eitaa logo
🌿 لطفاً برای فرج دعا کنید 🌿
2.7هزار دنبال‌کننده
2هزار عکس
1.8هزار ویدیو
339 فایل
يَا مُحَمَّدُ يَا عَلِىُّ، يَا عَلِىُّ يَا مُحَمَّدُ اكْفِيانِى فَإِنَّكُما كافِيانِ، وَانْصُرانِى فَإِنَّكُما ناصِرانِ .
مشاهده در ایتا
دانلود
📝در کتابی خواندم چند سال پیش صلحایی آدم های خوب در نجف جمع بودند زیاد بودند ، روزی پیش خودشان نشستند گفتند خب چرا امام نمی آید؟ ما که فراوان هستیم در نجف اسرف هستیم و اینکه فرمودند ۳۱۳ نفر بیشتر نمی خواهد خب ما که فراوانیم‌ چرا نمی آید؟ باهم قرار گذاشتند که سرّ این مطلب چیه؟ فاش بشود. گفتند انتخاب می کنیم تو خودمان یک ‌کسی که بهترین ما باشد او برود در مسجد کوفه ی سهله توسل کند به امام ‌که سرّ مطلب چیست؟ خودشان را به دو قسمت تقسیم کردند از بهترینشان. از آن دو قسمت تقسیم‌کردند باز به دو قسمت همینجور هرکدام بهتر بودند تا به فرد آخر رسید که از همه بهتر و مقدس تر و زاهدتر بود، اورا انتخاب کردند که او برود مسجد سهله یا کوفه، او هم رفت بعد از دو روز یا سه روز برگشت . گفتند چطور شد؟ ♦️ گفت واقعش این است من وقتی از نجف در آمدم بیرون و به سمت مسجد سهله می خواستم بروم دیدم یک شهری مقابلم ظاهر شد تعجب کردم ، شهر خیلی آباد و جلو رفتم و پرسیدم این شهر کجاست؟ گفت ما شهر صاحب الزمانیم شهر امام زمانیم. و ظهور کرده خوشحال شدم رفتم جلو درِ خانه ی حضرت . کسی آمد گفتم به امام بگو فلانی آمده برای ملاقات شما ، گفت ِقا فرمودند : حالا فعلا شما خسته ای از راه رسیده ای برو فلان جا آدرس دادند آنجا یک بزرگی هست و دختر اورا برای تزویج کردیم ، مال تو باشد ، برو آنجا شب آنجا بمان بعد فردا بیا پیش ما. 🔷خوشحال شدم و رفتم درِ خانه پیدا کردم دختر را آوردند در اتاقی که مهیا کردند تا وارد شدم دیدم در می زنند ، گفتم کیه؟ گفت امام زمان من ظهور کردم بیا، می خواهم قیام کنیم شما را بفرستیم جایی. گفتم فعلا امشب صبر کنید من ... ♦️او رفت و دوباره برگشت گفتم آقا من ‌نمی آیم . گفت الان بیا گفتم حالا شما دو ساعت صبر کنید ، نه الان باید بیایی! گفتم آقا من نمی آیم اکر آقا هم‌گفته من‌نمی آیم‌. تا این را گفتم دیدم خبری نیست نه شهری هست نه خانه ای هست نه عروسی تو بیابان نجف هستم.‌ فهمیدم نه ! ما هنوز اهلش نیستیم . یک ‌دختر که آوردند و تزویج کردند ما ازش به خاطر امام نمی گذریم