ژانر یاب رمان👀🌸
ژانر بده، رمان بگیر😻😸
#عاشقانه_مذهبی💑
#طنز 😹
#پلیسی 👩🏻✈️
#ازدواج_اجباری 🙇🏻♀
#گاندویی 🐊
#غمناک 😿
#اربابی 👩🏻🍳
#عاشقانه 😻
#مذهبی 🧕🏻
Join https://eitaa.com/joinchat/1674051752Cb5a857509d
هدایت شده از ••بنرایتبادلاتگسترده 𝐌𝐚𝐡𝐞 𝐛𝐚𝐧𝐨:)✨
‹ رمانِ مدافعِ عشق ›
ژانر: #عاشقانه #امنیتی #طنز
👩🏻💻نویسنده: افسران جنگ نرم
خلاصه رمان:
سرگذشت دو دخترجوان، دوست که علاقه مند به فعالیت درسازمان های امنیتی واطلاعاتی هستند ، و در راه رسیدن به اهدافشون با موانعی مواجه میشن گاهی دلسرد می شوند اما امیدشان را از دست نمی دهند ، گاهی عاشق میشوند اما به پاکی عشقشان خیانت می کنند .
کی میداند آخر سرنوشت زندگانی شان چه می شود ...(:
_______________________
#تیزر
- من میخوام برمم چرا نمیذاری رسول آخههه! ...
- چرا این بازی کثیفو راه انداختی؟! ...
- یعنی باید به عنوان دوتا نفوذی بریم تو سازمانشون؟ ...
- وقتی خیلی بچه بودیم با هم نامزدمون کردن ...
- نباید از خواهرت دفاع کنی؟! ...
- از فرزند ناخلفی مثل تو کمتر از اینم توقع نداشتم ...
-کما برای چی؟؟؟ یه گلوله خوردن چی داره مگه که ...
- با دستای خودم میکشمت! ...
- هر بلایی سرش بیاد خونش گردن توئه ...
- من این قاتل زنجیره ای رو که جلوم وایساده نمیشناسم ...
- خواهر من به تو چه ربطی داره که ازش دفاع میکنی؟ ...
- دختره ی لوس بی دست و پا ...
-تموم شد...دیگه همه چی تموم شد...راه برگشتی وجودنداره...
-داری زودقضاوتم میکنی...
-ما...ما...ن
به قلم: افسران جنگ نرم
https://eitaa.com/Qarar_hemishhgi
هدایت شده از ••بنرایتبادلاتگسترده 𝐌𝐚𝐡𝐞 𝐛𝐚𝐧𝐨:)✨
ژانر یاب رمان👀🌸
ژانر بده، رمان بگیر😻😸
#عاشقانه_مذهبی💑
#طنز 😹
#پلیسی 👩🏻✈️
#ازدواج_اجباری 🙇🏻♀
#گاندویی 🐊
#غمناک 😿
#اربابی 👩🏻🍳
#عاشقانه 😻
#مذهبی 🧕🏻
Join https://eitaa.com/joinchat/1674051752Cb5a857509d
#طنز_جبهه
شهید ابراهیم هادی
در منطقه المهدی در همان روزهای اول جنگ،پنج جوان به گروه ما ملحق شدند..
آنها از یک روستا با هم به جبهه امده بودند.چند روزی گذشت.دیدم اینها اهل نماز نیستند..
تا اینکه یک روز با آنها صحبت کردم.بندگان خدا آدم های خیلی ساده ای بودند.....
آنها نه سواد داشتند.نه نماز بلد بودند.فقط به خاطر علاقه به امام امده بودند.جبهه.....
از طرفی خودشان هم دوست داشتند که
نماز یاد بگیرند...
من هم بعد از یاد دادن وضو،یکی از بچه هارا صدا زدم.
و گفتم:آقا پیش نماز شما،هر کاری کرد
شما انجام بدید.
من هم کنار شما می ایستم و بلند بلند
ذکر های نماز را تکرار می کنم تا یاد بگیرید..
ابراهیم به اینجا که رسید دیگر نمی توانست جلوی خنده اش را بگیرد..
چند دقیقه بعد ادامه داد...
در رکعت اول وسط خواندن حمد،امام
جماعت شروع کرد سرش را
خاراندن،یکدفه دیدم آن پنج نفر شروع کردند به خاراندن سر......
خیلی خنده ام گرفته بود اما خودم را کنترل می کردم...
اما در سجده وقتی امام جماعت بلند شد
مهر به پیشانیش چسبیده بود و افتاد .
پیش نماز به سمت چپ خم شد که مهرش را بردارد..
یکدفعه دیدم همه آنها به سمت چپ خم شدند و دستشان را دراز کردند...
اینجا بود که دیگر نتوانستم تحمل کنم و زدم زیر خنده!!!!
#طنز
#طنز
روزی استادی در یکی از دانشگاه های خارجی به شاگردانش میگوید:
--بچه ها تخته رو میبینید ؟
همه میگن :
آره.
میگه:منو میبینید؟
همه میگن:آره
میگه: لامپ رو میبینید ؟
میگن :آره
میگه:خدارو میبینید؟
همه میگن:نه
میگه :پس خدا وجود نداره
یه دانشجوی ایرانی بلند میشه میگه :بچه ها منو میبینید؟
میگن:آره
میگه:تخته رو میبینید؟
میگن:آره
میگه:مغز استاد رو میبینید؟
میگن:نه
میگه :پس استاد مغز نداره..
پ.ن :هیچ وقت یه ایرانی رو دست کم نگیرین...
🌸🌺🌸🌺
#طنز فشار قبر!🌸🌺
یک قبر بیرون پادگان برای خودش کنده بود شب ها صدای گریه و مناجاتش از داخل آن شنیده می شد..
یک شب با چند تا از بچه ها همان دورو اطراف بودیم که متوجه شدم صدایی از قبر می اید و یکی کمک می خواهد ..
هیکل درشتی داشت ،داخل قبر گیر کرده بود...
با بچه ها رفتیم کمکش
می خندید و میگفت :"تو همین دنیا فشار قبر رو احساس کردم"!
#طنز جبهه
بابا ما از اولم خفن بودیم 🖐🙃
- آلاستارمیپوشیدوقتیالاستارمدنبود:)
#طنز—سیاسی
‹🔥›
-
وایسا لباسامو بپوشم(: 😂
💣 ⃟🇮🇷¦↬ #طنز
-
⤦
#طنز
رفیقم میگه: بین دو راهی گیر کردم.
میگم: منم همینطور، مشکلت چیه؟
میگه: نمیدونم ۲ میلیاردم را خونه بخرم یا نه؟!
گفت: تو چی ؟
گفتم: میرم زیر پتو، گرمه، برش میدارم سرده!😆😆😂🤣
https://eitaa.com/love_be_rasme_shahadat