دعای عهد_3 (1).mp3
8.21M
❇️ قرائت دعای "عهــــد"
📝 یابنالحسن
باهرگناه فاصله میگیرم ازشما…
ڪمڪم، وجبوجب، دوسه فرسنگ میشود! 🌼🍃
صوت قرائت #دعای_عهد
قرار منتظران ثابت قدم ظهور
سرعت مناسب برای قرائت روزانه
🌹«روز بیست و یکم»
🗓شروع چله: ۱۴۰۱/۰۴/۰۱
سرباز #امام_زمان
مثل #حاج_قاسم
مثل#ابراهیم_هادی
#همه_خادم_الرضاییم 🕌
🕊گروه فرهنگے شهید ابراهیم هادے
#پایان_مأموریت_هیئتے_شہـادت_است
━━━━๑🇮🇷❤️🇮🇷๑━━━━
ڪاناݪ ڪمیݪ [شہید ابـراهیم هادے]
https://eitaa.com/m_kanalekomeil
━━━━๑🌱🇮🇷🌱๑━━━━
👆 دوستان رابه کانال کمیل دعوت کنید
تولدتمبارك شیر مرد دهہهفتادۍ:)❤️
سرباز #امام_زمان
مثل #حاج_قاسم
مثل#ابراهیم_هادی
مثل #محسن_حججی
#همه_خادم_الرضاییم 🕌
🕊گروه فرهنگے شهید ابراهیم هادے
#پایان_مأموریت_هیئتے_شہـادت_است
━━๑🇮🇷❤️🇮🇷๑━━
ڪاناݪ ڪمیݪ [شہید ابـراهیم هادے]
https://eitaa.com/m_kanalekomeil
━━━๑🌱🇮🇷🌱๑━━━
👆 دوستان رابه کانال کمیل دعوت کنید
هدایت شده از تنهامسیرآرامش 💞
پخش زنده
فعلا قابلیت پخش زنده در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مرقد مطهر شهید حججی
👆📢مژده به هموطنان وهمشهریان گرامی وعاشقان مولا امیرالمومنین علی(ع)
✅اجرای طرح #بهترین_بابای_دنیا👨👧👦
دوستان وکسانی که پای کار هستید بسم الله
در صورت صلاحدید پوستر رو وضعیت واستوری بزارید واون رو برای دوستان وگروهایی که عضو هستید ارسال کنید و لذا با همین استوری کردن واعلام همکاری نمودن میتوان کاری بزرگ انجام داد،یا علی🤝
سرباز #امام_زمان
مثل #حاج_قاسم
مثل#ابراهیم_هادی
#من_غدیری_ام
🕊گروه فرهنگے شهید ابراهیم هادے
#پایان_مأموریت_هیئتے_شہـادت_است
━━━━๑🇮🇷❤️🇮🇷๑━━━━
ڪاناݪ ڪمیݪ [شہید ابـراهیم هادے]
https://eitaa.com/m_kanalekomeil
━━━━๑🌱🇮🇷🌱๑━━━━
👆 دوستان رابه کانال کمیل دعوت کنید
12.9M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
همه با هم به عشق مولا علی،
حتی با اسباب بازی ❤️
👤 #کلیپ زیبای « هدیه اسباب بازی » با صدای کربلایی محمدحسین #پویانفر و حاج عبدالرضا #هلالی تقدیم نگاهتان
◽#امام_علی
📌 شش روز تا جشن بزرگ #عید_غدیر
📥 دانلود با کیفیت بالا
سرباز #امام_زمان
مثل #حاج_قاسم
مثل#ابراهیم_هادی
#همه_خادم_الرضاییم 🕌
🕊گروه فرهنگے شهید ابراهیم هادے
#پایان_مأموریت_هیئتے_شہـادت_است
━━━━๑🇮🇷❤️🇮🇷๑━━━━
ڪاناݪ ڪمیݪ [شہید ابـراهیم هادے]
https://eitaa.com/m_kanalekomeil
━━━━๑🌱🇮🇷🌱๑━━━━
👆 دوستان رابه کانال کمیل دعوت کنید
*#جان_شیعه_اهل_سنت*
*#قسمت_نودویکم*
#فصل_دوم
«بهش گفتم چیزی شده که از الان داری محصول خرما رو پیش فروش میکنی؟
جوش اُورد و کلی داد و بیداد کرد که به تو چه مربوطه! میگه تو انبار باید به پسرات
جواب پس بدم، اینجا به خودت!» سپس نگاهی به اتاق انداخت تا مطمئن شود
پدر متوجه صحبتهایش نمی ِ شود و با صدایی آهسته گله کرد: «گفتم ابراهیم
ُ ناراحته خب اونم حق داره! داد کشید که اگه ابراهیم خیلی ناراحته، بره دنبال یه
کار دیگه!» که مجید در چهارچوب آشپزخانه ایستاد و تعریف مادر را نیمه تمام
گذاشت: «مامان چی کار کردید! غذاتون چه عطر و بویی داره! دستتون درد نکنه!»
