eitaa logo
لوح و قلم📜✒️
87 دنبال‌کننده
22 عکس
5 ویدیو
1 فایل
نوشتن نعمتی بزرگ از جانب پروردگار مهربان ماست. می‌نویسیم تا رشد کنیم.🌱 - شهریارا تو به شمشیر قلم در همه آفاق به خدا ملک دلی نیست که تسخیر نکردی
مشاهده در ایتا
دانلود
  وصیت نامه شهید علی‌محمددباغ بناء بسم الله الرحمن الرحیم "وَالَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ أُولَٰئِكَ أَصْحَابُ الْجَنَّةِ ۖ هُمْ فِيهَا خَالِدُونَ" بقره/۸۲ کسانیکه به حقارت و کوچکى زندگى دنیا پى بردند و همچنین عظمت و شکوه آخرت را درک کرده‌اند. دیگر حاضر نیستند لحظه‌اى زندگى این دنیا را تحمل کنند . هر حرکتى و تلاشى که مى‌کنند و هر فریادى که مى‌کشند براى رهایى از این قفس دنیا است و شاید رمز آن فریادهاى امامان پاکمان که در سیاهى و خلوت شب‌ها سر مى‌دادند همین حقیقت فوق باشد. و بر اساس همین بینش و نگرش است که این چنین جوانان و پیران روى به سوى جبهه مى‌آورند و از جامعه دنیا دست مى‌کشند چرا که اماممان حسین (ع) در عاشورا پس از کشته شدن یارانش فرمود خاک بر سر دنیا. در خاتمه این حقیر و این برادر کوچک بر اساس این چنین بینشى به سوى جبهه هاى نبرد حرکت مى‌کنم. و سلام به پدر و مادر مى‌فرستم و به برادرم رضا و به آنها مى‌گویم و دوست دارم که در شهادتم شیون و زارى نکنید و خوشحال باشید و در پایان از همه دوستان و آشنایان مى‌خواهم که از گناهانم در گذرند و من را ببخشند و برایم دعا کنند تا روحم در ملوک اعلا شاد شود و در اینجا این سخن حسین بن على سالار شهیدان را یادآورى مى‌کنم که فرمود (همانسان که دخترکان جوان گردن بند زینت است مرگ براى فرزندان آدم زینت است.) پس حالا که مرگ به گفته امامان زینت است چرا به سوى آن حرکت نکنیم ؟ خداحافظ. على دباغ تاریخ تولد:۱۳۳۹ محل تولد:دزفول تاریخ شهادت:۱۳۶۰/۰۹/۱۴ محل شهادت:بستان https://eitaa.com/loh_ghalam
﷽ "دیدار رهبری" امروز قبل از ساعت ۱۰:۱۵ صبح، تلویزیون را روشن کردم، منتظر پخش سخنرانی امام‌خامنه‌ای نشستم. خودکار و دفترچه یادداشتم را کنارم گذاشتم. بیانات مقام معظم رهبری که شروع شد، من‌ هم خودکار به دست مطالب را می‌نوشتم تا این‌که جوهر‌ خودکار، توان‌ِ یاری را از دست داد و تمام‌ شد. خودکار دیگری دَمِ دستم نبود، به گوش دادن اکتفا کردم و با خودم گفتم بعد، از متن سخنرانی که در سایت رهبری یا در کانال‌های خبری می‌گذارند، استفاده می‌کنم. مثل همیشه بیانات رهبری‌ پربار و مسئولیت‌آفرین‌ بود. یکی از نکاتی که فرمودند و جالب توجه بود درباره وصیت نامه شهدا بود. فرمودند:"امام بزرگوار ما یک عارف بزرگ بود. یک انسان والا بود. ایشان خطاب به خیلی از بزرگان به طور عام گفت هفتاد سال عبادت کردید، خدا قبول کند از شما، بروید یک مقدار هم وصیت نامه شهدا را بخوانید. یعنی آن جوانی که وارد جبهه شده و مدتی در جبهه جهاد کرده، جان خود را کف دست گرفته برای خدا حرکت کرده‌، راه هفتاد ساله آن مرد عارف و عالم را در مدت کوتاهی طی کرده است. مضمون حرف امام این است. این باطن جنگ ما است." تصمیم گرفتم وصیت نامه دایی شهیدم را در کانال خودم قرار دهم. متن وصیت نامه را به فرزندم دادم که ویرایش کند، وقتی داشت وصیت نامه را می‌خواند، پرسید: " این رو دایی نوشته؟" گفتم :"خب، بله. چرا؟" گفت: "آخه خیلی متنش سنگینه" لبخندی زدم و گفتم:"دایی وقتی درس خونده که‌ دیپلم گرفتن خیلی‌ مدرک بالایی بوده، در ضمن دایی کتاب‌های مذهبی می‌خوند و مربی قرآن مسجد بود." متن وصیت نامه دایی علی، شاهدی بر حرف امامان انقلاب است. این جوان‌ها ره هفتاد ساله را در جبهه ها در مدت کوتاهی طی کردند. همان طور که "حضرت ‌آقا" در بیاناتشان اشاره کردند که از میدان جنگ، مثل یک عارف الهی بیرون آمدند. دخترم دوباره پرسید:" از دایی عکس نداریم؟" گفتم:"عکس زیاد نداریم. اما دایی خوشکل بود. رنگ صورتش سفید و ریش حنایی داشت. با لبخندی برلب گفتم:" خواهان هم زیاد داشته، مثل همین داستان کوتاهی که نوشتم." دایی خوش صورت و خوش سیرت بود. https://eitaa.com/loh_ghalam
"چشم انتظار" تصمیمش را گرفته بود، می‌خواست هر جوری که شده با او همراه یا هم‌کلام شود. چند بار به ذهنش رسید که خودش مستقیم برود در خانه و با او صحبت کند؛ اما هر چه با خودش کلنجار رفت‌، حیای‌ دخترانه‌اش و ابهت مردانه‌ای که در چهرۀ علی بود، راه را بر او سد ‌کرد. با این‌ حال، باز دنبال بهانه‌ای می‌گشت تا شاید بتواند او را ببیند. نمی‌دانست از چه زمانی، هر وقت او را می‌دید، قلبش به تلاطم می‌افتاد و انگار که هزار اسب وحشی ‌از میان قلبش عبور کرده باشد، گونه‌هایش به رنگ انار درمی‌آمد. هنگامی هم که او را نمی‌دید، مویرگ‌های سیاه قلبش رخت ماتم به‌ تن و سمفونی غم به‌پا می‌کرد. آرزویی را که در وجودش پروبال می‌گرفت، جلوی دیدگانش به‌ تصویر کشید و از اینکه در خیالش میان‌ کوچه‌های آشتی‌کنان محلشان با او هم‌قدم شده بود، لبخندی بر لبانش نقش بست. مرضیه می‌خواست نقشه‌ای را که در سر پرورانده بود، عملی کند. خواهرکوچکش را با مهربانی صدا کرد: -آمنه! اگه بری یه کاری برام انجام بدی، برات کلوچه‌خرمایی عروسکی درست می‌کنم. آمنه ‌کوچولو که از ذوق بالا و پایین می‌پرید، گفت: «باشه آبجی، بگو چه کاری؟» مرضیه نفس عمیقی کشید تا آرامش از دست رفته‌اش را پیدا کند. بعد با صدای آهسته گفت: «آمنه، برو در خونه مامان علی، به آقاعلی بگو آبجی مرضیه چندتا کتاب از بازار می‌خواد، می‌شه باش بری و کتابا رو بخرید.» آمنه دوان‌دوان رفت در خانۀ مامان علی که چند خانه با آن‌ها فاصله داشت. کلون در چوبی قهوه‌ای را تکان داد. مامان علی عصرها حیاط را آب و جارو می‌کرد. عطر و بوی نم خاک در فضای حیاط پیچیده بود. جاروی حصیری را کنار گذاشت، به ‌سمت در رفت‌. از پشت در پرسید: «کیه؟« صدای نازک دخترانه‌ای از پشت در گفت: «مُنوم، مار علی!» مامان علی در را باز کرد. جلوی او ایستاد: - سلام آمنه‌خانوم! - سلام، آقاعلی وِستس؟ مامان علی دستی به سر آمنه کشید و جواب داد: «نه، آقاعلی رَفتَ سوزقبا.» آمنه پیغام مرضیه را گفت و رفت. مرضیه چشم‌ انتظار گوشۀ حیاطشان ایستاده بود. آمنه تا پایش به درگاه در خانه رسید، مرضیه دستش را گرفت و کشید و دستپاچه گفت: «چی شد آمنه؟ چی شد؟» آمنه دستش را از دست مرضیه بیرون کشید و بی‌خیال شانه‌هایش را بالا انداخت و گفت: «هیچ‌، آقاعلی نبید.» اشک در چشمان مرضیه حلقه زد و لب پایینش آویزان شد؛ اما او نمی‌خواست ناامید شود. به قولش عمل کرد و آمنه را راضی نگه ‌داشت و چندبار او را به در خانۀ مامان علی فرستاد. *** علی در گوشه اتاق نشسته بود. کتاب ادبیاتش را داشت مطالعه می‌کرد. مادر، گندم در آسیاب دستی کوچک می‌ریخت و سنگ روی آسیاب را می‌چرخاند. صدای خرد شدن گندم‌ها در زیر سنگ آسیاب، نوای خوش زندگی را می‌سرود. زیلوهای سبز پهن شده در اتاق‌، سبزی تپه‌ماهورها، درختان بلوط و بادام زیبای «سردشت» را به خاطرت می‌آورد. آن روز، صدای کوبیده شدن در، با آواز قُدقُد مرغ‌های داخل حیاط درهم آمیخت. آمنه برای چندمین بار به داخل خانه آمده بود و داشت همان درخواست قبلی مرضیه را تکرار می‌کرد. مادر از جا بلند شد و لباس‌هایش را تکاند و رفت سراغ علی. کنار پسرش نشست و لبخند زد و گفت: «دا، چَن چارکِته ست ای دختر میا دم در، یا بش گو میام یا بش گو نَمیام!» عرق شرم روی پیشانی علی حلقه زد. سرش را پایین انداخت و گفت: «دا ،یعنی تو مونَ نم ِاشناسی، مو شخصیتوم، غیرتُم، قبول نَمکنه پِ دخترِ روم بازار!» مادر چیزی نگفت و فقط سرش را تکان داد. علی این بار سرش را بالا آورد و ادامه داد:«دا، حتما وا پِ هم رُویم؟ اسم کتابانَ دَهَ ،خودم سیش بِخِرُم.» مادر علی از داشتن چنین پسر پاک و باغیرت، دلش غنج رفت. وقتی داشت بلند می‌شد، آرام زیر لب گفت: «صیاد پی صید دویدن عجبی نیست / صید از پی صیاد دویدن مزه دارد!» این را زیر لب زمزمه کرد و رفت تا پیام علی را به خواهر مرضیه برساند. https://eitaa.com/loh_ghalam
میرزا محمد سُلگی در کنار شهید حاج حسین کیانی دستش مجروح بود اما همیشه در حال مطالعه_۱۳۶۳ https://eitaa.com/loh_ghalam
"شعری برای جنگ" می خواستم شعری برای جنگ بگویم دیدم نمی شود دیگر قلم زبان دلم نیست گفتم : باید زمین گذاشت قلم ها را دیگر سلاح سرد سخن کارساز نیست باید سلاح تیزتری برداشت باید برای جنگ از لوله تفنگ بخوانم - با واژه ی فشنگ  - می خواستم شعری برای جنگ بگویم شعری برای شهر خودم - دزفول  - دیدم که لفظ ناخوش موشک را باید به کار برد اما موشک زیبایی کلام مرا می کاست گفتم که بیت ناقص شعرم از خانه های شهر که بهتر نیست بگذار شعر من هم چون خانه های خاکی مردم خرد و خراب باشد و خون آلود باید که شعر خاکی و خونین گفت باید که شعر خشم بگویم شعر فصیح فریاد - هر چند ناتمام... 🖊قیصر امین پور https://eitaa.com/loh_ghalam
هیچ‌کس " کول نماز* " نبود، کاهلی در جنگ ممنوع! ♻️" بچه‌ها یکی دو ساعت قبل از اذان صبح آهسته آهسته از چادرها بیرون می‌زدند. هوا سرد بود وعده‌ای پتو به خود می‌پیچیدند و خلوتی برای عبادت پیدا می‌کردند، بیشتر نماز شب خوان‌ها برای خودشان قبری کنده بودند و شبانه داخل آن می‌رفتند. اصلاً فراموش می‌کردم که من یکی از این جماعتم. فقط محو آنان می‌شدم. ته دل از این روحیه بالا به قدری خوشحال بودم که گاهی کنار یک قبر می‌نشستم و به نجوای آمیخته با اشک و انابه بسیجی‌ها گوش می‌دادم و بیشتر اوقات با حال خود می‌گریستم که چرا مثل این‌ها نیستم. نزدیک‌های اذان صبح هیچ چشمی نخوابیده بود با وجود خستگی ناشی از تمرین‌های روزانه هیچ‌کس "کول نماز" ‌نبود. " ( آب هرگز نمی‌میرد،حمید حسام،ص۳۴۶.) ♻️صحنه‌هایی که از جبهه‌های دفاع مقدس توصیف می‌کنند،چقدر زیبا و تماشایی است. در این صحنه‌ها انسان‌هایی به تصویر کشیده می‌شوند که مصداق کلام رهبری هستند؛ انسان‌های معمولی که به میدان جنگ رفتند اما عارف الهی از میدان بیرون آمدند. سلوک عاشقانه این انسان‌ها در دل شب و در قبل از عملیات‌ها،سبب پیروزی آن‌ها می‌شد،زیرا آن‌ها دردل شب عاشاقانه‌ها با معبود و معشوق خود داشتند و در روز شیر بیشه نبرد بودند. ♻️ دلیران جبهه‌های جنگ با نفس خود مبارزه کردند.