شعر در مورد کودکان مقاومت
سقف لرزان، خانه گریان ،صبر پوشیده کفن
دست یک کودک به سر با سایه ی غم روی تن
مرد خانه رفت ، گفت این را سکوت و چشم دوخت
برکه ی چشمان کودک خشک شد ،مهتاب سوخت
آن طرف مادر چو رودی ،در پی دریا روان
تلخی آشوب دل را می چشاند بر زبان
گرچه بابا رفت و خانه گشته سرد و بی پناه
بذر آزادی نشانده ،خون سرخش در پگاه
پیله ی حزن نگاهت گرچه سنگین است و تار
برق چشم کودک فرداست و پرواز سار
فرض واجب هست بر هر کس ندارد آن و این
نه گذشته شد جدا از آن ،نه آینده جز این
پای این تکلیف دل ها گر نمیشد چون دنا
خواب ابراهیم میخوابید در کوه منا
هر کسی را هست تکلیف هر چه دارد در توان
گاه تیر یک قلم کاری تر از تیر کمان
تو نترس ای کودکم از مشق بابا داده جان
تو بخوان زنده سلیمانی که جان داده ،جهان
شاعر زینب نورمحمدی
خرم آباد/لرستان
#مادران_مقاومت
#کودکان_مقاومت
🦋 عضویت در کانال افق سوم بانوی لر
@lorban