مادر خندید و با گفتن «کاری نکردم مادرجون!» اشاره کرد تا سفره را پهن کنم.
نگرانی مادر را به خوبی درک میکردم و میفهمیدم چه حالی دارد؛ سرمایهای که
حاصل یک عمر زحمت بود، آبرویی که پدر در این مدت از این تجارت به دست
آورده و وابستگی زندگی ابراهیم و محمد به حقوق دریافتی از پدر، دست به دست
هم داده و دل مهربان مادر را میلرزاند، ولی در مقابل استبداد پدر کاری از دستش
بر نمیآمد که فقط غصه میخورد. فرصت صرف غذا به صحبتهای معمول
میگذشت که پدر رو به مجید کرد و پرسید: «اوضاع کار چطوره مجید؟» لبخند
مجید رنگی از رضایت گرفت و پاسخ داد: «خدا رو شکر! خوبه!ر که پدر لقمه اش
را قورت داد و با لحنی تحقیرآمیز آغاز کرد: «اگه وضع حقوقت خیلی خوب نیس، بیا پیش خودم! هم کارت راحتره هم پول بیشتری گیرت
میاد!» مجید که
انتظار چنین حرفی را نداشت، با تعجب به پدر نگاه کرد و در عوض، عبدالله
جواب پدر را داد: «بابا! این چه حرفیه شما میزنی؟ آقا مجید داره تو پالایشگاه کار
میکنه! کجا از شرکت نفت بهتر؟ تازه حقوقشون هم به نسبت خوبه!» که پدر چین
به پیشانی انداخت و گفت: «جای خوبیه، ولی کار پر درد سریه! هر روز صبح باید
تا اسکله شهید رجایی بره و شب برگرده! تازه کارش هم پر خطره! همین یکی دو
سال پیش بود که تو پالایشگاه آتیش سوزی شد...» از سخنان پدر به شدت
ناراحت شده بودم و چشمم به مجید بود و میدیدم در سکوتی سنگین، خیره به
پدر شده که مادر طاقتش را از دست داد و با ناراحتی به میان حرف پدر آمد:
به قَلَــــم فاطمه ولی نژاد
#جان_شیعه_اهل_سنت
#قسمت_نودودوم
#فصل_دوم
ُ «عبد الرحمن! خب لابد آقا مجید کار خودش رو دوست داره!» و بالاخره مجید
زبان گشود: «خیلی ممنون که به فکر من هستید! ولی خب من از کارم راضیم
چون رشته تحصیلیام هم مهندسی نفت بوده، خیلی به کارم علاقه دارم!» پدر
لبی پیچ داد و با لحنی که حالا بیشتر رنگ غرور گرفته بود تا خیرخواهی، جواب
داد: «هر جور میل خودته! آخه من دارم با یه تاجر خوب قرارداد میبندم و دیگه از
امسال سود نخلستونهام چند برابر میشه! گفتم زیر پر و بال تو هم بگیرم که دیگه
برای چندرغاز پول انقدر عذاب نکشی!» مجید سرش را پایین انداخت تا
دلخوریاش را کسی نبیند، سپس لبخندی زد و با متانت همیشگیاش پاسخ
داد: «دست شما درد نکنه! ولی من دیگه تو این کار جا افتادم.» و پاسخش آنقدر
ُ
قاطع بود که پدر اخم کرد و با حالتی پر غیظ و غضب لقمه بدی را در دهان
گذاشت. حالا میفهمیدم مشتری جدیدی که نارضایتی ابراهیم و محمد را
برانگیخته، همین تاجری است که پدر را به سودی چند برابر امیدوار کرده و به او
اجازه میدهد تا همچون ارباب و رعیت با مجید صحبت کند. برای لحظاتی غذا
در سکوت خورده شد که خبری بهت آور، نگاه همه را به صفحه تلویزیون جلب
کرد؛ نبش قبر یک شخصیت بزرگ اسلامی در سوریه به دست تروریستهای
تکفیری! حجر بن عدی که به گفته گوینده خبر، از اصحاب پیامبر و از نامآوران
اسلام بوده است. گرچه نامش را تا آن لحظه نشنیده بودم اما در هر حال نبش قبر،
گناه قبیح و وحشتنا کی بود و تنها از دست کسانی بر میآمد که به خدا و پیامبرش
هیچ اعتقادی ندارند. پدر زودتر از همه نگاهش را برگرداند و بیتوجه به غذا
ِ خوردنش ادامه داد، اما چشمان گرد شده عبدالله همچنان به تلویزیون خیره مانده
بود و مادر مثل اینکه درست متوجه نشده باشد، پرسید: «چی شده؟» شاید هم
متوجه شده بود و باورش نمیشد که قبر یک مسلمان آن هم کسی که یار پیامبر
بوده، شکافته شده و به مدفنش اهانت شده باشد که عبدالله توضیح داد: «این
