eitaa logo
🍁لطفِ خدا🍁
508 دنبال‌کننده
13هزار عکس
7.7هزار ویدیو
72 فایل
گویی بازی ماروپله همان رسـم بندگـیست! هربار ڪه بافــریب شـیطان به طبقات پایین و سختیهای زندگی سـقوط‌ میکنی: نردبان🍁لطفِ خدا🍁برای بازگشت به جایگاه گذشته درڪنارتوست. ادمین: @E_D_60 ثبت نظرات: https://daigo.ir/secret/8120014467
مشاهده در ایتا
دانلود
🔴🔴🔴🔴🔴🔴🔴🔴 از ما گفتن بود حکایت واکسم(واکسن)اجباری و عوارض پوستی و سکته های متعدد،پرستاران و بازیگران و هنر پیشه ها و هنرمندان....(همون سینه چاکانی ک میگفتن:ماباید اولویت باشیم)نشه بیش از دوسال ،روشنگری و شفاف سازی و اطلاع‌رسانی و بد و بیراه شنیدن ها....حالا عده ای بیدار شدن و میگن کاااااااااااااااااش واکسم(واکسن)نمیزدیم‌ این رمز ریال هم ،ادامه همون نقشه کثیفه بهوش و بگوش.....
♨️ تحلیل حقوقی رمز‌ریال؛ 🔸 بانک مرکزی اعلام کرده است که از انتهای بهمن ماه، پروژه طرح عملیاتی شده و بر اساس این طرح اسکناس جمع آوری خواهد گردید. برای راه اندازی این طرح نیز از صندوق بین المللی پول (بخوانید اتاق فکر دشمن در جنگ اقتصادی) تقاضای کمک فنی کرده است! 👈 اما مرجع تصمیم‌گیری برای تبدیل اسکناس به رمزریال چه کسی است؟ قانون پولی و بانکی کشور تکلیف را مشخص کرده است. مطابق بند الف ماده ۱ این قانون، واحد پولی کشور «ریال» است و مطابق بند الف ماده ۲ این قانون، پول رایج کشور (تبلور خارجی واحد پولی) صرفا به صورت اسکناس و سکه فلزی قابل انتشار است. بند ب ماده ۲ حکم کرده است که تغییر در «پول رایج» کشور، صرفا به موجب این قانون خواهد بود، یعنی در صورتی که دولت قصد تغییر پول رایج را داشته باشد، صرفا از طریق اخذ مصوبه مجلس شورای اسلامی و تغییر قانون پولی و بانکی امکان پذیر است. 🔹 بانک مرکزی ادعا کرده است که چهارچوب طرح رمزریال را شورای پول و اعتبار مشخص کرده و بر اساس مصوبه این شورا، طرح رمزریال در حال اجراست. 👈 در حالی که؛ ماده ۱۸ این قانون فوق‌الذکر هم محدوده اختیارات شورای پول و اعتبار را مشخص کرده است. در هیچ کدام از بندهای این ماده، تغییر در نوع پول رایج کشور، در اختیار این شورا قرار داده نشده است. بنابراین قانوناً بانک مرکزی بدون اذن مجلس شورای اسلامی تحت هیچ شرایطی حق اجرای این طرح را نداشته و برای هر گونه تغییر در نوع پول رایج کشور نیاز به مصوبه مجلس خواهد داشت. ✍ حمزه شکریان
🔴 در حالیکه جهان و رسانه درگیر اخبار زلزله اخیر هستند مرکز CDC آمریکا واکسن کرونا را به برنامه واکسیناسیون کودکان اضافه کرد ، و به تبع به برنامه واکسن دیگر کشورها اضافه خواهد شد . ➖ ➖ ➖ ➖
📸روایت داوود کریمی پسر حاج‌ محمود کریمی از شیوه زندگی دایی شهیدش: یه بار بهش گفتم تو الان رئیس ایستگاهی اصلا وظیفه نداری بری تو دل حریق! گفت: من نرم بچه‌های مردم رو بفرستم تو دل آتیش!؟
☝️قهرمان عزیز شهر، رضا دارابی، رئیس ایستگاه ۱۲۰ آتش‌نشانی تهران در حین عملیات اطفای حریق ساختمان ۱۵۳ خیابان بهار به دلیل شدت جراحات ناشی از سقوط در چاهک آسانسور ساختمان به شهادت رسید.
