eitaa logo
LIBANIRAN
3.5هزار دنبال‌کننده
4.5هزار عکس
1.5هزار ویدیو
2 فایل
کانال رسمی کامل ترین پایگاه مستقل اطلاع رسانی پیرامون مسائل لبنان 🇱🇧 در این پایگاه به موضوعات مختلف فرهنگی، اجتماعی، اقتصادی، سیاسی، تاریخی از جمله تحصیل و ازدواج در لبنان پرداخته شده است. برای تماس با ادمین به سایت مراجعه فرمایید. Libaniran.com
مشاهده در ایتا
دانلود
تقاضای گستاخانه حریری از سفیر کشورمان در اولین دیدار اولین دیدار رسمی کشورمان در با نخست وزیر آینده لبنان دیروز به انجام رسید. در این دیدار آخرین تحولات منطقه و راه های تقویت روابط بین دو کشور مورد بررسی قرار گرفت. نخست وزیر آینده لبنان یادداشتی به سفیر کشورمان داد که برای ایران، نوشته شده و خواستار آزادی نزار زاکا بود. این اقدام وی باعث عصبانیت خیلی از لبنانی ها شد. حسن علیق در الاخبار نوشت: از نظر دولت، زاکا بدون توجه به هر جرمی که داشته و هر اتهامی که دارد باید آزاد شود، اما بقیه زندانیها چه؟ در مغرب ربوده شد و در آمریکا به شکل غیر قانونی زندانی است. آنها 50 میلیون دلار خواسته اند تا وی را آزاد کنند. حریری یک تماس تلفنی با دوستش پادشاه مغرب نگرفت و اعتراضی به این ربایش غیر قانونی نکرد. چه؟ وی در برزیل بازداشت شده تا به پاراگوئه تحویل داده شود. که در پاراگوئه زندانی است چطور؟ یا که در پاراگوئه زندانی. آیا در این موضوع نامه ای به ترامپ نوشت؟ چه خبر از زندانیان در امارات؟ و قبل از آن، کسانی که از ابوظبی و غیره اخراج شدند و اموال و سرمایه گذاریهایشان توقیف شد؟ دولت چه کرد؟ میدانی در بیروت رونمایی شد و منافقانه تمثال زاید بن سلطان در وسط آن نصب شد. در کشورهای خلیجی مجسمه انسان حرام است! در همان امارات مجسمه ای از بن زاید نیست. آن را شرک و کفر می دانند. اما دولت ما مجسمه ای نصب کرد بدون اینکه از سرنوشت فرزندان میهن که ظالمانه در زندان های این شیوخ هستند سوال کند. اما این بی اعتنایی به زندانیان لبنانی در خارج فقط در مورد شیعیان نیست. نه است نه نه ! وی خود را متعلق به طائفه ای نمی داند. 6 سال است بدون هیچ حکم قانونی در زندان است و این تصمیم آمریکا است آنهم در فرانسه! نفاق اینجاست که حریری به رییس جمهور فرانسه برای آزادی جورج عبدالله نامه نمی نویسد. یادداشت حریری پیامی است به امریکا و کسانی که پرونده جاسوس، نزار زاکا برایشان مهم است. وگرنه حریری هیچ وقت درباره تاج الدین، جورج عبدالله، و یا هیچ لبنانی دیگری که آمریکا به وی اتهام زده باشد یا پاپوش دوخته باشد سوالی نخواهد کرد. پ.ن: اینقدر وضعیت دیپلماسی ما فشل و ضعیف شده که نخست وزیری ربوده شده، کتک خورده، فراری داده شده، و کسی که نتوانسته پس از 237 روز یک دولت تشکیل دهد، به رییس جمهور کشور جمهوری اسلامی ایران می توپد که رفیق ما رو آزاد کنید! instagram.com/p/BssMnItFE45 مطلب کامل تر در: libaniran.com/1397/10/26/hariri-note-to-iran
8.2M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