تروریستهایی که تو سوریه هستن، به حرم حجر بن عدی حمله کردن و نبش
قبرش کردن!» مادر لب گزید و با گفتن «استغفرالله!» از زشتی این عمل به وحشت
به قَلَــــم فاطمه ولی نژاد
#جان_شیعه_اهل_سنت
#قسمت_نودوسوم
#فصل_دوم
افتاد. مجید هم نفس بلندی کشید و با سکوتی غمگین اوج تأسفش را نشان داد
که با تمام شدن متن خبر، عبدالله صدای تلویزیون را کم کرد و گفت: «من نمیدونم
اینا دیگه کی هستن؟!!! میگن ما مسلمونیم، ولی از هر کافر و مشرکی بدترن! تازه
تهدید کردن که اگه دستشون به حرم حضرت زینب برسه، ت
خریبش میکنن!»
با شنیدن این جمله نگاهم به چشمان مجید افتاد و دیدم که نگاهش آشکارا
لرزید. مثل اینکه جان عزیزی از عزیزانش را در خطر ببیند، برای چند ثانیه تنها به
عبدالله نگاه کرد و بعد با لحنی غیرتمندانه به خبری که شنیده بود، پاسخ داد:
«هیچ غلطی نمیتونن بکنن!» و حالا این جواب مردانه او بود که توجه همراه با
تعجب ما را به خودش جلب کرد. ما هم از اهانت به خاندان پیامبر ناراحت و
ِ نگران بودیم، اما خون غیرت به گونهای دیگر در رگهای مجید جوشید، نگاهش
برای حمایت از حرم تپید و نفسهایش به عشق حضرت زینب به شماره افتاد.
گویی در همین لحظه حضرت زینب را در محاصره دشمن میدید که اینگونه
برای رهاییاش بیقراری میکرد و این همان احساس غریبی بود که با همهی
نزدیکی قلبها و یکی بودن روحمان، باز هم من از درکش عاجز میماندم!
* * *
ِ غیرت آمده و بر سر نخلها آتش میریخت،
با آمدن ماه خرداد، خورشید هم سر
هرچند نخلهای صبور، رعناتر از همیشه قد برافراشته و خم به ابرو نمیآوردند و
البته من هم درست مثل نخلها، بیتوجه به تابش تیز آفتاب بعد از ظهر، لب
ِ آب
حوض نشسته و با سرانگشتانم تن گرم آب را لمس میکردم. نگاهم به آبی
حوض بود و خیالم در جای دیگری میگشت. از صبح که از برنامه های تلویزیون
متوجه شده بودم امشب چه مناسبتی دارد، اندیشه ای به ذهنم راه یافته و اشتیاق
عملی کردنش در دلم بیتابی میکرد. فردا سالروز ولادت امام علی بود و من
برای امشب و مجید، خیالی در سر داشتم. خیالی که شاید میتوانست نه به شیوه
مجادله چند شب پیش که به آیین مهر و محبت دل او را نرم کرده و ذهنش را متوجه
مذهب اهل تسنن کند که صدای باز شدن در ساختمان مرا از اعماق اندیشه هایم
به قَلَــــم فاطمه ولی نژاد
#جان_شیعه_اهل_سنت
#قسمت_نودوچهارم
#فصل_دوم
بیرون کشید و نگاهم را به پشت سر دوخت. مادر دمپایی لا انگشتیاش را پوشید
و با حالی نه چندان مساعد قدم به حیاط گذاشت. به احترامش بلند شدم و
همچنانکه به سمتش میرفتم، گفتم: «فکر کردم خوابیدید!» صورت مهربانش
از چین و چروک پُر شد و با صدایی که بیشتر شبیه ناله بود، پاسخ داد: «خواب
کجا بود مادرجون؟ از وقتی نهار خوردم دلم بدجوری درد گرفته! چند بارم حالم به
خورده!» خوب میدانستم که مادر تا جایی که بتواند و درد امانش دهد، از بیماری
شکایت نمی ِ کند، پس حالش آنقدر ناخوش بود که اینچنین لب به شکوه گشوده
و ابراز ناراحتی میکرد. به سختی لب تخت گوشه حیاط نشست و من هم کنارش
نشستم، دستش را گرفتم و با نگرانی سؤال کردم: «میخوای بریم دکتر؟» سری به
ِ علامت منفی جنباند و من باز اصرار کردم: «آخه مامان! این دل درد شما الان چند
ماهه که شروع شده! بیا بریم دکتر بالاخره یه دارویی میده بهتر میشی!» آه بلندی
ِ کشید و گفت: «الهه جان! من خودم درد خودم رو میدونم! هر وقت عصبی میشم
این دل دردم شروع میشه!» و من با گفتن «مگه چی شده؟» سر درد و دلش را باز
کردم: «خیلی از دست بابات حرص میخورم! هیچ وقت اخلاق خوبی نداشت!
