eitaa logo
🍁لطفِ خدا🍁
509 دنبال‌کننده
13.1هزار عکس
7.7هزار ویدیو
72 فایل
گویی بازی ماروپله همان رسـم بندگـیست! هربار ڪه بافــریب شـیطان به طبقات پایین و سختیهای زندگی سـقوط‌ میکنی: نردبان🍁لطفِ خدا🍁برای بازگشت به جایگاه گذشته درڪنارتوست. ادمین: @E_D_60 ثبت نظرات: https://daigo.ir/secret/8120014467
مشاهده در ایتا
دانلود
آن دم که حــــق جمله عالـــــــم آفریـد صدایی از حـق برگوش عـرشیان رسید گفت حـــق این ذکــــر را دائم بگوئید صلوات بر محمد و آل محمد شد پدید ‍ شروع هفته تون را معطر کنید🌸 نفستون رو خوشبو کنید🌸🍃 به ذکر صلوات بر محمد وآل محمد برای امروزتون برکتی عظیم 🌸🍃 ومعجزه هایی بی بدیل آرزومندم🤲 ┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈ @lotfe_khodaa
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❇️ مقام معظم رهبری و بیان توصیه‌ای مهم از آیت الله بهجت (ره) 🔸 این دعا را زیاد بخوانید: ✨ يا اَللَّهُ يا رَحْمنُ يا رَحِيمُ يا مُقَلِّبَ الْقُلُوبِ ثَبِّتْ قَلْبِي عَلي دِينِک 📝پی‌نوشت: روزی امام صادق علیه السلام فرمودند: 🔸 «به زودی شبهه‌ها شما را احاطه می‌کند و شما بدون پیشوای هدایت می‌مانید. از آن شبهات کسی نجات نمی یابد مگر کسی که دعا کند و دعای غریق را بخواند.» ▫️ عبدالله بن سنان سئوال کرد: 🔹 «دعای غریق چگونه است؟»  ▫️ امام فرمودند: «يا اَللَّهُ يا رَحْمنُ يا رَحِيمُ يا مُقَلِّبَ الْقُلُوبِ ثَبِّتْ قَلْبِي عَلي دِينِک»    ▫️ عبدالله بن سنان چنین خواند: 🔹 «یا مقلب القلوب و الابصار ثبّت قلبی علی دینک.»  ▫️ امام فرمودند: 🔸 «خداوند مقلّب القلوب و الابصار هست، ولی دقیقا آنچه را من می‌گویم بگو:«یا مقلب القلوب»، و چیزی بیش از آن نگو.»  📚 منبع: بحارالانوار، 52 / 148 73 کمال الدین  ┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈ @lotfe_khodaa
♨️ سرنخ هایی از شایعه استعفای پزشکیان به روایت اعتماد آنلاین/خبری که بلافاصله بعد از انتشار توسط اعتماد آن لاین حذف شد. 🔹پایگاه اینترنتی اعتمادآنلاین، رسانه متعلق به رئیس شورای اطلاع‌رسانی دولت در مطلبی که بلافاصله بعد از انتشار حذف کرد نوشت: پزشکیان چندی پیش جلسه‌ای ۵‌ نفره با علی‌اکبر ناطق‌نوری، حسن روحانی، سیدحسن خمینی و اسحاق جهانگیری داشته است. 🔹به گفته این رسانه، این جمع به مسعود پزشکیان توصیه می‌کند که درباره عدم اجرای قانون حجاب با رهبری دیدار و صحبت کند. 🔹در خلال این توصیه نیز این نکته به رئیس‌جمهور پیشنهاد می‌شود که در صورت لزوم و در شرایطی که مذاکرات به نتیجه‌ای نرسد، پزشکیان محکم در مقابل مسئولیت اجرای این قانون بایستد و بگوید با این شیوه نمی‌شود، کشور را اداره کرد/ رجانیوز ✍اینکه میگویند در مقابل رهبری محکم بایستد و بگوید با این شیوه نمیشود، همان تهدید به استعفاست! شایعه استعفا از این جلسه و این جمله آغاز شد. به هر حال انتشار این خبر هدفمند و حذف سریع آن توسط پایگاه اعتماد آنلاین نمیتواند سهوی و یا ناشیانه باشد‌! جریان غربگرا که یک زمانی عبور از خاتمی زمانی دیگر عبور از روحانی را کلید زده بود، آیا امروز از پزشکیان هم عبور خواهد کرد و اغتشاشات را رقم میزند و یا این پزشکیان است که با زیرکی از آنها عبور خواهد کرد؟! این جریان برای اهدافش حد و مرزی قائل نیست، قربانی میخواهد! چه در قدرت باشد و یا در نقش اپوزیسیون پزشکیان عاقل باشد اطرافیانش را تصفیه میکند. 📌 بزرگترین کانال خبری تحلیلی در ایتا @fori_sarasari