سازمان بهداشت جهانی: آنفولانزای پرندگان "ممکن است جهش یابد و بیش از 50 درصد انسان ها را بکشد" ! پ ن: حواستان باشد... عوارض_واکسن و 5G را به گردن آنفلوآنزای مرغی نیاندازند
42.4M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 کلیپ 🎙دکتر علی تقوی ✳️ علّـت عنایـت خداونـد به چـی بوده⁉️ایشـان به طـرز معجـزه آسایـی حافظ ڪل قـرآن ڪریم شـدند ┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈ @lotfe_khodaa
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
رمان زیبای 🔥☔️ سوار ماشین که شدیم، زل زده بود به من … . – به چی زل زدی؟ … – جمله ای که چند لحظه قبل گفتی … یعنی قصد کشتن من رو نداری؟ … . محکم و با عصبانیت بهش چشم غره رفتم … من هرچی باشم و هر کار کرده باشم تا حالا کسی رو نکشتم … تا مجبور هم نشم نمی کشم … تو هم اگر می خوای صحیح و سالم برگردی و آدم دیگه ای هم آسیب نبینه بهتره هر چی میگم گوش کنی … و الا هیچی رو تضمین نمی کنم… حتی زنده برگشتن تو رو … . بردمش کافه … . – من لیموناد می خورم … تو چی می خوری؟ … یه نگاه بهش انداختم و گفتم … فکر الکل رو از سرت بیرون کن … هم زیر سن قانونی هستی؛ هم باید تا آخر، کل هوش و حواست پیش من باشه … . منتظر بودم و به ساعتم نگاه می کردم که سر و کله شون پیدا شد … ای ول استنلی، زمان بندیت عین همیشه عالیه… پاشون رو که گذاشتن داخل، نفسش برید … رنگش شد عین گچ … سرم رو بردم نزدکیش … به نفعته کنارم بمونی و جم نخوری بچه … یکی مردونه روی شونه اش زدم و بلند شدم … یکی یکی از در کافه میومدن تو … . – هی بچه ها ببینید کی اینجاست؟ … چطوری مرد؟ … . یکی از گنگ های موتور سواری بود که با هم ارتباط داشتیم … تمام مدتی که ما با هم حرف می زدیم عین جوجه ها که به مادرشون می چسبن … چسبیده بود به من … – هی استنلی، این بچه کیه دنبال خودت راه انداختی؟ … پرستار کودک شدی؟ … و همه زدن زیر خنده … یکی شون یه قدم رفت سمتش … خودش رو جمع کرد و کشید سمت من … – اوه … چه سوسول و پاستوریزه است … اینو از کجای شهر آوردی ؟ … – امانته بچه ها … سر به سرش نزارید … قول شرف دادم سالم برگردونمش … تمام تیکه هاش، سر هم … همه دوباره خندیدن … باشه، مرد … قول تو قول ماست … اونم از احد دور شد … از کافه که اومدیم بیرون … خودش با عجله پرید توی ماشین… می شد صدای نفس نفس زدنش رو شنید … – اینها یکی از گنگ های بزرگ موتورسوارن … اون قدر قوی هستن که پلیسم جرات نمی کنه بره سمت شون … البته زیاد دست به اسلحه نمیشن … یعنی کسی جرات نمی کنه باهاشون در بیوفته … این 60 تا رو هم که دیدی رده بالاهاشون بودن – منظورت چی بود؟ … یه تیکه، سر هم … سوالش از سر ترس شدید بود … جوابش رو ندادم … جوابش اصلا چیزی نبود که اون بچه نازپرورده توان تحملش رو داشته باشه … مقصد دوم مون یکی از مراکز موادی بود که قبلا پیش شون بودم … اونجا هم اوضاع و احوالش فرق چندانی با جای قبلی نداشت… چشم هاش می لرزید … اگر یه تلنگر بهش می زدی گریه اش در میومد … جایی بودیم که اگر کسی سرمون رو هم می برید یه نفرم نبود به دادمون برسه … تنها چیزی که توی محاسبتم درست از آب در نیومد … درگیری توی مسیر برگشت بود … درگیری مسلحانه بود … با سرعت، دنده عقب گرفتم … توی همون حالت ویراژ می دادم و سر ماشین رو توی یه حرکت چرخوندم اما از بد بیاری … همزمان یکی از ماشین هاشون از تقاطع چرخید سمت ما و ماشین بین ماشین ها قفل شد … اسلحه رو کشیدم و از ماشین پریدم پایین … شوکه شده بود و کپ کرده بود … سریع چرخیدم سمتش … در ماشین رو باز کردم و کشیدمش بیرون … پشت گردنش رو گرفتم … سرش رو کشیدم پایین و حائلش شدم تیر نخوره … سریع از بین ماشین ها ردش کردم و دور شدیم … ⬅️ ادامه دارد... 📚 نویسنده شهید مدافع حرم سید طاها ایمانی @TARANOM_EHSAS
رمان زیبای 🔥☔️ از شوک که در اومد، تمام شب رو بالا میاورد … براش داروی ضد تهوع خریدم … روی تخت متل ولو شده بود … روی تخت دیگه نشسته بودم و نگاهش می کردم … مراقب بودم حالش بدتر نشه … حالش افتضاح بود … خیس عرق شده بود … دستم رو بردم سمت پیشونیش با عصبانیت زدش کنار … نیم خیز شد سمتم … توی چشم هام زل زد و بریده بریده گفت … چرا با من اینطوری می کنی؟ … یهو کنترلش رو از دست داد و حمله کرد سمت من … در حالی که داد می زد و اون جملات رو تکرار می کرد و اشک می ریخت … حمله کرد سمت من … چند تا مشت و لگد که بهم زد … یقه اش رو گرفتم و چسبوندمش به دیوار… با صدای بلند گریه می کرد و می گفت … چرا با من این کار رو می کنی؟ … آروم کردنش فایده نداشت … سرش داد زدم … این آینده توئه … آینده ایه که خودت انتخاب کردی … ازش ترسیدی؟… آره وحشتناکه … فکر کردی چی میشی؟ … تو یه احمقی که در بهترین حالت، یه گارسون توی بالای شهر یا یه خدمتکار هتل یا چیزی توی همین مایه ها میشی … اگرم یه آشغال عشق اسلحه بشی و شانس بیاری پلیس… . یقه اش رو ول کردم … می خوای امریکایی باشی؟ … آره این آمریکاست … جایی که یا باید پول و قدرت و ثروت داشته باشی یا مثل سیاستمدارها و امثال اونها توی سیستم خودت رو جا کنی … یا اینکه درس بخونی و با تلاش زیاد، خودت رو توی سیستم بهره کشی، بکشی بالا … . می خوای آمریکایی باشی باش … اما یه آشغال به درد نخور نباش … این کشور 300 میلیون نفر جمعیت داره … فکر می کنی چند درصدشون اون بالان؟ … فکر می کنی چند نفر از این پایین تونستن خودشون رو بکشن بالا؟ … حتی اگر یه زندگی عادی و متوسط بخوای، باید واسش تلاش کنی … مسلمون ها رو نمی دونم اما بقیه باید 18 سالگی خونه رو ترک کنن و جدا زندگی کنن … 2 سال بیشتر وقت نداری … بخوای درس بخونی یا بخوای بری سر کار … واقعا فکر کردی می خوای چه کار کنی؟ .. و اون فقط گریه می کرد . ⬅️ ادامه دارد... 📚 نویسنده شهید مدافع حرم سید طاها ایمانی @TARANOM_EHSAS
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
امید و انتظار امیدواری به آینده‌ای روشن، از مهم‌ترین نشانه‌های منتظر واقعی است. با این امید، زندگی‌ها هدف‌دار شده و بحران‌های پیش‌ رو یکی پس از دیگری پشت‌سر گذاشته می‌شود. 🔆 roozeomid.ir @Roozeomid_ir