همیشه تند و تلخ بود! حالا هم که داره همه محصول خرما رو از الان پیش فروش
میکنه، اونم به یه تاجر ناشناس که اصلا معلوم نیست چه اصل و نسبی دارن
هر وقت هم میخوام باهاش حرف بزنم میگه به تو ربطی نداره، من خودم عقلم
میرسه! می ِ گم ابراهیم و محمد دلواپس نخلستون هستن، میگه غلط کردن، اونا
فقط دلواپس جیب خودشون هستن!... یه عمر تو این شهر با آبرو زندگی کردیم،حالا سر
ِ
پیری اگه همه سرمایهاش رو از دست بده...» نمیدانستم در جواب
گلایه هایش چه بگویم که فقط گوش میکردم تا الاقل دلش قدری سبک شود و
او همچنانکه نگاهش در خطوطی نامعلوم دور میزد، ادامه میداد: «تازه اونشب
آقا مجید رو هم دعوت به کار میکنه! یکی نیس بهش بگه تو پسرهای خودت
رو فراری نده، داماد پیش کش!» سپس نگاهم کرد و با نگرانی پرسید: «اونشب
از اینجا که رفتین، آقا مجید بهت چیزی نگفت؟ از حرف بابا ناراحت نشده؟
به قَلَــــم فاطمه ولی نژاد
#جان_شیعه_اهل_سنت
#قسمت_نودوپنجم
#فصل_دوم
بود؟» شاید اگر مادر همچون من یک روز با مجید زندگی کرده و اوج لطافت کلامم
و نجابت زبانش را دیده بود، اینهمه دلواپس دلخوریاش نمیشد که لبخندی
زدم و گفتم: «نه مامان! هیچی نگفت! اخلاقش اینطوری نیس که گله کنه!» مادر
سری از روی تأسف تکان داد و گفت: «بخدا هر کی دیگه بود ناراحت میشد!
دیدی چطوری باهاش حرف میزد؟ هر کی نمیدونست فکر میکرد تو پالایشگاه
از این بنده خدا بیگاری میکشن که بابات اینجوری به حالش دلسوزی میکنه!
ُ خب اونم جوونه، غرور داره...» که کسی به در حیاط زد و شکوائیه مادر را نیمه
تمام گذاشت. برخاستم و از پشت در صدا بلند کردم: «کیه؟» که صدای همیشه
خوشحال محمد، لبخند را بر صورتم نشاند. در را گشودم و با دیدن محمد و عطیه
وجودم غرق شادی شد. عطیه با شکم برآ
مده و دستی که به کمر گرفته بود، با
گامهایی کوتاه و سنگین قدم به حیاط گذاشت و اعتراض پر مهر و محبت مادر
را برای خودش خرید: «عطیه جان! مادر تو چرا با این وضعت راه افتادی اومدی؟»
صورت سبزه عطیه به خندهای مهربان باز شد و همچنانکه با مادر روبوسی
میکرد، پاسخ داد: «خوبم مامان! جلو در خونه سوار ماشین شدم و اینجا هم پیاده
شدم!» محمد هم به جمعمان اضافه شد و برای اینکه خیال مادر را راحت کند،
توضیح داد: «مامان! غصه نخور! نمیذارم آب تو دلش تکون بخوره! این مدت
بنده کلیه امور خونهداری رو به عهده گرفتم که یه وقت پسرمون ناراحت نشه!»
