🔹🔹ادامه روایت یک دانشجو از ناآرامیهای امروز دانشگاه لرستان
🔸بچههایی که صبح دانشگاه نبودند کم کم میآمدند که به کلاسهای بعدازظهرشان برسند. یکی از دخترهای خوابگاهی جلو آمد، با یک تیپ اسپرت و یک کلاه هم روی سرش گذاشته بود، دوستش بین معترضان بود؛ خودش هم معترض بود، اما نه مثل آنها بلکه از اینکه به #حضرت_آقا فحش میدادند و این ناراحتش کرده بود...
🔸چند قدم رفتم پایینتر. یک دفعه جمعیت متفرق شد، علتش را نفهمیدم، جمعیت رفت به سمت پارکینگ اساتید و کارکنان. پایین سلف ایستاده بودم که چند ثانیه بعد از حرکت معترضان، یک قلوه سنگ از دل جمعیتشان پرتاب شد که از بیخ گوش یکی از دوستان رد شد و الحمدلله آسیبی ندید.
🔸برخی اساتید و کارکنان از ترس آسیب به ماشینهایشان آمدند و ماشینها را بردند.
🔸شعارها همچنان ادامه داشت و مسئولان همچنان اصرار داشتند که ما در صحنه نباشیم!
🔸خیلی از دانشجویان حسابی ترسیده بودند. دور یکی از مسئولان جمع شده بودند و از نگرانیهایشان می گفتند. یکیشان گفت «اگر معترضان مثل زندان اوین، خوابگاه را آتش بزنند، چه؟!»
🔸یکی دیگر از مسئولان را دیدم. گفتم چرا حراست دانشجویان تماشاچی را هدایت نمیکند به سمت کلاسها؟ چرا با بلندگو اعلام نمیکنید کلاس ساعت یک برقرار است؟! این در حالی بود که کلاس ساعت یک عملا تعطیل شده بود و نظم آموزشی مختل. باز هم جواب درستی نشنیدم. اصرار بود پشت اصرار که شما اینجا نمانید!
معترضان رفتند پشت سلف، شعارها کم شده بود.
🔸رفتم مسجد نماز خواندم که به کلاس ساعت سه برسم. دانشجویان معترض هم دیگر جان شعار دادن نداشتند و نشسته بودند پشت سلف؛ اما برخی مسئولان از جمله مسئول نهاد، همچنان بینشان بود و سعی میکرد به سوالاتشان پاسخ دهد.
🔸رفتم که به کلاس ساعت سه برسم. ناراحت و عصبانی از اینکه این همه بیادبی و فحاشی و بیمنطقی چطور از یک دانشجو برمیآید؟!
کانال #لرستان_خبر👇
https://eitaa.com/joinchat/591069218Cff6306d0ee