‹🌿🖇›
•
•
میگفت:کہظاهریشهیدانہداشتن
کہهنرچندانبزرگینیستاگرواقعامردی
باطنتروبایدشبیهشهداکنیمشتی
_شهید_جهاد_مغنیه!(:✌️🏼🌱
•
•
‹ #شھیدانہッ . ›
‹ #شهدا_شرمنده_ایم.
سلام بر ابراهیم:
🌸
🔰 نشر دهید و همراه ما باشید
🕊گروه فرهنگے شهید ابراهیم هادے🕊
#پایان_مأموریت_هیئتے_شہـادت_است
╔━━━━๑ღ🖤ღ๑━━━━╗
ڪاناݪ ڪمیݪ [شہید ابـراهیم هادے]
🌻|درایـتا
https://eitaa.com/m_kanalekomeil
🌻|در واتساپ
[1]
https://chat.whatsapp.com/DjHvq5l3T4y6g1c6x3w0df
[2]
https://chat.whatsapp.com/
GeMQKfvBTPO4sltpB6OphM
[3]
https://chat.whatsapp.com/LAjPbrfSmOsFZUbLgZwGaE
╚━━━━๑ღ🖤ღ๑━━━━╝
┄═🌿🌹🌿═┄
💌 #شھـــــیدانه
🔹دغدغه های علی بیشتر برای کارهای فرهنگی بود؛ یعنی قبل از اینکه حتی این اتفاق براش بیفته، همیشه در خانه صحبت این بود که دوست داره به بچه های کمتر از سن خودش کمک کنه و دوست داشت یه ساماندهی بخصوصی براشون بشه؛ یه موقع هایی تو خونه بهش می گفتم: علی انقدر به خودت سخت نگیر حالا شما که نمی تونی کل دنیا رو عوض کنی؛ بلاخره عوض کردن یکی دو تا از بچه ها هم خوبه، احتیاجی نیست شما پیگیر بچه های خاک سفید و مدارس و ... باشی.
🍂 علی می گفت: مامان شما نمی دونی بچه ها چقدر مشکل دارن... واقعا دوست داشت یه تبلیغات خیلی بزرگی برای این بچه ها بشه، یه فرهنگ سازی بزرگ، بزرگتر از آنچه ما داریم فکرش رو می کنیم. همیشه می گفت: من آن قدر تلاش می کنم، انقدر تلاش می کنم تا واقعا بتونم این بچه ها رو کمک کنم. به هر طریقی.
#شهیدعلی_خلیلی🌷
📙فرزندان مسجد. اثر گروه شهید هادی
سلام بر ابراهیم:
#ما_ملت_امام_حسینیم
سرباز #امام_زمان
مثل #حاج_قاسم
مثل#ابراهیم_هادی
🕊گروه فرهنگے شهید ابراهیم هادے🕊
#پایان_مأموریت_هیئتے_شہـادت_است
╔━━━━๑🏴🇮🇷🏴๑━━━━╗
ڪاناݪ ڪمیݪ [شہید ابـراهیم هادے]
🌻|ایـتا
https://eitaa.com/m_kanalekomeil
🌻|واتساپ
[1]
https://chat.whatsapp.com/DjHvq5l3T4y6g1c6x3w0df
[2]
https://chat.whatsapp.com/GeMQKfvBTPO4sltpB6OphM
╚━━━━๑🌱🏴🌱๑━━━━╝
👆 نشر دهید و همراه ما باشید
┄═🌿🌹🌿═┄
💌 #شھـــــیدانه
خواهرم همه دعواها سر حجاب توست
ما پاکی تو را می خواهیم
و آنها برهنگی تو را
ما آزادی تو را می خواهیم از بند هوس ها
و آنها برده جنسی برای لذت ها
و تو خود انتخاب کن بانو.
#شهید_سید_سجاد_خلیلـے
...............................
https://eitaa.com/m_kanalekomeil
«🔏🖇»
-
-
شَھادَتداستانِ
ماندِگار؎ِآنانۍاَست
ڪِہدانستَنددُنیا
جا؎ِماندَننیست( :"
-
-
❁ ¦↫#شھیدانہ
#لبیک_یا_خامنه_ای
صبحتون شهدایی🌷🌷🌷
💌#شھیدانہ
صدای خوبی داشت، در سوریه برای رزمندگان مداحی میکرد و از کودکی هم روضههای منزل خودمان را میخواند، پسرم حرفش این بود که در کنار روضه و گریه باید به فرمایشات ائمه عمل کرد و سوگواری به تنهایی ارزشی نخواهد داشت.