بالشت مخملی را برای تکیه عطیه آماده کردم و تعارفش کردم تا بنشیند و پرسیدم:
«عطیه براش اسم انتخاب کردی؟» به سختی روی تخت نشست، تکیهاش را به
بالشت داد و با لبخندی پاسخ داد: «چند تا اسم تو ذهنم هست! حالا نمیدونم
کدومش رو بذاریم، ولی بیشتر دلم میخواد یوسف بذارم!» که محمد با صدای بلند
خندید و گفت: «خدا رحم کنه! از وقتی این آقا تشریف اوردن کسی دیگه مارو
آدم حساب نمیکنه! حالا اگه یوسف هم باشه که دیگه هیچی، کلا من به دست
فراموشی سپرده میشم!» و باز صدای خندههای شاد و شیرینش فضای حیاط را پر
کرد. مادر مثل اینکه با دیدن محمد و عطیه روحیهاش باز شده و دردش تسکین
به قَلَــــم فاطمه ولی نژاد
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📱 ویژه #استوری ؛ #ریلز
📝 یه کاری کنید برای غدیر همه بفهمند امام علی به امامت رسیده 😊
🪧 روزشمار #عید_غدیر ؛ شش روز تا جشن بزرگ ولایت #امام_علی ❤️
📽 #تصویری
سرباز #امام_زمان
مثل #حاج_قاسم
مثل#ابراهیم_هادی
#همه_خادم_الرضاییم 🕌
🕊گروه فرهنگے شهید ابراهیم هادے
#پایان_مأموریت_هیئتے_شہـادت_است
━━━━๑🇮🇷❤️🇮🇷๑━━━━
ڪاناݪ ڪمیݪ [شہید ابـراهیم هادے]
https://eitaa.com/m_kanalekomeil
━━━━๑🌱🇮🇷🌱๑━━━━
👆 دوستان رابه کانال کمیل دعوت کنید
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 #استوری | #خادم_الشهدا
🔻قلبم کوه اندوهه برس به دادم...
سلام بر ابراهیم:
🌸🍃🌸🍃🌸
🕊گروه فرهنگے شهید ابراهیم هادے🕊
#پایان_مأموریت_هیئتے_شہـادت_است
╔━━━━๑🇮🇷❤️🇮🇷๑━━━━╗
ڪاناݪ ڪمیݪ [شہید ابـراهیم هادے]
🌻|درایـتا
https://eitaa.com/m_kanalekomeil
🌻|در واتساپ
[1]
https://chat.whatsapp.com/DjHvq5l3T4y6g1c6x3w0df
[2]
https://chat.whatsapp.com/GeMQKfvBTPO4sltpB6OphM
[3]
https://chat.whatsapp.com/LAjPbrfSmOsFZUbLgZwGaE
╚━━━━๑🌱❤️🌱๑━━━━╝
#خاطرات_شهدا🕊
🍃خیلی روی آقا حساس بود...
یه بار بهش گفتم:
اگه شعاری ضد حکومت روی دیوار هست
و ما بریم و حذفش کنیم،
چه سودی داره؟
چرا این همه وقت میذاری تا شعار پاک کنی؟این همه پاک می کنی،
خب دوباره می نویسن...
گفت:نه،من میخوام اونقدر پاک کنم تا دیگه ننویسن!
#شهید_محمدهادی_ذوالفقاری
سلام بر ابراهیم:
🌸🍃🌸🍃🌸
🕊گروه فرهنگے شهید ابراهیم هادے🕊
#پایان_مأموریت_هیئتے_شہـادت_است
╔━━━━๑🇮🇷❤️🇮🇷๑━━━━╗
ڪاناݪ ڪمیݪ [شہید ابـراهیم هادے]
🌻|درایـتا
https://eitaa.com/m_kanalekomeil
🌻|در واتساپ
[1]
https://chat.whatsapp.com/DjHvq5l3T4y6g1c6x3w0df
[2]
https://chat.whatsapp.com/GeMQKfvBTPO4sltpB6OphM
[3]
https://chat.whatsapp.com/LAjPbrfSmOsFZUbLgZwGaE
╚━━━━๑🌱❤️🌱๑━━━━╝
•
هرموقعبهبهشتزهرامیرفت...
آبۍبرمیداشتوقبورشهدارومۍشست!
میگفت:باشهداقرارگذاشتمکهمنغباررو
ازروۍِقبرهاۍآنهابشورموآنهاهمغبارِ
گناهروازروۍِدلمنبشورند...
