#عاشقانه_شهدا🌷🌷
بازآۍ دلبرا
که دلم بۍقرار توست
خواستگارها آمده و نیامده ، پرس و جو
می کردم که اهل نماز و روزه
هستند یا نه ؛
باقی مسائل برایم مهم نبود .
حمید هم مثل بقیه ؛
اصلا برایم مهم نبود که
خانه دارد یا نه ؛
وضغ زندگیش چطور است ؛
اینها معیار اصلیم نبود .
شکر خدا حمید از نظر دین و ایمان
کم نداشت و این خصوصیتش مرا
به ازدواج با او دلگرم می کرد .
حمید هم به گفته خودش حجاب
و عفت من را دیده بود و به اعتقادم
درباره امام و ولایت فقیه و انقلاب
اطمینان پیدا کرده بود ،
در تصمیمش برای ازدواج
مصمم تر شده بود .
راوی : همسر شهید حمید ایرانمنش
["🥺➜https://eitaa.com/joinchat/1172504968Cb062db13b3
🖤🌱
#مذهبی_ها_عاشق_ترند😊❤️
#عـاشـقانہ_شــهدا😍
چندماہ بعد عقدمون من وآقامحمد
رفتیم بازار واسه خرید..🛍
من دوتا شال خریدم...☺️
یکیش شال سبز بود که چند بار هـم
پوشیدمش اما یہ روز محمد به من گفت:
خانومـے،
اون شال سبزت رو میدیش به من؟😌🙄
حس خوبـے به من میده😊
شما سیدی و وقتے این شال سبز شما
هـمراهـمه قوت قلب مے گیرم❤️
گفتم:آره کہ میشه...😊
گرفتش و خودش هـم دوردوزش کرد
وشد شال گردنش
تو هـر ماموریتےکه میرفت یا به سرش مے بست😍
یا دور گردنش مینداخت ...
تو ماموریت آخرش هم
هـمون شال دور گردنش بود که
بعد شهادت برام آوردن...💚😔💔
روایـټ همسر شهیدمحمدتقی سالخورد
♥️ ⃟ ⃟ 🙂•↰در آرزوی شهادت
#متن_خاطره🌷
#عاشقانه_شهدا
👈نماز جماعت در عروسی
شب عروسیمان گفت «بیا نماز جماعت...» گفتم «نه، الان درست نیست، آخه مردم چی میگن.» گفت«چی میخوان بگن»گفتم "میخندن به ما"
گفت «به این چیزا اصلاً اهمیت نده.»
بلند شد نماز بخواند. دید همه نشستهاند و کسی از جا بلند نمیشود. از همه مهمانها خواست که آماده شوند برای نماز جماعت.همه هاج و واج به هم نگاه میکردند. نماز جماعت در مجلس عروسی عجیب بود.سابقه نداشت.کمکم همه آماده نماز شدند.گفتند «به شرط اینکه خود داماد امام جماعت بشه.» با اصرار همه،نماز جماعت را به امامت سید مسعود خواندیم؛ نمازی که هیچ وقت از حافظهمان پاک نمیشود.
#روایتیازهمسرِ↓
شهیدسیدمسعودطاهری
#متن_خاطره🌷
#عاشقانه_شهدا
👈نماز جماعت در عروسی
شب عروسیمان گفت «بیا نماز جماعت...» گفتم «نه، الان درست نیست، آخه مردم چی میگن.» گفت«چی میخوان بگن»گفتم "میخندن به ما"
گفت «به این چیزا اصلاً اهمیت نده.»
بلند شد نماز بخواند. دید همه نشستهاند و کسی از جا بلند نمیشود. از همه مهمانها خواست که آماده شوند برای نماز جماعت.همه هاج و واج به هم نگاه میکردند. نماز جماعت در مجلس عروسی عجیب بود.سابقه نداشت.کمکم همه آماده نماز شدند.گفتند «به شرط اینکه خود داماد امام جماعت بشه.» با اصرار همه،نماز جماعت را به امامت سید مسعود خواندیم؛ نمازی که هیچ وقت از حافظهمان پاک نمیشود.
#روایتیازهمسرِ↓
شهیدسیدمسعودطاهری
✨ @self_improvement313 ✨
کپی از مطالب فقط با لینک کانال 💜🍬