دعــای تـعجیل فــرج ...
دوای درد مـاست.....🤲🏻🌱
إِلَهِی عَظُمَ الْبَلاءُ وَ بَرِحَ الْخَفَاءُ وَ انْکَشَفَ الْغِطَاءُ وَ انْقَطَعَ الرَّجَاءُ وَ ضَاقَتِ الْأَرْضُ وَ مُنِعَتِ السَّمَاءُ وَ أَنْتَ الْمُسْتَعَانُ وَ إِلَیْکَ الْمُشْتَکَى وَ عَلَیْکَ الْمُعَوَّلُ فِی الشِّدَّةِ وَ الرَّخَاءِ اللهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ أُولِی الْأَمْرِ الَّذِینَ فَرَضْتَ عَلَیْنَا طَاعَتَهُمْ وَ عَرَّفْتَنَا بِذَلِکَ مَنْزِلَتَهُمْ فَفَرِّجْ عَنَّا بِحَقِّهِمْ فَرَجا عَاجِلا قَرِیبا کَلَمْحِ الْبَصَرِ أَوْ هُوَ أَقْرَبُ یَا مُحَمَّدُ یَا عَلِیُّ یَا عَلِیُّ یَا مُحَمَّدُ اکْفِیَانِی فَإِنَّکُمَا کَافِیَانِ وَ انْصُرَانِی فَإِنَّکُمَا نَاصِرَانِ یَا مَوْلانَا یَا صَاحِبَ الزَّمَانِ الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ أَدْرِکْنِی أَدْرِکْنِی أَدْرِکْنِی السَّاعَةَ السَّاعَةَ السَّاعَةَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ یَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِینَ بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرِین
اَلَّلهُمـّ؏جِّللِوَلیِڪَالفرَج🤲🏻✨
رفیق...
یک دقیقه بیشتر وقتتو نمیگیره..!
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
@lotfe_khodaa
🍁لطفِ خدا🍁
خدا عاقبتش رو ختم به خیر کنه، ان شاءالله خدا جای دیگه روزیشو می رسونه🤲 واقعا کاش که یکم عرق ملی داشت
👆👆👆
#ارسالی_اعضا
ممنون از اعلام نظرتون😊
بقیه دوستان هم می تونند نظراتشون رو در مورد مطالب کانال اعلام کنند.
.
♨️ رزمایش مشترک ایران و جمهوری آذربایجان
🔹رزمایش مشترک نیروی زمینی سپاه با نیروهای ویژه ارتش جمهوری آذربایجان در حوالی شهرستان اصلاندوز در استان اردبیل در حال برگزاری است.
🔹این رزمایش ۴ روزه از امروز آغاز شده است.
📌 #خبر_فوری_سراسری
بزرگترین کانال خبری تحلیلی در ایتا
@fori_sarasari
13.4M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
.
♨️ ماجرای شیرین غنیسازی ۲۰ درصد
🔹️رهبر انقلاب صبح امروز در دیدار بسیجیان، به روایت ماجرای فریبکاری آمریکاییها در مذاکرات رادیوداروها و غافلگیریشان از توانمندی دانشمندان هستهای بسیجی پرداختند.
#لبیک_یا_خامنه_ای
#ایران_قوی 🇮🇷
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
@lotfe_khodaa
11.3M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
.
♨️ اژهای: گرانی باعث ناامنی روانی مردم میشود
🔹در موضوع گرانی آن مقداری که برای مردم تبیین نشده به مردم توضیح داده شود. دولت برای بعضی تصمیمهایی که ممکن است در آینده بگیرد پیوست رسانهای داشته باشد.
🔹مسئلۀ گرانی فشار بسیار مضاعفی روی مردم است و مسئله روانی بسیار جدی ایجاد میکند. به مردم توضیح بدهید و بیان کنید.
📌 #خبر_فوری_سراسری
بزرگترین کانال خبری تحلیلی در ایتا
@fori_sarasari
7.55M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
.
♨️ اژهای: ایران در بازی که برایش تعریف میکنند بازی نمیکند
محسنی اژهای:
🔹اگر فکر میکنند با فشار بر ایران، ایران تسلیم میشود و عقب مینشیند سخت در اشتباهند.
🔹از تهدیدها و اعمال فشارها نه تنها نگران نیستیم بلکه میدانیم فرصتی برای ما ایجاد میکند.
🔹غربیها در مقاطع مختلف نقض عهد کردهاند و ایران به تعهدات خود پایبند بوده است.
🔹در نقض عهد اخیر هم بدانند ایران اسلامی با قدرت بیشتر از فرصت پیش آمده استفاده خواهد کرد.
🔹تشخصی با ماست، نه غفلت میکنیم و نه تسلیم میشویم آنچه را که باید در موقع خود تصمیم گیری میکنیم.