- شهیدرسولخلیلی🌱
•
•
#شهیدآنہ
سلام بر ابراهیم:
🌸🍃🌸🍃🌸
🕊گروه فرهنگے شهید ابراهیم هادے🕊
#پایان_مأموریت_هیئتے_شہـادت_است
╔━━━━๑🇮🇷❤️🇮🇷๑━━━━╗
ڪاناݪ ڪمیݪ [شہید ابـراهیم هادے]
🌻|درایـتا
https://eitaa.com/m_kanalekomeil
🌻|در واتساپ
[1]
https://chat.whatsapp.com/DjHvq5l3T4y6g1c6x3w0df
[2]
https://chat.whatsapp.com/GeMQKfvBTPO4sltpB6OphM
[3]
https://chat.whatsapp.com/LAjPbrfSmOsFZUbLgZwGaE
╚━━━━๑🌱❤️🌱๑━━━━╝
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بِسمِـ.رِّبِالنُور،نورڪربُبِلا
#اللہمارزقناڪربلابحقفاطمہۜ 🤲🏻✨
#شهیدانہ
سلام بر ابراهیم:
🌸🍃🌸🍃🌸
🕊گروه فرهنگے شهید ابراهیم هادے🕊
#پایان_مأموریت_هیئتے_شہـادت_است
╔━━━━๑🇮🇷❤️🇮🇷๑━━━━╗
ڪاناݪ ڪمیݪ [شہید ابـراهیم هادے]
🌻|درایـتا
https://eitaa.com/m_kanalekomeil
🌻|در واتساپ
[1]
https://chat.whatsapp.com/DjHvq5l3T4y6g1c6x3w0df
[2]
https://chat.whatsapp.com/GeMQKfvBTPO4sltpB6OphM
[3]
https://chat.whatsapp.com/LAjPbrfSmOsFZUbLgZwGaE
╚━━━━๑🌱❤️🌱๑━━━━╝
⌈✨⃟🕊⌋
وصیت من به دخترانی که
عکسهایشان را در
فضای شبکهها ی اجتماعی
میگذارند،
ایناست که این کار شما باعث
می شود امام زمان
"عجل الله تعالی فرجه الشریف "خون گریه کند..
بعدازاین که وصیت و خواهشم
را شنیدید به آن
عمل کنید؛
زیرا ما می رویم تا از شرف و آبروی
شما زنان دفاع کنیم..
مانند خانم حضرت زهرا"سلام الله علیها "باشید..:)
-شهید مهدی محسنرعد••
سلام بر ابراهیم:
🌸🍃🌸🍃🌸
🕊گروه فرهنگے شهید ابراهیم هادے🕊
#پایان_مأموریت_هیئتے_شہـادت_است
╔━━━━๑🇮🇷❤️🇮🇷๑━━━━╗
ڪاناݪ ڪمیݪ [شہید ابـراهیم هادے]
🌻|درایـتا
https://eitaa.com/m_kanalekomeil
🌻|در واتساپ
[1]
https://chat.whatsapp.com/DjHvq5l3T4y6g1c6x3w0df
[2]
https://chat.whatsapp.com/GeMQKfvBTPO4sltpB6OphM
[3]
https://chat.whatsapp.com/LAjPbrfSmOsFZUbLgZwGaE
╚━━━━๑🌱❤️🌱๑━━━━╝
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#استوری #وضعیت
🔵 اگر اثر نداشت که عکس العمل نداشت‼️
#بی_تفاوت_نباشیم
#امر_به_معروف_و_نهی_از_منکر
سرباز #امام_زمان
مثل #حاج_قاسم
مثل#ابراهیم_هادی
#همه_خادم_الرضاییم 🕌
🕊گروه فرهنگے شهید ابراهیم هادے🕊
#پایان_مأموریت_هیئتے_شہـادت_است
╔━━━━๑🇮🇷❤️🇮🇷๑━━━━╗
ڪاناݪ ڪمیݪ [شہید ابـراهیم هادے]
🌻|درایـتا
https://eitaa.com/m_kanalekomeil
🌻|در واتساپ
[1]
https://chat.whatsapp.com/DjHvq5l3T4y6g1c6x3w0df
[2]
https://chat.whatsapp.com/GeMQKfvBTPO4sltpB6OphM
[3]
https://chat.whatsapp.com/LAjPbrfSmOsFZUbLgZwGaE
╚━━━━๑🌱❤️🌱๑━━━━╝
👆 دوستانتون رابه کانال کمیل دعوت کنید
*✳سرود #من_افتخار_می_کنم_به_حجابم*
🌸سرودی با محوریت تجلیل وتکریم ازبانوان ودختران باحجاب که بخش بزرگی از جامعه را تشکیل می دهند
🔰این سرود توسط دختران دهه نودی و با همت نیروهای مردمی تولید و به مناسبت هفته عفاف وحجاب در سراسر کشور توسط دختران و بانوان اجرا خواهد شد.