آثار این مبارزه در اعمال و رفتارشان هویدا بود و نشان از پیروزی آن‌ها در جهاد اکبر داشت. آن‌ها سنگ‌ریزه‌های "رمی جمراتشان" را پرتاب کرده‌بودند وتیرشان در وسط چشمان شیطان جا گرفته‌بود، از رزم جانانه و نفس‌گیر با شیطان به سلامت گذر کردند تا این‌که توانستند درجبهه‌های شلمچه،هویزه،دشت عباس و مجنون ... به دفاع از اسلام بپردازند.آن‌ها دلاورانه با دشمن درون و بیرون خود جنگیدند و پیروز شدند. ♻️حالا هنگامه سربازی ما برای امام زمانمان است.نه تنها "کول‌نماز" نباشیم بلکه در راه مبارزه و در این جنگ ترکیبی که دشمن به‌ راه‌ انداخته کاهلی نکنیم.در جنگ ترکیبی به باورهای دینی و باورهای سیاسی حمله می‌‌شود. دشمن از رسانه و از نفوذ استفاده می‌کند و هدفش ناامیدکردن مردم است.اما وظیفه ما در این جنگ ایستادگی و استقامت در راه خدا است.همان طور که قرآن‌کریم می‌فرماید:" فَاسْتَقِمْ كَمَا أُمِرْتَ وَمَنْ تَابَ مَعَكَ وَلَا تَطْغَوْا ۚ إِنَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِيرٌ؛ پس تو چنان که مأموری استقامت و پایداری کن و کسی که با همراهی تو به خدا رجوع کند نیز پایدار باشد، و (هیچ از حدود الهی) تجاوز نکنید که خدا به هر چه شما می‌کنید بصیر و داناست." *کول نماز: اصطلاح لری کاهل نماز، کسی که در امر فریضه نماز سستی می‌کند. https://eitaa.com/loh_ghalam
پیام مهم رهبر انقلاب اسلامی درباره قضایای اخیر لبنان حضرت آیت‌الله خامنه‌ای رهبر انقلاب اسلامی درباره قضایای اخیر لبنان پیام مهمی صادر کردند. متن پیام رهبر انقلاب به این شرح است: بسم الله الرّحمن الرّحیم کشتار مردم بیدفاع در لبنان از سوئی بار دیگر خوی درندگی سگ هار صهیونیست را برای همه آشکار کرد، و از سوئی کوته‌نظری و سیاست ابلهانه‌ی سران رژیم غاصب را به اثبات رساند. باند ترور حاکم بر رژیم صهیونیست از جنگ جنایتکارانه‌ی یک ساله‌ی خود در غزه درس نگرفتند و نتوانستند بفهمند که کشتار دستجمعی زنان و کودکان و مردم غیر نظامی نمیتواند در ساخت مستحکم سازمان مقاومت اثر بگذارد و آن را از پا بیندازد. اکنون همان سیاست حماقت‌آمیز را در لبنان می‌آزمایند. جنایتکاران صهیونیست بدانند که بسیار کوچکتر از آنند که به ساخت مستحکم حزب‌الله لبنان صدمه‌ی مهمی وارد کنند. همه‌ی نیروی مقاومت منطقه در کنار حزب‌الله و پشتیبان آن است. سرنوشت این منطقه را نیروهای مقاومت و در رأس آنان حزب‌الله سرافراز رقم خواهد زد. مردم لبنان فراموش نکرده‌اند که در روزگاری نظامیان رژیم غاصب تا بیروت را زیر چکمه قرار میدادند، این حزب‌الله بود که پای آنان را قطع کرد و لبنان را عزیز و سربلند ساخت. امروز هم لبنان به حول و قوه‌ی الهی دشمن متجاوز و خبیث و روسیاه را پشیمان خواهد کرد. بر همه‌ی مسلمانان فرض است که با امکانات خود در کنار مردم لبنان و حزب‌الله سرافراز بایستند و در رویارویی با رژیم غاصب و ظالم و خبیث آن را یاری کنند. والسلام على عباد الله الصالحین سیّدعلی خامنه‌ای         ۷ مهر ۱۴۰۳            farsi.khamenei.ir