#وعده_صادق
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
@lotfe_khodaa
.
♨️ یک گام دیگر در تکمیل اقدامات ایران برای FATF
🔹توافقنامه ایران با دبیرخانه گروه منطقهای مبارزه با پولشویی اوراسیا جهت اخذ مشاورههای فنی و حقوقی در تکمیل برنامه اقدام جمهوری اسلامی ایران با FATF امضا شد.
در نشست مشترک بین هیئت اعزامی جمهوری اسلامی ایران به ریاست هادی خانی دبیر شورایعالی پیشگیری و مقابله با جرایم پولشویی و تأمین مالی تروریسم کشور و دبیرخانه گروه منطقهای اوراسیا در حاشیه چهل و یکمین اجلاس اصلی این گروه در کشور هندوستان، توافق شد که تیم فنی و حقوقی دبیرخانه گروه منطقهای اوراسیا، در فرایند تکمیل برنامه اقدام جمهوری اسلامی ایران مشارکت و در چگونگی پاسخ به ابهامات مطرح شده از سوی FATF، مشاوره فنی و حقوقی به جمهوری اسلامی ایران ارائه کند.
همچنین در چارچوب این توافق، گروهی از جمهوری اسلامی ایران جهت آشنایی با استانداردهای بیشتر گروه ویژه اقدام مالی FATF و آگاهی از نحوه تعامل با این گروه در ارزیابیهای دوجانبه، به محل دبیرخانه این گروه منطقهای اعزام خواهند شد.
✍مشاوره فنی و حقوقی از بیگانه...؟!!
معلوم نیست در قالب مشاوره باز چه غلطی دارن میکنن و چه اسنادی قرار هست به رویت مثلا مشاوره دهندگان قرار بگیره!
📌 #خبر_فوری_سراسری
بزرگترین کانال خبری تحلیلی در ایتا
@fori_sarasari
⛔️🏴☠مدت زیادی در این تن نمیمانید
شریف زندگی کنید...
⚠️تحریم کنیم شریکان نسل کشی غزه و لبنان را...
#تحریم_کالای_صهیونیستی
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
@lotfe_khodaa
💠 اخلاق در خانواده
آیت الله پهلوانی تهرانی :
از همسـرتـان تشـکـر کنید، هر چند غـذایـی کـه پخـتـه شـور یـا بـد شـده است. یکبـار من در جوانی در خانـه با خانواده بد اخلاقی کردم در عالم مـعنـا بـه مـن گفتـنـد: بیـست ســال نالـه هـای تـو بـی اثـر شـد!
شخصی به مرحوم علامه طباطبایی گفت: یک ریـاضتـی بـرای پیـشرفــت مـعنـــوی بــه مـن بـفـرمـایـیـد. علامـه فرمودند:
بهترین ریاضت برای شما، خوش اخلاقـی بـا خانـواده است.
#همسرداری_مومنانه
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
@lotfe_khodaa
─━━━━━━⊱💞⊰━━━━━━─
❄️رمان فانتزی، آموزنده و عاشقانه
❄️ #باد_برمیخیزد
🍂قسمت ۸۵ و ۸۶
حالا میفهمید چرا پدرش اینقدر مدافع این جناب دکتر بود.! مهمانی خانوادگی فامیل پدری سیاوش بود.خیلی شلوغ نبود اما هیاهوی زیادی به پا بود.تقریبا همه شوکه بودند.آنها از دیدن راحله، عروس چادر پوش سیاوش و راحله از دیدن خانمهای نه چندان پوشیده و بعضا راحت جمع...
حرفهای مادرش در گوشش تکرار شد: "ببین دخترم،جایی که میری ممکنه آدمهایی رو ببینی که سنخیتی با تو ندارن پس از الان برای دیدن چیزهایی که ممکنه خوشایندت نباشه آماده باش. شاید لازم نباشه بعدا تو با اونها زیاد رفت و آمد کنی اما بالاخره باید بدونی با چه مدل خانواده ای داری وصلت میکنی و ببینی میتونی توی اینجور جمعها رفتار مناسب داشته باشی یا نه."
مرور این حرفها کمکش کرد تا چندان بهتزده به نظر نیاید.وقتی تعارفات و معارفه تمام شد، سیاوش به میان آقایان رفت و راحله هم بین خانم ها نشست.راحله دورادور سیاوشش را میپایید.با اینکه هم سن و سال بقیهشان بود اما تشخص دیگری داشت.
خانمهای فامیل هم سعی میکردند با راحله گرم بگیرند تا احساس غریبگی نکند. وقتی یخ اولیه بینشان شکست و کمی تعجبشان از بابت لباس و پوشش راحله کمتر شد دیدند که راحله برخلاف #تصورشان خیلی خودمانی، گرم و دلچسب است.سیاوش هم هر ازگاهی سری میزد و حالی میپرسید تا مبادا راحله فکر کند فراموشش کرده.