#افتخار_من
#حجاب_من
سرباز #امام_زمان
مثل #حاج_قاسم
مثل#ابراهیم_هادی
#همه_خادم_الرضاییم 🕌
🕊گروه فرهنگے شهید ابراهیم هادے
#پایان_مأموریت_هیئتے_شہـادت_است
━━━━๑🇮🇷❤️🇮🇷๑━━━━
ڪاناݪ ڪمیݪ [شہید ابـراهیم هادے]
https://eitaa.com/m_kanalekomeil
━━━━๑🌱🇮🇷🌱๑━━━━
👆 دوستان رابه کانال کمیل دعوت کنید
AUD-20220707-WA0001.mp3
10.11M
سرود #افتخار_من
سرباز #امام_زمان
مثل #حاج_قاسم
مثل#ابراهیم_هادی
مثل #راضیه_کشاورز
🕊گروه فرهنگے شهید ابراهیم هادے
#پایان_مأموریت_هیئتے_شہـادت_است
━━━━๑🇮🇷❤️🇮🇷๑━━━━
ڪاناݪ ڪمیݪ [شہید ابـراهیم هادے]
https://eitaa.com/m_kanalekomeil
━━━━๑🌱🇮🇷🌱๑━━━━
👆 دوستان رابه کانال کمیل دعوت کنید
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
هفته حجاب و عفاف گرامی باد😍💕
#حجاب
سرباز #امام_زمان
مثل #حاج_قاسم
مثل#ابراهیم_هادی
#همه_خادم_الرضاییم 🕌
🕊گروه فرهنگے شهید ابراهیم هادے
#پایان_مأموریت_هیئتے_شہـادت_است
━━━━๑🇮🇷❤️🇮🇷๑━━━━
ڪاناݪ ڪمیݪ [شہید ابـراهیم هادے]
https://eitaa.com/m_kanalekomeil
━━━━๑🌱🇮🇷🌱๑━━━━
👆 دوستان رابه کانال کمیل دعوت کنید
17.71M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 ببینید | راهکاری برای بهتر دیده شدن خانمها در جامعه
♨️ داستان لینا لونا، حکایت امروز ما
.
.
.
#حجاب
#روز_حجاب_و_عفاف
سرباز #امام_زمان
مثل #حاج_قاسم
مثل#ابراهیم_هادی
#همه_خادم_الرضاییم 🕌
🕊گروه فرهنگے شهید ابراهیم هادے
#پایان_مأموریت_هیئتے_شہـادت_است
━━━━๑🇮🇷❤️🇮🇷๑━━━━
ڪاناݪ ڪمیݪ [شہید ابـراهیم هادے]
https://eitaa.com/m_kanalekomeil
━━━━๑🌱🇮🇷🌱๑━━━━
👆 دوستان رابه کانال کمیل دعوت کنید
فرازی از وصیت نامه شهید نور علی رئیسی🕊
🔸هدفي كه مرا وادار به جبهه آمدن نمود ، ياري دادن به دين خدا و لبيك گفتن به كمك خواهي حسيني بود كه هزار و چهارصد سال پيش فرياد برآورد:«هـل من ناصـر ينصـرني» كه اين پيام در اين زمان از لسان فرزند او ، امام به گوشم رسيد و با جان ودل به آن پاسخ مثبت دادم و خدايا تو گواه باش كه هر چه در توان داشتم ، از براي دين دريغ نورزيد
🔸منافقين بدانندكه ما هيچ وقت كوركورانه راه خود را انتخاب نخواهيم كرد ، بلكه پيمودن اين راه با كمال آگاهي و بصيرت است.
🔸منافقين داخلي و كفار خارجي بدانند كه از هر قطره خون ما ، هزاران حزب الله ديگر بپا خواهد ايستاد واسلحه به زمين افتاده مان را برخواهند داشت و عليه آنان خواهند جنگيد.