مانند دیگر مادران دوست داشتم او را در لباس دامادی ببینم اما انگار او برای این دنیا خلق نشده بود و رفت تا آسمانی شود و به آنجایی که جایگاه واقعی اوست برسد.
🌹#شهیدسیدابراهیمعالمی
🦋#یادشھدا_باذکرصلوات
#مـــامــلت_شـــهادتــیـم🕊🥀#اللّهمَّعَجِّلْلِوَلِیِّڪَالفَرَج✨
┄═🌿🌹🌿═┄
💌 #شھـــــیدانه
آخرین مدافع خرمشهر که بود؟
🌷امیر رفیعی، دوشادوش رزمندگان شهر، جنگیده بود. پایش که شکست او را به بیمارستانی در ماهشهر بردند. دلش طاقت نیاورد و با همان پای شکسته، خودش را به همرزمانش رساند. گچ پایش را درآورد و لنگان لنگان به دفاع از وجب به وجب خاک خرمشهر پرداخت.
امیر به درد پایش توجهی نداشت. گونیهای شن را روی هم چید و سنگری برای خودش درست کرد. هر چه دوستانش اصرار کردند، نپذیرفت همراهشان برود. میگفت: یک نفر باید باشد، دشمن را نگه دارد تا بقیه از کارون عبور کنند.
او تیربار را به دست گرفت و دشمن را در فلکه فرمانداری، زمینگیر کرد. آخرین نفرات که به سلامت از شهر خارج شدند، دشمن هم توانست امیر را که دیگر گلولهای در اختیار نداشت، به اسارت بگیرد.
تلویزیون عراق، تصویر امیر را در حالی که توان راه رفتن نداشت، نشان داد و او را به عنوان آخرین اسیر ایرانی در خرمشهر معرفی کرد.
این آخرین تصویری است که از امیر رفیعی در خاطرهها ثبت شد. او دیگر هیچگاه به وطن بازنگشت. امیر، همچنان مفقودالاثر است.
اینگونه بود که او آخرین مدافع خرمشهر لقب گرفت.💔
📚 چهل حماسه، فصل خرمشهر
#امام_زمان
#حجاب
- ابراھیممیگفت"؛
مطمئنباشهیچیمثل
برخوردخوب،رویآدمهاتاثیـرنداره🌿
'شهیدابراهیمهادے'
#شھیدانہ
#شهید_ابراهیم_هادی
حاج حسین یڪتا میگفت:
درعالم رویا به شهید گفتم
چرا برای ما دعا نمیڪنیدڪه
شهید بشیم؟!
میگفت ما دعا میڪنیم
براتونشهادت مینویسن
ولی گناه میڪنید پاڪ میشه...
#شھیدانہ🥀
🎐 نشر دهید و همراه ما باشید
سرباز #امام_زمان(عج) باشید
🕊 کانال شهیدابراهیم هادی 🕊
🇮🇷••@m_kanalekomeil ••🇮🇷
࿐ᭂ⸙🍃🌸🍃⸙ᭂ࿐
┄═🌿🌹🌿═┄
💌 #شھـــــیدانه
🌷 شهید حمزه علی یاسین، دهه هفتادی بود و بزرگ شده کانادا، در دل فرهنگ غرب؛ اما پرواز را نمی توان از مرغ باغ ملکوت دریغ کرد!
◇ شهید حمزه علی یاسین، رزمنده ۲۰ ساله حزب الله لبنان و برادرزاده همسر سیدحسن نصرالله بود که در سوم مرداد ۹۳، در دفاع از حرم عمه امام زمان(عج) در سوریه به شهادت رسید.
◇ مادرش ابتدا مخالف حضورش در جبهه بود، به همین خاطر بعد از شهادتش، فرماندهان حزبالله نمی دانستند چطور خبر شهادت پسر را به مادر برسانند.
◇ وقتی درِ خانه شهید رسیدند، در کمال تعجب دیدند بر دیوارهای خانه پارچه مشکی نصب شده، در حالی که هنوز آن خبر مهم اعلام نشده بود! در زدند و مادر حمزه در خانه را باز کرد، نوع تعارف او نشان داد انگار از همه چیز با خبر است.