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
چطور شد آقای فرزین؟!!! شماها که امروز معتقد هستید علت تورم ناترازی بانکها و افزایش نقدینگی‌ست و ربطی به افزایش نرخ ارز ندارد چطور قبل از این در این سخنرانی اعتراف کردید افزایش نرخ ارز باعث افزایش تورم میشود. در ثانی وقتی مطلع هستید افزایش نرخ ارز بیشتر از ۴۷هزار تومان باعث افزایش تورم خواهد شد چرا عمدا با شناورسازی و بالابردن عمدی نرخ ارز به تورم دامن زدید؟ خودتان بفرمایید اگر این خیانت به معیشت و سفره مردم نیست پس نامش چیست؟ 📌 بزرگترین کانال خبری تحلیلی در ایتا @fori_sarasari
‌ ♨️ تازه ترین جنایت صهیونیست‌ها؛ کادر پزشکی بیمارستان کمال عدوان در آتش سوختند 🔹در حمله عصر جمعه ارتش اشغالگر رژیم صهیونیستی به بیمارستان کمال عدوان در شمال نوار غزه شماری از کادر پزشکی در آتش سوختند و به شهادت رسیدند. 🔹سازمان بهداشت جهانی گفت «از بین بردن سیستماتیک» سیستم درمانی در نوار غزه به منزله محکوم کردن ده‌ها هزار فلسطینی به مرگ است. 🔹۶۰ نفر از کادر درمانی و ۲۵ بیمار با وضعیت وخیم، از جمله کسانی که به دستگاه تنفس مصنوعی وصل هستند، هنوز در این بیمارستان مانده‌اند و بقیه بیماران به اجبار به بیمارستان اندونزیایی که آن نیز از کار افتاده است، منتقل شده‌اند. 📌 بزرگترین کانال خبری تحلیلی در ایتا @fori_sarasari
8.51M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
♨️صمصامی نماینده مجلس: یارانۀ پنهان یک مفهوم جعلی و دروغ بزرگ است ما چنین چیزی در مبانی علم اقتصاد نداریم! یک مشت بیسواد نشسته و این مزخرفات را تحویل دولت داده‌اند تا بر سر مردم بکوبند! اگر حق و حقوق مردم را و جهانی دادید، آنوقت بیایید منابع ملی را هم در داخل دلاری محاسبه کنید. 📌 بزرگترین کانال خبری تحلیلی در ایتا @fori_sarasari
پیام فوری و مهم.mp3
7.25M
🚨 پیام فوری و مهم روح‌الله به مردم👇 🔻جزو کدام دسته از مردم هستید و برای شما چه نقشه ای کشیده اند؟ ◀️ ترسیم شرایط روز و پاسخ به این‌ سوال که در این شرایط چه باید باشد ┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈ @lotfe_khodaa
6.49M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌱 فرزندان زهرا آمدند روز آزادی شهر مسیحی نشین به دست ✅ دیوار نویسی زن مسیحی برای ┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈ @lotfe_khodaa
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💠💠💠🔰🔰🔰💠💠💠 🕊بِسْــمِـ اللهِ القــاصِـــمـِ الجَـــبّاٰریــــنٖ 🕊 💠رمان معمایی، امنیتی و دخترانه ✍ قسمت ۷ صدای ماشینی، سر هر سه نفر را برگرداند به سمت خودش. یک خودروی مشکی در شانه جاده ساحلی ایستاد و مردی از آن پیاده شد. قبل از این که مامور به مرد تذکر دهد که: «ورود افراد متفرقه به صحنه جرم ممنوع است»، مرد کارت شناسایی‌اش را نشان داد و مامور پلیس با دیدن آرم سازمان دفاع اطلاعات دانمارک، فهمید این پرونده خیلی خیلی بزرگ‌تر از قد و قامت یک پلیس محلی ست. خودش را کنار کشید و منتظر سوال و جواب‌های مامور ماند؛ اما مامور اطلاعاتی لبخند زد: _خیلی ممنونم. شما می‌تونید برید. مامور پلیس جا خورد. قرار نبود گزارش بدهد؟ مامور اطلاعاتی نمی‌خواست چیزی درباره جسدها بداند؟ مامور اطلاعاتی این‌ها را از چشم مامور پلیس خواند و گفت: _گزارش لازم نیست. ما خودمون به همه‌چیز رسیدگی می‌کنیم. حتی نیازی نیست که پرونده‌ای در این رابطه تشکیل بشه. بدون توجه به بهت و حیرت مامور پلیس، رفت به طرف عکاس و دستش را دراز کرد: _ممکنه یه لحظه دوربین‌تون رو به من بدین؟ عکاس بدون هیچ حرف و اعتراضی، دوربینش را تقدیم کرد. مامور اطلاعاتی نگاهی به پوشه عکس‌ها انداخت و کارت حافظه دوربین را درآورد. دوربین را به عکاس برگرداند و کارت حافظه را در جیبش گذاشت: _این پیش من می‌مونه. جنازه‌ها رو هم خودمون می‌بریم؛ شما می‌تونید برید. *** اولین نفری نیستم که به خوابگاه رسیده. دانشجوها از شهرها و کشورهای مختلف، کم‌کم خودشان را رسانده‌اند به خوابگاه. تمام محیط خوابگاه بوی رنگ می‌دهد؛ بوی ساختمان نوساز، بوی تازگی. این ساختمان تازه افتتاح و جایگزین خوابگاه قبلی شده است. اتاق‌ها سه نفره و شش نفره‌اند. به درخواست خودم، اتاقم سه نفره است. یک اتاق نسبتا بزرگ با دیوارهای کرم رنگ و فرشی کرم‌قهوه‌ای. یک پنجره بزرگ جنوبی دارد که درختان کاج و توت محوطه خوابگاه و کوه صفه از آن پیداست. تخت‌ها یک طبقه‌اند و کیف و چمدانی که روی یکی از تخت‌هاست، نشان می‌دهد یک نفر قبل از من رسیده به اتاق و تخت زیر پنجره را اشغال کرده. سه تا کمد چوبی کنار دیوار سمت راست قرار داده‌اند و اسم هر دانشجو را روی در کمدش نوشته‌اند. اثر انگشتم را روی قفل در کمدم ثبت می‌کنم و رمزش را... نمی‌دانم چه رمزی بگذارم. سال تولد؟ زیادی ساده است. ناخودآگاه، مهم‌ترین عدد زندگی‌ام در ذهنم جرقه می‌زند. عددی که برای هیچ‌کس مهم نیست جز من و به اندازه کافی پیش‌بینی ناپذیر است. محض احتیاط، برعکسش می‌کنم و بی‌درنگ، رمز کمد را می‌گذارم: ۱۷۲۰. داخل کمد، یک کیف کوچک خاکستری جا خوش کرده. بند کیف را دورش پیچیده‌اند و آن را طوری گذاشته‌اند که زیپ جلویش، چسبیده باشد به دیواره کمد. بند کیف را از دورش باز می‌کنم. زیپ کیف را می‌کشم و بدون این که داخلش را ببینم، دستم را می‌برم داخل کیف. با حرکت دادن انگشتانم بر روی وسایل داخل کیف، همه قطعات داخلش را می‌شمارم و از سالم بودنشان مطمئن می‌شوم. صدای قدم‌های کسی در راهرو، باعث می‌شود از کیف و محتویاتش دست بکشم و مثل قبل، بگذارمش گوشه کمد. چمدانم را باز می‌کنم و مشغول چیدن وسایلم می‌شوم. تقه‌ای به در می‌خورد. سرم را می‌چرخانم به سمت در و دختری ریزنقش و چادری را می‌بینم که در آستانه در ایستاده. طوری نگاهم می‌کند که انگار همه‌چیز را درباره‌ام می‌داند؛ مخصوصا با آن چشمان سبزش! لبخند گشادی تحویلش می‌دهم و می‌گویم: سلام. _شما هم توی این اتاقین؟ گوشه لبش کمی کج می‌شود و چمدانش را می‌کشد دنبال خودش داخل اتاق: _سلام. بله. چمدان را می‌گذارد جلوی کمدش و مشغول گذاشتن رمز و اثرانگشت روی در کمدش می‌شود؛ بدون هیچ حرف اضافه‌ای. اصلا شاید اگر خودم سلام نمی‌کردم، او هم من را نامرئی حساب می‌کرد و زحمت گفتن همین دو کلمه را هم به خودش نمی‌داد. شدیداً به یک رفیق ایرانی نیازمندم. پس، ظرف باقلوای لبنانی را از زیر لباس‌های داخل چمدان بیرون می‌کشم و به دختر تعارف می‌کنم: _من آریل هستم، از لبنان. دختر لبخند کمرنگی می‌زند و نگاهش می‌ماند روی باقلواها: _من «افرا» هستم... -ایرانی؟ سرش را تکان می‌دهد و با کف دست، ظرف باقلوا را به عقب می‌راند: _ممنون. میل ندارم. خودم یک باقلوا می‌گذارم در دهانم و می‌پرسم: _رشته‌ت چیه؟ 💠ادامه دارد..... ✍ نویسنده: خانم فاطمه شکیبا منبع https://eitaa.com/istadegi ⛔️کپی بدون هماهنگی و ذکر منبع، مورد رضایت نویسنده نمی‌باشد⛔️ ┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈ @lotfe_khodaa