شادی روح شهدا صلوات🌹🍃🌹🍃🌹
#از_شهدا_بیاموزیم ❣❣❣❣❣
سلام بر ابراهیم:
🌸🍃🌸🍃🌸
🕊گروه فرهنگے شهید ابراهیم هادے🕊
#پایان_مأموریت_هیئتے_شہـادت_است
╔━━━━๑🇮🇷❤️🇮🇷๑━━━━╗
ڪاناݪ ڪمیݪ [شہید ابـراهیم هادے]
🌻|درایـتا
https://eitaa.com/m_kanalekomeil
🌻|در واتساپ
[1]
https://chat.whatsapp.com/DjHvq5l3T4y6g1c6x3w0df
[2]
https://chat.whatsapp.com/GeMQKfvBTPO4sltpB6OphM
[3]
https://chat.whatsapp.com/LAjPbrfSmOsFZUbLgZwGaE
╚━━━━๑🌱❤️🌱๑━━━━╝
شعر برای تبیین آیه 92 سوره آل عمران
❤️💕❤️💕❤️
سارا داره یه دفتر📒
بابا براش خریده
مثل اونو تو دنیا
سارا هیچ جا ندیده
دوست داره دفترش رو
از دل و از ته جون
نمیذاره که حتی
یه خش بیفته رو اون
سارا یه دوستی داره
براش خیلی عزیزه
بابای دوستش ولی
چند روزیه مریضه
دوست سارا چند روزی
دفتر اون پر شده
باید بازم بخره
دفتر خوب و تازه
سارا میدونه دوستش
فعلا پولی نداره
بدون هیچ منتی
دفترشو میاره
دوست عزیز بفرما
عیدی من به شما
به خاطر روز عید
قابلتو نداره
🖌شاعر انسیه سپاه
شعر برای تبیین آیه 92 سوره آل عمران
❤️💕❤️💕❤️
سارا داره یه دفتر📒
بابا براش خریده
مثل اونو تو دنیا
سارا هیچ جا ندیده
دوست داره دفترش رو
از دل و از ته جون
نمیذاره که حتی
یه خش بیفته رو اون
سارا یه دوستی داره
براش خیلی عزیزه
بابای دوستش ولی
چند روزیه مریضه
دوست سارا چند روزی
دفتر اون پر شده
باید بازم بخره
دفتر خوب و تازه
سارا میدونه دوستش
فعلا پولی نداره
بدون هیچ منتی
دفترشو میاره
دوست عزیز بفرما
عیدی من به شما
به خاطر روز عید
قابلتو نداره
🖌شاعر انسیه سپاهی
سلام بر ابراهیم:
🌸🍃🌸🍃🌸
🕊گروه فرهنگے شهید ابراهیم هادے🕊
#پایان_مأموریت_هیئتے_شہـادت_است
╔━━━━๑🇮🇷❤️🇮🇷๑━━━━╗
ڪاناݪ ڪمیݪ [شہید ابـراهیم هادے]
🌻|درایـتا
https://eitaa.com/m_kanalekomeil
🌻|در واتساپ
[1]
https://chat.whatsapp.com/DjHvq5l3T4y6g1c6x3w0df
[2]
https://chat.whatsapp.com/GeMQKfvBTPO4sltpB6OphM
[3]
https://chat.whatsapp.com/LAjPbrfSmOsFZUbLgZwGaE
╚━━━━๑🌱❤️🌱๑━━━━╝
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔶🌷 چه کسی واقعا یار امام زمان هست؟
استاد پناهیان
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📲 #استوری|
🌺 #عیدآسمانی
📡حداقل برای☝️نفر ارسال کنید.
سرباز #امام_زمان
مثل #حاج_قاسم
مثل#ابراهیم_هادی
مثل #راضیه_کشاورز
🕊گروه فرهنگے شهید ابراهیم هادے
#پایان_مأموریت_هیئتے_شہـادت_است
━━━━๑🇮🇷❤️🇮🇷๑━━━━
ڪاناݪ ڪمیݪ [شہید ابـراهیم هادے]
https://eitaa.com/m_kanalekomeil
━━━━๑🌱🇮🇷🌱๑━━━━
👆 دوستان رابه کانال کمیل دعوت کنید
یک "شب بخیر"
حال مرا
خوب می کند
آن را بگو
و نسخه ی من
را تمام کن
شبــــتون شهــــدایی🌺
#شب_بخیر♥️
#عید_غدیر
#سلام_فرمانده
سرباز #امام_زمان
مثل #حاج_قاسم
مثل#ابراهیم_هادی
مثل #راضیه_کشاورز
🕊گروه فرهنگے شهید ابراهیم هادے
#پایان_مأموریت_هیئتے_شہـادت_است
━━━━๑🇮🇷❤️🇮🇷๑━━━━