤️
#رمان_عروس_فراری_خان #قسمت163 🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋 _ چشم هامو به زور باز کردم. سرم به شدت درد می کرد، ان
🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋 دلم می‌خواست بازم سوگند خانوم تنها دختر غم‌ دیده ی این خونه باشه. بی ‌رحمی بود اما این که از عشقی شکست خورده باشی بهتره یا این ‌که یه زن رو با یه بچه در آتش... نه نه... من قاتل نبودم.... من آزارم به مورچه ای هم نمی‌رسید، اون وقت می‌تونستم زن حامله ای رو آتش بزنم؟... یا این‌ که اسطبل پر از اسبی رو بسوزونم؟.... نه من قاتل نبودم... در باز شد. هاله‌ای از نور شدید وارد تاریکی اتاق شد و چشم‌هامو اذیت کردند. دستمو جلوی چشمام گرفتم تا کم کم به اون نور شدید عادت کنند. دستامو آروم آروم از کنار چشمام برداشتم و ای‌کاش همین طور می‌تونستم از این کابوس لعنتی بیدار شم، کابوسی که جلوی چشمام رد می‌شدند و من هیچ کاری نمی‌تونستم بکنم، نه می‌تونستم جلوشو بگیرم و نه می‌تونستم به عقب برگردم. اصلاً اگه به عقب برمی‌گشتم چه کار می‌کردم؟ اون فانوس رو کنار اسب نمیذاشتم یا زودتر از موعود بی‌خیال داریوش و تهدیدهای خانوم می شدم و همه چیزو به ارباب می‌گفتم، شاید اون موقع حرفمو باور می‌کرد اما حالا که شدم قاتل ... نه، نام من قاتل نبود. - الهی بمیرم برات دختر، چی شده؟ نگاهم به سایه خمیده ش افتاد، خاتون خمیده‌تر شده بود یا من چشم‌هام این طور می دید؟ خاتون صداش غم داشت یا من گوش‌هام توهم می‌زد؟ خاتون حرف‌هاش بوی غم می‌دادند یا من مشامم پس از اون آتش لعنتی ایراد پیدا کرده بود؟ خاتون برق اتاق رو روشن کرد و من بازم پلک‌هامو روی هم فشردم تا به این روشنایی عادت کنم اما داشتم کم کم قلبمو به روزهای سیاه و تاریک تری روبرو می‌کردم که نمی‌دونستم عاقبتش چی می‌شه. اصلاً نمی‌دونستم عذاب وجدان داشته باشم، نگران باشم یا بترسم؟ 🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋 😍 ♥️