eitaa logo
❤️ꕥ لیـــلے‌بـے‌عـشـــق ꕥ❤️
7.6هزار دنبال‌کننده
3.4هزار عکس
485 ویدیو
233 فایل
﷽ وَإِن یَکَادُ الَّذِینَ کَفَرُوا لَیُزْلِقُونَکَ بِأَبْصَارِهِمْ لَمَّا سَمِعُوا الذِّکْرَ وَیَقُولُونَ إِنَّهُ لَمَجْنُونٌ. وَمَا هُوَ إِلَّا ذِکْرٌلِّلْعَالَمِینَ. #رمان‌براساس‌واقعیت‌نوشته‌شده✅ پایان خوش❤
مشاهده در ایتا
دانلود
❤️ꕥ لیـــلے‌بـے‌عـشـــق ꕥ❤️
#رمان_عروس_فراری_خان #قسمت619 🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋 -مگه با تو خرف نمی زنم؟ زنگ بزنم بیان ببرنت پیش آقا.
🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋 -غلام بهتره این رو به اون آقات هم بگی که دستش به من بخوره هم خودم رو می کشم و هم خودش رو، پس دنبال دردسر نگرده. همین حرفم کافی بود که دوباره فوران بکند از خشم. و این بار اصلا برایم مهم نبود چون حرفی را می زدم که با تمام وجود به آن باور داشتم. موهایم را کشید و من را محکم به سمت دیوار هل داد. سرم با شدت بدی به دیوار اصابت کرد و درد بدی روی آن پیچید. سرم گیج رفت و چشم هایم سیاهی می رفت. با همان حال بد روی دیوار سر خوردم و روی زمین نشستم. چشم هایم را روی هم بستم تا این سرگیجه را کمتر حس کنم. -حالا ببین چطور ادبت می کنه خود آقا. از درد سرم لب هایم را به دندان گزیدم. هم ضربه ی دیوار بود و هم سوزشش از کشیده شدن موهایم. دستم را روی سرم گذاشتم و مشغول ماساژ دادن سرم شدم که... یک مرتبه لگدی به پهلویم زد که این بار چشمه ی درد را درون شکمم حس کردم و درون خودم خم شدم. 🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋 😍 ♥️