#شهیدانه
سید از همان اوایل که شنید تکفیری ها تهدیدی برای حرم عقیله بنی هاشم هستند، در حال و هوای خودش نبود. به کل تغییر کرده بود، اینکه موفق به رفتن شد. میگفت: تا زمانی که زنده هستم نمی گذارم که حضرت زینب دوباره اسیر دست تکفیریها شود. بی تاب بود و گریه می کرد، نیمه شب ها گریه امانش را می برید و گویا دیگر پای ماندن و دیدن صحنههای جنگ را از دور نداشت.
بهمن سال ۹۱ اولین ماموریتش بود که هیچ کسی از آن اطلاعی نداشت و بعد از دو ماه برگشت. برای رفتن دوباره خیلی تلاش کرد و آنقدر پافشاری کرد که دوباره اعزام شد.
و ماموریت دومش هم تیر ماه ۹۲ بود که در آن ماموریت به آرزوی دیرینه اش رسید.
شب قبل از دومین ماموریتش من به دور از چشم سید، گوشه دنجی پیدا کرده بودم و آرام آرام گریه میکردم، ناگهان دیدم جلو من نشسته و اشک های بی تابی من را نظاره میکند.
گفت: خانم اگر شما راضی نیستی حرفی نیست من نمیروم.
گفتم: گریه من فقط از دوری و ندیدنت هست، دلم تاب ندیدنت را ندارد، دلتنگی هایم هزاران هزار فرسنگ است.
گفت: به قلبت رجوع کن همانطور که من در قلب تو لانه ای با همه عشقت دارم، تو هم در قلب من هستی و تا بی نهایت عشق این دنیا دوستت دارم و به یادت هستم.
شب آخر همه خانواده را جمع کرد و از همه حلالیت طلبید، انگار به دلش افتاده بود که سفر آخرش هست. به مادرش هم گفته بود اگر من شهید شدم، همانند مادر شهید احمدی روشن آرام و البته صبور باش و به خاطر شهادت من ناآرامی نکن و پیرو خط ولایت باشید.
روز آخر در فرودگاه چمدان چرخ دارش را بغل کرده بود به جای اینکه روی زمین بکشد و بدو بدو رفت تا نکند از پرواز جا بماند. با اینکه زمان زیادی هم داشت، اما عجله میکرد که نکند نتواند برود.
آن روز را از یادم نمیبرم که سید مهدی وقت رفتن برنگشت که من و پدر و مادرش را ببیند و حس کردم از همه تعلقاتش دل کنده است.
📸شهید مدافع حرم
#سید_مهدی_موسوی
#اهواز
🚩شهدای مدافع حرم خوزستان
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💥انتشار تصاویر دیده نشده از محافظ رئیس جمهور برای نخستین بار
+شغلت چیه؟
- محافظم
💥به یاد قهرمان #سید_مهدی_موسوی و همه آنان که در گمنامی حافظ امنیت کشور و سرمایههای ملی ایران بودند و شهرت را در گمنامی یافتند...
━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━