حمله جوانان لبنانی به سوریه امروز تعدادی از اهالی شهر #عرسال تظاهراتی در اعتراض به کار #سوریه ای ها در شهرشان برگزار کردند. در سایه مشکلات اقتصادی و رکود و بیکاری، جوانهای لبنانی نسبت به #اشتغال سوریه ای ها در شهرشان اعتراض کردند و رقابت این نیروی کار ارزان را باعث مشکلات خود دانستند. آنها از اینکه کمک های خارجی فقط به سوریه ای ها می رسد اعتراض کردند. در انتهای این #تظاهرات، دسته هایی از جوانان با سنگ به مغازه های سوریه ای ها حمله کردند و شیشه ای آنها را شکستند. عرسال یکی از شهرهای #سنی نشین کوهستانی شمال شرق لبنان و هم مرز با سوریه است که قبلا پذیرای #داعش و #النصره شد و تروریستها در پناه تندروهای این شهر سربازان #ارتش را ربودند. @libaniran
وقتی حزب الله از سنی های ساکن ضاحیه دفاع می کند در سلمانی منتظر نوبتم نشسته بودم. ریش و قیچی دست یوسف بود! یوسف جوان نازنینی است که زحمت می کشد همه محله را کچل می کند! البته بهتر است بگویم اصلاح می کند. خلاصه او اصلاحاتچی محله ما است. دو تا از رفقایش هم نشسته بودند. تلویزیون چیزی راجع به غزه گفت. شروع کردن با هم حرف زدن. از فلسطینی ها بدی میگفتن و اینکه نمیشه بهشون اعتماد کرد. یوسف نه گذاشت و نه برداشت و گفت اصلا هیچ سنی ای قابل اعتماد نیست و از دستش در امان نیستیم خصوصا حسن! این رو به شوخی به حسن گفت. در ادامه صحبتهای اونها، متوجه شدم حسن از خانواده ای است اما خودش شده. مادرش در خواب شخص نورانی ای را دیده که به دلش برات شده است. در خواب به او گفته بودند اسم پسرت را حسن بگذار. حسن تعریف کرد یک بار پنج شش نفر آمدند زیر ایوان خانه ما شروع کردند فحش دادن به همه بزرگان از ریز تا درشت. مادرم حسابی عصبانی شده بود. بعضی‌ها از بچه محل هایمان بودند. من می خندیدم. گفت چرا می خندی برو یک چیزی بگو خفه شان کن. گفتم چکار کنم؟ می خواهی خودم رو وسطشون بترکونم؟ گفت ذلیل نمیری! اصلا خودم میرم. رفت داد و قال کرد. بعد که پدرم آمد و قضیه را فهمید رفت و به گفت چنین موضوعی شده. آمدند نشانی گرفتند و اونها رو در عرض چند دقیقه خفت کردند و آوردند. انداختند جلوی پای مادرم و گفتند از حاج خانم معذرت خواهی کنید تا بعد به حسابتان برسیم. بعد از سین جین مشخص شد پول گرفته بودند تا بیایند فحش بدهند. نصفشان سنی بودند. از جمله یک ای. می خواستند ما را نسبت به همسایه های شیعه و محیط بدبین کنند و ایجاد تنفر کنند. (ضاحیه هم سنی دارد و هم مسیحی و هیچکدام هیچ وقت از شیعیان بدی ندیدند. اما اگر یک شیعه در میان اهل سنت زندگی کند، همیشه وضع به این شکل نیست.) حسن تعریف کرد یک شیعه را می شناخت که در طریق الجدیده (منطقه سنی نشین بیروت متمایل به المستقبل) زندگی می کرد. با کسی مشکلی نداشت و با همسایه ها دوست بود. یک بار دوستان سنی اش آمدند خانه او را آتش زدند که زن و دو بچه اش در آتش سوختند. به همین سادگی. @LIBANIRAN محمود علوی- خاطره مربوط به زمان زندگی در ضاحیه instagram.com/p/BzJHem-p8I1
تقریب مذاهب از زبان راننده تاکسی با پیرمرد مسافر که در کنارش نشسته بود حرف می زد. صبح به خیر گفتم و نشستم. می گفت: «ما دو تا و دو تا و داریم. وقتی یک مسیحی فوت میشه، حیاط حسینیه را باز می کنند مردم ماشینهایشان را پارک کنند. وقتی مسلمان فوت میشه، حیاط کلیسا را باز می کنند تا مردم ماشین پارک کنند. یک بار لب دریا با پسرم رفته بودیم. یکی که داشت با قلاب ماهی می‌رفت به پسر هشت ساله ام گفت تو هستی یا یا ؟ بچه ام نفهمید یعنی چه. به یارو گفتم ببین من اینطوری به بچه ام یاد ندادم، اگر نمیتونی مثل انسان با بقیه برخورد کنی با بچه من حرف نزن.» @LIBANIRAN