◇ تعجب فرماندهان زیاد طول نکشید، مادر شهید بعد از پذیرایی از میهمانان، با آرامش تمام گفت: دیشب در رویای صادقانهای دیدم که وجود نازنین پنج تن آل عبا وارد منزلم شدند و درست همین جایی که شما نشستهاید، نشستند و به من بشارت دادند و گفتند فرزندت در راه ما اهل بیت(ع) به شهادت رسیده و امروز خبرش خواهد رسید.
┄═🌿🌹🌿═┄
💌 #شھــیـــدانه
💐 بعد از عروسی سعید برادر حمید، دنبال خانه ای بودیم برای شروع زندگی مشترک. با پس اندازی که حمید داشت می شد یک خانه بزرگ در جای خوب قزوین اجاره کرد. اولین خانه را دیدیم. ۱۲۰ متری بود. پسندیدیم.
🏡از خانه که بیرون آمدیم هنوز سوار موتور نشده بودیم که یکی از دوستان حمید زنگ زد. برای اجاره خانه پول لازم داشت. حمید گفت: «اگر راضی باشی نصف پولمان را بدهیم به این رفیقم و با نصف دیگر خانه ای کوچک تر رهن کنیم. بعدا پول که دستمان آمد خانه ای بزرگ تر اجاره می کنیم».
💥از پیشنهادش جا خوردم. اما پس از من و منی قبول کردم. دیدم می شود با خانه ای کوچک در محله های پایین شهر هم خوش بود. بالاخره منزلی پیدا کردیم حدود ۵۰ متر با حیاط مشترک و دستشویی در حیاط. همان روز خانه را با هفت میلیون پیش و ۹۵ هزار تومان اجاره ماهیانه قول نامه کردیم. این، آخرین خانه زندگی مشترکمان بود.
#شهید_حمید_سیاهکالی_مرادی🌷
#امام_زمان
#شھیدانه🕊
#شهیداحمدکاظمی🌷
گرچه بدم ولی خدا تو رحم کن
و کمک کن بدیِ مرا میبینی،
دوست دارم بنده باشم
بندگیام را ببین!
ای خدای بزرگ، اگر بدم
و اگر خطا میکنم
از روی سرکشی نیست بلکه
از روی نادانی میباشد!
.
💌 #شھــیـــدانه
️اوایل جنگ ۱۲ روزه بود، یه ماشین نظامی سپاه رو زدند. برای جابجاییش جرثقیل لازم بود، ولی سپاه جرثقیل دمدست نداشت. فوری زنگ زدن به یک راننده جرثقیل خصوصی. طرفم نه ظاهر انقلابی داشت نه اون موقع دل و دماغی برای این کار.
️اومد، نگاه کرد، گفت: من برای جابجایی این ۳۰ میلیون میگیرم. بچهها کلی باهاش حرف زدن، گفتن کمتر بگیر، ما بودجه نداریم. آخر سر راضی شد با ۲۰ میلیون کارو انجام بده.
️وسط کار تشنش شد، گفت: آب بیارین.
یه لیوان آب آوردن، یه قلپ خورد، با بیمیلی بقیهشو گذاشت کنار.
پرسید: آب خنکتر ندارین؟ شما خودتون از این آب میخورین؟
بچهها گفتن: آره، همینو هممون میخوریم.گفت: یعنی شما واقعاً با همین امکانات و همین آب میجنگین؟
گفتن: آره. مشغول کار شد. کار که تموم شد، بچهها خواستن پولشو بدن. گفت: نه، من از شما پول نمیگیرم، و رفت.
️فرداش خودش برگشت پیش همونا.
بچهها گفتن: چی شد؟ دیروز به زور اومدی، الان چرا خودت اومدی؟
️گفت: دیشب رفتم خونه، ماجرا رو برای مادرم تعریف کردم. وقتی شنید شما تو چه شرایطی میجنگین، گفت: از این به بعد هر وقت بچههای سپاه کاری داشتن، باید براشون انجام بدی، پولم نگیری، وگرنه شیرمو حلالت نمیکنم.
گفت: حالا شما هر کاری داشتین، من در خدمتم. ️چند روز گذشت. یه لانچر رو پهپاد زد. دوباره جرثقیل لازم شد.
زنگ زدن به همون راننده. فوری خودش رسوند. وسط کار دوباره پهپاد حمله کرد و اون به شهادت رسید..
صلواتی هدیه کنیم به شهید محمد دالوند🌷