#احوالات_بزرگان
قبل از انقلاب با ابراهیم به جایی می رفتیم.حوالی میدان خراسان از داخل پیاده رو با سرعت در حال حرکت بودیم. یکباره ابراهیم سرعتش را کم کرد! برگشتم عقب و گفتم: چی شد، مگه عجله نداشتی؟! همینطور که آرام حرکت می کرد، به جلوی من اشاره کرد و گفت: «یه خورده یواش بریم تا از این آقا جلو نزنیم!»
من برگشتم به سمتی که ابراهیم اشاره کرد. یک نفر کمی جلوتر از ما در حال حرکت بود که به خاطر معلولیت، پایش را روی زمین میکشید و آرام راه می رفت.
ابراهیم گفت: «اگر ما تند از کنار او رد شویم، دلش می سوزد که نمی تواند مثل ما راه برود. کمی آهسته برویم تا او ناراحت نشود.»
گفتم ابرام جون، ما کار داریم، این حرفا چیه؟ بیا سریع بریم. اصلا بیا از این کوچه بریم که از جلوی این معلول رد نشیم.
ابراهیم قبول کرد و از کوچه مجاور، راه خودمان را ادامه دادیم.
هر وقت به این ماجرا فکر میکنم با خودم میگویم: ابراهیم یک کشتی گیر پهلوان بود. قدرت بدنی او در همان زمان به قدری بود که در سی ثانیه، بهترین کشتی گیران هم وزن خودش را ضربه فنی میکرد!
اما همین انسان، آنچنان قلب رئوف و مهربانی داشت که به ریزترین مسائل توجه میکرد. او در حالی که عجله داشت، اما راضی نشد حتی دل یک معلول را برنجاند!
کتاب: سلام بر ابراهیم ۲
راوی:امیر منجر
نشر دهید وباما همراه باشید.
سرباز امام زمان(عج)باشید.🌱
┏⊰✾🇮🇷✾⊱━━━━━━┓
ڪانـاݪ شـہـید ابـراهـیم هـادے
@m_kanalekomeil
┗━━━━━━⊰✾🌻✾⊱┛⊱┛