الَّذِينَ إِذَا أَصَابَتْهُمْ مُصِيبَةٌ قَالُوا إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُونَ
آجرک الله یا صاحب الزمان
چه دارد می‌شود؟ ای داد از این پاییز! نصرالله! خودت تکذیب کن اخبار را! برخیز! نصرالله! خبر، از انفجار قلب ها و خانه ها دادند خبر، بمب است و ویران کرده ما را نیز، نصرالله! پسِ آن دودها ما «جاءَ نصرالله» می گفتیم که ما را جز قنوتی نیست دست‌آویز، نصرالله! لبی واکن جهان مانده‌ست دلتنگ رجزهایت مپرس از کاسه‌ صبری که شد لبریز، نصرالله! بگو از مرکز فرماندهی از آسمان با ما چه خواهی کرد با اهریمن خونریز، نصرالله حسین آمد به بالین تو این ساعت گوارایت تو و دیدار یار و گریه‌ یکریز، نصرالله خودت را سال‌ها مجبور قید زیستن کردی! چه شد یکسو نهادی جامه‌ پرهیز، نصرالله! از این پس، ضاحیه در حاشیه هرگز نخواهد ماند که قلب ماست بیروت شهادت‌خیز، نصرالله! 🖊میلاد عرفان پور
سیدمقاومت، مکتب ولایت حقیقی ◾️"سیّد مقاومت، یک شخص نبود، یک راه و یک مکتب بود، و این راه همچنان ادامه خواهد یافت. خون شهید سید عباس موسوی بر زمین نماند، خون شهید سید حسن هم بر زمین نخواهد ماند. " امام خامنه‌ای ◾️آنچه در بیانات مقام معظم رهبری تکرار دارد کلمه "مکتب‌" است. به خصوص درباره امام خمینی(ره) و سردار دلها، حاج قاسم سلیمانی، اکنون برای سیدحسن نصرالله این مطلب را بیان کردند. ◾️پرسشی‌که به ذهن می‌رسد این است: مکتب بودن از نظر امام خامنه‌ای به چه معناست؟ با توجه به بیاناتی که طی سال‌ها داشتند، تعریف مکتب در نظر ایشان‌ همان منظومه فکری و عملی افراد است. ◾️وقتی از مکتب بودن شهید مقاومت سخن به میان می‌آید به این معنا است که سید مقاومت از نظر فکری و عملی ویژگی‌هایی داشتند که می‌توان آن‌ها را به‌ کار بست و راه روشنی را در زندگی به ما نشان دهند تا ما هم بتوانیم همچو او زندگی کنیم‌، مجاهدت نماییم‌، به سعادت و شهادت نائل‌ شویم. از خصوصیات رهبر حزب الله لبنان که در سیره عملی ایشان آشکار بود، ولایت پذیری ایشان را می‌توان‌ نام‌ برد. ایشان ذوب در ولایت بودند، مقام معظم رهبری را به عنوان نائب امام زمان(عج) قبول داشتند، از این رو اطاعت از ایشان را بر خود واجب می‌دانستند. ◾️ سیدحسن نصرالله در مصاحبه‌ای تعریف می‌کنند:" یک بار برای حضرت آیت الله مصباح یزدی توضیح دادم ما ولایت را این‌گونه می‌فهمیم؛ اگر ولی امر دستوری دهد باید آن را اطاعت کنیم و از او پیروی کنیم. اگر نهی کرد، نباید آن کار را انجام دهیم. بر اساس شناختی که از مبانی، اصول و اینکه ایشان چگونه فکر می‌کنند و چه چیزی باعث خوشحالی و ناراحتی ایشان می‌شود؛ هنگامی که مسئله‌ای را بررسی می‌کنیم کافیست احتمال دهیم که این کار مورد رضایت ایشان است، آن کار را انجام می‌دهیم و یا اگر احتمال بدهیم کاری باعث رنجش خاطر یا ناراحتی و غضب ایشان می‌شود، از انجام آن کار پرهیز می‌کنیم. علامه‌ مصباح یزدی‌ به ایشان می‌فرمایند: این همان ولایت حقیقی است." ◾️اندیشه و عمل سید مقاومت معیاری است برای ما، خود را محک بزنیم تا چه اندازه همانند وی ولایت‌پذیریم و در اطاعت از ولی امرمان سرسپرد‌ه ایم. https://eitaa.com/loh_ghalam
الحمدالله. موشک‌باران اسرائیل توسط سپاه