eitaa logo
❤️ꕥ لیـــلے‌بـے‌عـشـــق ꕥ❤️
8.3هزار دنبال‌کننده
3.4هزار عکس
485 ویدیو
233 فایل
﷽ وَإِن یَکَادُ الَّذِینَ کَفَرُوا لَیُزْلِقُونَکَ بِأَبْصَارِهِمْ لَمَّا سَمِعُوا الذِّکْرَ وَیَقُولُونَ إِنَّهُ لَمَجْنُونٌ. وَمَا هُوَ إِلَّا ذِکْرٌلِّلْعَالَمِینَ. #رمان‌براساس‌واقعیت‌نوشته‌شده✅ پایان خوش❤
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ســــــــــلام🌸 صبح بهاریتون بخیر و خوشی🌸 دوشنبه تون پرازموفقیت وآرامش🌸 روزتـون پـر از بـهترین ها🌸 سلام_صبحتون_بخیر 🌸🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✅دراکنون زندگی کنید... وقتی می‌خورید،بخورید وقتی عشق‌بازی می‌کنید،عشق‌بازی کنید وقتی باکسی حرف می‌زنید'حرف بزنید وقتی به یک گل نگاه می‌کنید'نگاه کنید زیبایی لحظه رادریابید...!
مکث کن دوست من ! مکث ها دست اندازهایی هستند که به ما فرصت فکر می دهند و از وقوع بسياري از مسائل جلوگيري مي كنند صبور باشیم وبه جای بی قراری وبغض کردن وناراحتی به خودمون یادآوری کنیم که : شايدالان آمادگی ندارم ، آگاهی لازم را كسب نكرده ام، نیاز به زمان بیشتری برای تفکر دارم یا اصلا طرف مقابلم نياز به زمان دارد تا راجع به موضوع فکر کند گاهي سكوتي هوشمندانه بهترين بازخورد است ...
❤️ꕥ لیـــلے‌بـے‌عـشـــق ꕥ❤️
🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸 🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸 🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸 🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸 🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸 🍃🌸🍃🌸🍃🌸 🌸🍃🌸🍃🌸 🍃🌸🍃🌸 🌸🍃🌸 🍃🌸 🌸 #سوگلی_خان #p619 _دی
🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸 🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸 🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸 🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸 🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸 🍃🌸🍃🌸🍃🌸 🌸🍃🌸🍃🌸 🍃🌸🍃🌸 🌸🍃🌸 🍃🌸 🌸  به لحن شوخ همسرش ریز خندید و تاب مژگانش، دل او را به یغما کشاند. همایون با بدرقه ی دوستان مشترک شان، پا به درون خانه گذاشت و مهیا شدن آن دو را دید. _کجا به سلامتی؟ دلارای با یادآوری سخن آرش در مورد او، لب گزید و خنده اش را مهار کرد. آرش هم ضربه ای به کمر همایون زد و کنار گوشش چیزی گفت که صدای خنده ی هر دو به هوا برخاست. باز هم برادرانه هم را در آغوش کشیدند. دلارای قطره اشکی را که روی صورت ماه منیر لغزید را با سر انگشت پاک کرد و تمامی مهرش را در زلال نگاهش جای داد. _خوشبخت باشی دختر. با بستن در و چشم دوختن به فضای خالی خانه انگار تازه فهمیدند که همه رفته و آن دو فقط وسط خانه مانده اند. همایون مهربان نگاهش کرد، ماه منیر مردد بود قدمی به سمتش بردارد یا بماند و ناز شود برای نیاز این مرد. قدم بلندی که همایون به سمتش برداشت، جبران تردیدش شد. -صدات چرا در نمیاد دختر؟ ماه منیر با گیجی گفت: _ها؟ همایون ملایم خندید و دستش بالا آمد. گره روسری اش را باز کرد و سیب کوچک گلوی ماه منیر بالا و پایین شد. -تو حسرت یه بار دیدن موهاتم، فقط همین جلوی سرت رو دیدم. دلم می خواد موهای زنم رو ببینم. ماه منیر با بدنی سرد روبرویش ایستاده و تکان نمی خورد. رو سری که پایین پایشان افتاد، نگاه همایون روی حجم سیاهی موهایش میخ شد. -خوشبخت تر از منم هست مردی که موی زنش رو فقط خودش ببینه و کیف کنه ؟ هست ماه منير؟ ماه منیر که فقط در تمام عمر دلارای و مادرش موهایش را رها و آزاد دیده بودند، نمی دانست چه بگوید که مردش را دلسرد نکند: _آقا... همایون دست روی پهلوهای ماه منیر گذاشت و گفت: -یه بار اسم من رو بدون پسوند و پیشوند بگو که اگه عمرم امشب مهلتش تموم شد، حسرتش داغ رو دلم نزنه دیگه دختر. ماه منیر دستانش را در هم قلاب کرد و همایون سر خم کرد و روی شانه اش گذاشت: -یه چیزی بگو دلم بیشتر گرم تو بشه و بیشتر بخوامت. ماه منیر با غم خود را به سینه ی همایون چسباند و گفت: _از اون حرفا بلد نیستم... همایون دستش را پایین آورد و یکی را پشت کمرش گذاشت. با حرکتی ناگهانی از روی زمین بلندش کرد و ماه منیر با جیغ گفت: _یا بی بی دو عالم. همایون نیشخندی زد و به طرف اتاق خوابش رفت: 🌸 🍃🌸 🌸🍃🌸 🍃🌸🍃🌸 🌸🍃🌸🍃🌸 🍃🌸🍃🌸🍃🌸 🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸 🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸 🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸 🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
پیشاپیش🌙 🌕🌙ماه 🌕🌙رحمت 🌕🌙و برکت 🌕🌙ماه 🌕🌙عبادت 🌕🌙خدا 🌕🌙ماه 🌕🌙آمرزش 🌕🌙گناهان 🌕🌙برشما 🌕🌙دوستان 🌕🌙عزیز 🌕🌙مبارک 🌕🌙بــــــاد در ماه پر خیر و برڪت رمضان براتون قبولے طاعات و عبادات را آرزومندم🙏 التماس دعا🙏 🍰🌙
‌ 🌸آدمیزاد کم‌حافظه است، یادش می‌رود باید با خودش مدارا کند گاهی، نباید با خودش سختگیر باشد 🌸آدم اگر آدم است باید حواسش به خودش باشد، با خودش مهربان باشد، خودش را دوست داشته باشد، با خودش دوست باشد باید گاهی پیشانی خودش را ببوسد لُپ خودش را بکشد، بزند قد خودش، خودش را ببخشد، با خودش آشتی کند. 🌸آدمیزاد اگر روانشناس خوبی باشد چاره‌ای ندارد جز اینکه با خودش آشتی کند میدانيد قشنگترین جای زندگی کجاست؟ آنجاست که به دلتان فرصت میدهيد به دلتان این جرأت را میدهيد که دوباره به زندگی اعتماد کند، بدى ها را فراموش کند دوباره منتظر يك اتفاق ناگهانی خوب باشد زندگیتون پر از اتفاقای خوب یهویی❤️
💐دوست ‌‌مجازی من 💗نمیدانم از کدام شهری! 💐پیری یا جوان؟ 💗نزدیکی یا دور؟ 💐اما میدانیم همسفریم 💗و مقصد مشترکمان 💐يكيست 💗دعای من برایت 💐شادی و عشق است 💗و سعادتِ دنیا و آخرت
تمام بیماری های انسان از افکار او سرچشمه میگیرند یعنی افکار ما هستند که بیماری ها را در وجودمان تولید میکنند... : وجود بغضی در گلو، که ترکیده نمیشود : ناشی از نبخشیدن خود و دیگران است : به دلیل عصبانیت طولانی مدت و کینه ورزی است : بخاطر افسوس گذشته ها را خوردن است : به دلیل انتقاد از خود و دیگران است : بخاطر وجود آشفتگی های ذهنی است : به دلیل نیاز به محبت و آغوش گرم است : به خاطر مشکل عاطفی درازمدتی است که حل نشده باقی مانده پس بیایید ذهن هایمان را پاک کرده و شستشو دهیم... دیگران را ببخشیم، خودمان را ببخشیم بیشتر محبت کنیم کمتر گله و شکایت کنیم فراوان تر بخندیم و شاد باشیم و بدانیم افکار ما بسیار قدرتمند و اثرگذار هستند و تاثیرات بسیار شگفت انگیزی از خود باقی می گذارند.
‌ میهمان را تو بخوانی و در آغوش نگیری؟ دل بی‌تاب، به دنبال جواب است، خدایا
- چرا حاج آقا ها اینطوری نگام میکنن؟! پری متعجب گفت:- چطوری؟! - انگار چشمک میزنن، نکنه هوا آلوده ست؟! یه پیرزن با نچ نچ از کنارم گذشت - قدیما دخترا حیا داشتن. چشمام گرد شد که یهو پری به چادرم نگاه کرد و از خنده ترکید. - چرا میخندی؟! - چادرتو برعکس پوشیدی! - خب این یعنی چی؟! سرشو کنار گوشم آورد و با شیطنت گفت - یعنی مایل به صیغه هستـ.. بی اختیار داد زدم:- من گوه بخورم! - میخوای صیغه بشی بی شرف؟! با شنیدن صدای شاهین کنار گوشم برگ روی تنم نموند. یا قمر بنی هاشم! - به ولله نمیدونستم! با عصبانیت غرید - من خودم یه صیغه ای نشونت میدم که.... خواست بازومو بگیره که زدم روی دستش و پا گذاشتم به فرار - این ماه حقوق نمی گیری تا آدم بشی! از صدای دادش خندم گرفت - رئیس یه صیغه که حسادت نداره! برگشتم عقب عقب رفتم که یهو به ستون وسط امام زاده خوردم. - الله اکبر! اون پیرزنه رو که دیدم چادرمو صاف کردم و داد زدم - این همه جلال! https://eitaa.com/joinchat/3314810948C9f3ebba200