حرف برای گفتن زیاد بود
وقت کم...
بوسیدمت!
#سمانه_سوادی
♥️➣ @loveshqq
〇عاشقانههایپاڪ⇧
عـاشـقـانـه هـای پـاڪ♥️
ماست چکیده و دلار یه ترکیب بهشتی شمالی ♥️➣ @loveshqq 〇عاشقانههایپاڪ⇧
انگار خود گوگل هم فهمیده دنبال چیم😆
هرجور نوشتین درسته🤦♂️
♥️➣ @loveshqq
〇عاشقانههایپاڪ⇧
در غلغلهی جمعی و تنها شدهای باز
آنقدر که در پیرهنت نیز غریبی
#فاضل_نظری
♥️➣ @loveshqq
〇عاشقانههایپاڪ⇧
متنی زیبا به مناسبت وفات حضرت امالبنین🖤:-(👇
✒
از امالبنین به عباس
حق: شده شبهای قدر متنی در مدح علی ننوشته باشم، شده فاطمیه دلنوشتی برای فاطمه ننوشته باشم، شده دهم محرم چیزی برای حسین ننوشته باشم اما نشده که چو امشبی، قلم را برای امالبنین نچرخانده باشم. مزار فاطمهی کلابیه معلوم بود که خدا مزار فاطمهی زهرا را مخفی نگه داشت. فاطمهی کلابیه بود که خدا دلش آمد فاطمهی زهرا را زود ببرد. آنان که توهم زده بودند با شهادت زهرای اطهر، امیرالمؤمنین را بیفاطمه میکنند، غافل بودند که علی هرگز بیفاطمه نمیماند. این بار خدا برای علی، فاطمهای را همسر و همسفره قرار داد که در مواجهه با فرزندان فاطمهی زهرا، شأنی بالاتر از کنیزی برای خودش متصور نبود. به مجرد اینکه فهمید پسرش عباس از خردسالی درآمده، اینگونه خطابش قرار داد: «عباس من! مبادا حسنین را صرفا برادر بخوانی و زینبین را فقط خواهر بدانی. پدرتان یکی هست ولی فرق است میان من و زهرا. من در این خانه، نوکر فاطمهام. مبادا قدمی فراتر از حسین برداری. مبادا تو باشی و زینب احساس تنهایی کند. اگر روزی که پا به دنیا گذاشتی، پدرت بنا کرد بوسیدن دستت، برای این بود که دست تو، دستگیر حسین باشد در روز عاشورا و در زمین کربلا. آنجا و آنروز باید مادرت را سربلند کنی. بدون یک دست هم میشود جنگید. بدون دو دست هم میشود از حرم آلالله دفاع کرد. تو میتوانی. دشمن باید از برق نگاهت بترسد. بیخود اسمت را #عباس نگذاشتهام مادر. شیری باش که با چشم شکار میکند. حرام میکنم بر تو شیرم را اگر اماننامهی دشمن حسین را بپذیری، ولو آن دشمن، همتیرهی من باشد. مبادا تو سیر باشی، در حالی که حسین گرسنه باشد. مبادا تو سیراب باشی، در حالی که لبهای حسین از فرط تشنگی خشکیده باشد. اگر در آن یومالعیار، صف شیاطین را شکافتی و به آب رسیدی، مبادا ذریهی علی و فاطمه لبتشنه باشند و تو جرعهای از علقمه بنوشی. روی آب، خودت را نبین! لب عطشانت را نبین! مرا ببین! تصویر مرا ببین که فرسنگها آنطرفتر، با سپیدترین گیسوان ممکن، در مدینهی رسولالله نشستهام و منتظرم ببینم که تو ای عباس! مرا پیش فاطمهی زهرا روسفید کردهای یا نه. پسرم! اگر ملاک فاطمه است، من از تو هم میگذرم. خوب بدان که مادرت راضی به خجالت نزد فاطمه نیست اما به این راضی هست که روضهی هر شبانهروزش این باشد؛ دیگر مرا امالبنین نخوانید». نگران نباش خانمجان! خدا تا مرز جنون، دل به وفای عباس تو داده. ما نیز. پروردگارا! در همین دنیا جوابت را بدهیم: دین ما عباس است و آئین ما چادر مادرش. کم نان و نمک سفرهی امالبنین را نخوردهایم...
#حسین_قدیانی✍
#وفات_حضرت_ام_البنين
♥️➣ @loveshqq
〇عاشقانههایپاڪ⇧
بچسب به من...
مثل چای ،
بعد از کار...........!
#رسول_ادهمی
♥️➣ @loveshqq
〇عاشقانههایپاڪ⇧
.
من مثلِ چای تلخ و تو شیرین شبیه قند
ما را خدا به نیت پیوند آفرید....
.
.
#محمد_رفيعي
.
.
آقا پسرها و دخترخانمها از چایی آوردن و چایی خوردن و سوزوندن داماد و استرسهاش بگین😅🙈
بدبختا رو چندبارو سوزوندین؟😆
.
داماد چه نگاهی میکنه😅 اصلا حواسش به چایی نیست🤦♂️😑
.
یکی که اینجوری نگامون کنه😊
.
.
نظرات 👉
♥️➣ @loveshqq
〇عاشقانههایپاڪ⇧
چای تازه دم انگار حرف میزنه میگه "خستگیهات به سَرم، خودم همشو میشورم میبرم... "
♥️➣ @loveshqq
〇عاشقانههایپاڪ⇧
حرم امام رضا (ع) نائبالزیاره مخاطبین عزیز پیج هستم🌹
*محمدq
♥️➣ @loveshqq
〇عاشقانههایپاڪ⇧
ای که همه نگاهِ من، خورده گره به روی تو
تا نرود نفس زِ تن، پا نکشم زِ کوی تو
#حسين_منزوى
♥️➣ @loveshqq
〇عاشقانههایپاڪ⇧
جان دلم امروز بیا
بنشین لحظه ای رو در روی من
چای عطردار میخواهم
چای از من ، عطرش با تو ...
#المیرا_دهنوی
♥️➣ @loveshqq
〇عاشقانههایپاڪ⇧
نخستین عید بعد از ازدواجمان که لبنانیها رسم دارند دور هم جمع میشوند، مصطفی در مؤسسه ماند و نیامد به خانه پدرم. آن شب از او پرسیدم: «دوست دارم بدانم چرا نرفتید؟» مصطفی گفت: «الان عید است. خیلی از بچهها رفتهاند پیش خانوادههایشان. اینها که رفتهاند، وقتی برگردند، برای این دویست، سیصد نفر یتیمی که در مدرسه ماندهاند تعریف میکنند که چنین و چنان. من باید بمانم با این بچهها ناهار بخورم، سرگرمشان کنم که اینها هم چیزی برای تعریف کردن داشته باشند». گفتم: «چرا از غذایی که مادر برایمان فرستاد، نخوردید؟ نان و پنیر و چای خوردید». گفت: «این غذای مدرسه نیست». گفتم: «شما دیر آمدید بچهها نمیدیدند شما چی خوردهاید». اشکش جاری شد، گفت: «خدا که میبیند».
شهید مصطفی چمران
نیمه پنهان ماه ، ج۴
#عاشقانه_با_شهدا
♥️➣ @loveshqq
〇عاشقانههایپاڪ⇧