همه چیز تقریبا خوب بود به جز حضور عمه وسطی سیاوش که به نظر نمیآمد خیلی از حضور عروس محجبه داستان ما راضی باشد.هم او و هم دخترش قصد نداشتند صمیمیتی به خرج دهند.بالاخره بعد از یکساعت، دختر عمه مذکور،خودش را به راحله رساند و در حالیکه سعی میکرد لبخندی زورکی بر لب بنشاند خوش آمدی به راحله گفت و کنارش نشست.
بعد از اینکه راحله دعوت میزبان را برای صرف شیرینی رد کرد، سودابه یا همان دختر عمه از خود راضی،درحالیکه شیرینی را برمیداشت گفت:
-منم جای تو بودم شیرینی زیادنمیخوردم. بالاخره هرچی باشه راضی نگه داشتن شوهری مث سیا جون سخته!!
راحله برای یک لحظه خشک شد. سودابه انگار پی به شوکه شدن راحله برده بود موذیانه ادامه داد:
-بالاخره سیا خواهان زیاد داره. اونقدرم شوهر کم اومده که شما بچهمذهبیا مجبور شدین به یکی مث سیاوش جواب مثبت بدین! باید بتونی نگهش داری!
راحله رنگ از رویش پرید. لحن سودابه شوخی بود امامعلومبود قصدش اصلا شوخی نیست. سودابه با همان لبخند مصنوعی و نگاه شرورانهاش ادامه داد:
-راستشو بگو کلک، چطوری تونستی قاپ این پسردایی مارو بدزدی و تورش کنی؟
راحله احساس کرد سرش به دوران افتاده.چه کلمات زشتی. چه برداشت سخیفی! نگاهش به سمت سیاوش چرخید.سیاوش بیخبر از همه جا مشغول صحبت با فرزاد و کیا بود. چقدر الان به حضور سیاوش در کنارش محتاج بود. وسط این جمع غریبه، سیاوش تنها دلگرمیاش بود و حالا دور از او نشسته بود. نمیشد صدایش بزند.بهانهای نداشت.
یکدفعه سیاوش رویش را به طرف راحله چرخاند. اخمهایش در هم رفت از دیدن رنگ و روی راحله. شوهرعمه در حال ایراد نطق غرایی درمورد لزوم کنترل ورود اجناس چینی بود و طوری سیاوش را مخاطب قرار داده بود که گویی سیاوش مسئول واردات و صادرات گمرک است برای همین سیاوش نمیتوانست از جایش تکان بخورد. تنها سرش را به نشانه علامت سوال تکان داد. راحله که این دلجویی کمی سرحالش آورده بود لبخندی زد و سرش تکان داد که یعنی چیزی نیست.
اینکه سیاوش از همان دور با یک نگاه حالش را میفهمید برایش کافی بود تا بتواند با این نیشهای حسادت کنار بیاید.
در میان این خواهانها، راحله را انتخاب کرده بود.این فکر، حس خوبی را در درونش به جریان انداخت. برای همین کم کم به خودش مسلط شد و در جواب سودابه تنها لبخندی زد..
و این بار نوبت سودابه بود که تعجب کند از این همه خونسردی و عصبانی شود از تیری که به سنگ خورده بود. برای همین وقتی دید سیاوش دارد به طرفشان میآید، سعی کرد از در دیگری وارد شود.
لبخند بزرگی روی لبش نشاند و سعی کرد با گرمی تمام با سیاوش حال و احوال کند. سیاوش هم به رسم ادب و نسبت فامیلی جواب احوالپرسی اش را داد. قبل از اینکه سیاوش حرفی بزند دست سیاوش را گرفت و گفت:
-راستی سیا بیا بریم یکم پیانو بزن
بعد رو به جمع و با صدای بلند گفت:
-کیا موافقن سیاوش پیانو بزنه؟ کیا؟ تو هم ویولونت رو بیار
سیاوش برای لحظهای ماتش برد از این حرکت. اخمهایش در هم رفت،دستش را از دست سودابه بیرون کشید و نگاهی غضبآلود به دختر عمهاش انداخت. اما دختر عمه گرامی اصلا به خودش نگرفت و گفت:
-اخم بهت نمیاد سیا جون. قبلا دستت رو میگرفتم کلی ذوق میکردی...آها! راستی یادم نبود دیگه در حضور حاج خانم نمیشه باهات راحت بود. البته فکر کنم حاج خانوم بخوان برن برای نماز...تا ایشون میرن...
🍂ادامه دارد....
به قلم ✍؛ میم مشکات
#به_وقت_رمان
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
@lotfe_khodaa