«هو الرّفیق» امشب از زیباترین شب‌هاست! ۵۸۴۰ روزِ پیش... اوایل پائیز سال ۸۶.. صدای دلنشین گریه نوزادی بلند شد.. خلقت الینای ما شگفت بود و چهره‌اش دل از هر بیننده‌ای می‌برد.. اشک‌هایش وقتی تمام شد که طنین ضربان قلب مادر در گوشش پیچید و آرامش به صورتِ کوچکش بازگشت(: آری ؛ امشب قلمم را برای تویی به دست گرفته‌ام، که زیباترین و مهربان‌ترینِ منی! عزیزِقلبم(: چنین روزی، آغاز شانزدهمین طلوعِ توست.. و خورشید به نورِ وجودت غبطه می‌خورد.. زمین، خرسند از این میلاد ناز قدومت را به جان می‌خرد و بی‌صبرانه انتظار می‌کشد تا بار دیگر گام‌های استوارت را نصیبش کنی.. نوازش فرشتگان را روی گونه‌های اناری‌ات حس می‌کنی؟ ریزریز خنده می‌کنند و بال‌هایشان را به لطافت صورتت متبرک می‌کنند(: آخر می‌دانی؟ چهره‌ات چنان زیباست که دلم می‌خواهد ساعت‌ها به تو خیره شوم و تماشایت کنم! دلم می‌خواهد تو را در کنارم داشته باشم.. تلاقی قهوه‌‌ی شیرینِ چشمانت با شب رنگیِ چشمانم، جان‌فزاست.. هلال مژگان مشکی‌ات از آن مردمک‌های خاص، خیلی خوب محافظت می‌کند.. خطِ لبخندت؛ آرامش را به اعماق روحم تزریق می‌کند(: اصلا می‌دانی؟ واژه کم آورده‌ام برای توصیفت.. ذهنم در شرمگین‌ترین حالت ممکن، جلویم ایستاده و می‌گوید برای ارائه لغاتی که توانایی درکِ تو را داشته باشند، معذور است! آخر کجای این دنیا کسی پیدا می‌شود که بتواند تو را بنویسد؟ می‌دانی؟؟ دلم می‌خواهد در تمام ِشب‌هایِ غم‌زده‌یِ زندگی‌ات کنارت باشم.. دلم می‌خواهد ساعات تو را در آغوش بگیرم و از جبرجغرافیایی گله کنم و اشک بریزم ؛ دلم می‌خواهد بدانی که دلم برایت تنگ است! برای اولین و تنهاترین دیدارمان در مامنی که بهشت من و توست.. دردت به جانم(: من.. در انزوای این زمانه فریادهای نهانِ درونت را می‌شنوم.. صبورِ من(: از تو می‌خواهم که خوب باشی! از تو می‌خواهم که اگر گاهی احوالات سیاه‌رنگ بر دلت قالب شد، مرا خبر کنی.. تا در کنار هم باشیم و سر بر شانه هم گذارده، از دردهای آزاردهنده روحمان بگوییم و اجازه دهیم تا بی‌قراری‌های دلمان در ساحل امن اقیانوس وسیع وجودمان آرام بگیرد.. تو انقدر دلنشینی که انگار از ظرافت‌های بهشتِ خدایی؛.. می‌دانی؟ گاه و بی‌گاه محبوبمان را برای "بودنت" میان موج‌های وحشیِ زندگی‌ام شکر می‌کنم و بهترین‌ها را برایت می‌خواهم.. ولی چه بگویم که من و تو بهترینش را داریم و دلمان مملو از حبّی است که همچون گل‌های ریزودرشت رنگارنگ روحمان را جلا می‌دهند.. عشقی که میان سینه‌مان ریشه دوانده و جای گرفته بی‌نظیر است(: زندگی من و تو وابسته به 《او》 و آسمان رافت و محبتش است.. حضرت۱۲۸ را می‌گویم! زندگی‌مان را می‌گویم.. داروندارمان را می‌گویم.. سبب این دوستیِ کوچک ۱۰ ماهه را می‌گویم‌.. می‌دانی؟ او ما را به هم رسانده... تا راه رسیدن به خودش را برای یکدیگر هموار کنیم و از داشتن لطفش لذت ببریم(: الینای من؛ می‌خواهم بدانی که من تورا بی‌نهایت و بی‌انتها و نامتناهی [دوست می‌دارم!(:♥️] ممنونم که همدلی و خواهری‌مان را پذیرفتی و اجازه دادی تا زندگی هم را زنده کنیم! ممنونم که به دنیا آمدی! ممنونم برای هرچه که هست و نیست.. مرا بابت همه چیز ببخش.. تولدت مبارکِ من باشد و مبارکِ هرکس که تو را دارد(: رزِ سفیدِ من!🤍

https://eitaa.com/kongekhalvat قلبم رفت:)🥺

عزیز بالام 🥺💚

آرزوی هر عکاس انقلابی.

آخرین اذان ظهر به افق مشهد:)

وآخرین نگاه:)>

😂🤌

خب.. سلاااممم🙂❤️ با اینکه باهاتون در ارتباط نبودم .. ولی مدت کمی که کانالتون رو دنبال کردم .. خیلی چیزا یاد گرفتم، خیلی انرژی مثبت گرفتم ممنون که هستین .. ممنون که حالمون رو خوب میکنید با انرژی عالیتون :) . ارزو میکنم به زودی زوددد.. به تموووم ارزو های قشنگت برسی .. و تولدت رو تبریک میگم :) 💕 ایشالا که تا همیشه ی ِ همیشه سایه پدر و مادر قشنگتتت .. بالا سرت باشه و ارزوی سلامتی واسه خودت و خانواده ات دارم .

این حجم از مهربونی رو نمیتوانم تحمل کنم:)))))))))))

اصن مگه داریم قشنگ تر از تو:» داشتن رفیقی مثل تو ... خیلی خوشحالم که به دنیا اومدی و رفیق من شدی ؛ ..تمام من شدی🥲 تو همونی که همیشه حالمو خوب می‌کنی 🤍🥺 اینو بدون انقدر دوست دارم که نمیتونی، تصور کنی ... تولدت مبارک رفیق من :)♥️🪩 @lena_08

فکر نکنی یادم رفته بود هااااا خواستم آخرین نفری باشم که بهت تبریک میگم😌

ومادرهیاهوی‌روزگار . . اگرآرامیم‌‌دلمان‌به‌خداگرم‌است : )!'🌱' پ.ن : یسنای دلتنگ 🥺

ریحانه دیونهِ من:)🥺❤️

. دیگه کم کم داره حسودیم میشه آ🙁🥺😂

وبالاخره گیلان:)

. أحبك. التاریخ: الآن و البارحة و غداً. ‏ دوستت دارم به‌ تاریخ: امروز و دیروز و فردا.🌱 ‌

حرم امام رضا به یاد چنل های؛

شب تولدم:) اون شبی بود که عاشقت شدم:)❤️ عمر منی حسین:)>

- فَلَا تَکْن مِنَ القَانِطِین ؛ نکُند نااُمید شوی . .

. كان يحبها، لدرجة أنه عندما كانا يتخاصمان، كان يقف معها ضده... «دوستش داشت، آنقدر كه وقتی با هم دعوا می‌كردند، در جانب او می‌ايستاد، عليه خودش...» 🌱

خیلی خوشحالم از اینکه بابعضی ها دیگه صحبت نمیکنم؛ بابعضی ها دیگه رفت آمد نمی کنم؛ بعضی ها از زندگیم رفتن بیرون . .