#عبادت
#رزمندگان
✅ جايزه غسل
🔸 شهيد محمد بابارستمي در خاطراتش ميگويد:
در زمان طاغوت كه به سربازي رفته بودم شبي احتياج به حمام پيدا كردم. حمام پادگان بسته بود. چشمم به حوض وسط پادگان افتاد كه يخ بسته بود. با ترس از افسرنگهبان، آهسته شروع كردم به شكستن يخها و بدون درنگ رفتم داخل حوض آب. خيلي سرد بود ولي هدفم مهم و مقدس بود. هنوز داخل حوض بودم كه افسرنگهبان آمد و با ناراحتي از من كه چرا نظم پادگان را به هم ريختي مرا بازداشت كرد. در بازداشتگاه، نماز را خواندم و خيلي خوشحال بودم كه نماز اینهمه برايم مهم است.
صبح آن روز، افسرنگهبان مرا پيش مسئول پادگان برد. او با عتاب گفت: چرا نظم پادگان را به هم زدي؟! گفتم: چارهاي نداشتم من مسلمانم و نميخواستم نماز قضا شود. فرمانده كمي تأمل كرد و به سمت كمد رفت. پاكتي برداشت چيزي داخل آن گذاشت و به من داد و گفت: برو بيرون، ديگر هم از اين كارها نكن. با خودم گفتم حتماً يك هفته بازداشتي نوشته است. وقتي در پاكت را باز كردم ديدم يك صدتومانی داخل پاكت است. خيلي خوشحال شدم. صد تومان آن موقع خيلي زياد بود آنهم براي سربازي كه منبع درآمدي نداشت.
🌐 https://eitaa.com/lenjanhodhod
🍃
🌸✨
🍃✨✨
🌼🍃🌸🍃🌼🍃🌸🍃🌼🍃🍃
#عبادت
#رزمندگان
✅ شرمنده
🔸 بچهها براي نماز صبح، صفوف را مرتب كرده بودند اما امام جماعت نيامده بود. سراغش رفتم ديدم در گوشهاي روي خاك افتاده و در سجده گريه ميكند. گفتم: حاجآقا! بچهها منتظرند.
سر از سجده بلند كرد و با چشمان پر از اشك گفت: چهطور من پيشنماز اين بچهها شوم درحالیکه نماز شبم قضا شده و اينها نماز شب خواندهاند.
بعد از شهادت طلبه غواص «نادر عبادينيا» فهميدم كه بهجز آن شب، هيچ نماز شبي از او قضا نشده است.
🌐https://eitaa.com/lenjanhodhod
🍃
🌸✨
🍃✨✨
🌼🍃🌸🍃🌼🍃🌸🍃🌼🍃