کانال کمیل( شهید ابراهیم هادی)
دعاى روز یازدهم ماه مبارك رمضان 🌙
بسم الله الرحمن الرحیم
اللهمّ حَبّبْ الیّ فیهِ الإحْسانَ وكَرّهْ الیّ فیهِ الفُسوقَ والعِصْیانَ وحَرّمْ علیّ فیهِ السّخَطَ والنّیرانَ بِعَوْنِكَ یا غیاثَ المُسْتغیثین.
خدایا دوست گردان بمن در این روز نیكى را و نـاپسند بدار در این روز فسق ونافرمانى را وحرام كن بر من در آن خشم وسوزندگى را به یاریت اى دادرس داد خواهان.
✨ @sardarkomil
کانال کمیل(شهید ابراهیم هادی):
سلام آقا عج🌷
دلم جز هوایت هوایی ندارد
لبم غیر نامت نوایی ندارد
وضو و اذان و نماز و قنوتم
بدون ولایت بهایی ندارد
دلی که نشد خانه ی یاس نرگس
خراب و است و ویران ، صفایی ندارد
بیا تا جوانم بده رخ نشانم
که این زندگانی وفایی ندارد …
☀️ sardarkomil
#به_دنبال_برادرم
#قسمت_پنجم
گریه های من برای این است که دلم برایت تنگ شده، گریه ی من گریه ی فراق است، گریه ی کسی ست که هرچه می گردد گمشده اش را پیدا نمیکند.
آری من هم در مسیر، دشت ها، خاکریزها رو از توی ماشین نگاه می کردم و با خود می گفتم یعنی اینجا بوده یعقوب؟ نه شاید اونجا بوده، نه پشت خاکریز بوده، شاید نزدیک کانال بوده و....هر رو احتمال میدادم که بوده باشه ولی آخر هم به نتیجه ای نرسیدم... تا اینکه رسیدیم به یادمان شهید آوینی، اول سال اول یادمان شهید آوینی سرراه بود بعد یادمان شهدای کمیل و حنظله، اونجا نماز ظهر رو خوندیم و عرض ادبی کردیم به این شهید زنده و جاوید، کسی که به شهدای فکه ارادت خاصی داشت و با شهدا نجواها داشت، در آخر هم به شهدای فکه ملحق شد؛ خوشا به حالش... وقتی رسیدیم به یادمان شهدای عزیز کمیل و حنظله، اونجا نشستیم و کلی باشهدای عزیز اون کانال صحبت کردم و گریه کردم، بعد با برادرم یه دل سیر حرف زدم، حرف هایی که تو سینه ام بود و ناگفته مونده بود؛ آخه حدود ۲۰ سالی بود که ندیده بودمش، حرف هایی که از درد فراق میگفت، از درد دوری میگفت.... احساس کردم جلوم نشسته و داره گوش میکنه و راحت و صمیمی جواب میده، نمی تونستم گریه نکنم، آخه خیلی دلم براش تنگ شده بود. از فامیل گفتم، فامیل های دور و نزدیک، کی مُرد، کی ازدواج کرد، کی بدنیا اومد و.....خیلی حرف های دیگه....خاک رملی اونجا رو آروم با مشتم بلند می کردم و میریختم، میگفتم: یعقوب جان روی این خاک ها توشهید شدی.... پس جسمت کو؟ صورت.....
#ادامه_دارد
عزیزانی که تازه به جمع ما پیوستید میتونید با استفاده از هشتگ #به_دنبال_برادرم ، قسمت های قبل را رو مطالعه نمایند🙏
📓 @sardarkomil
🌹اکرام ایتام در ماه مبارک رمضان🌹
ازکفاره گناهان بزرگ است به فریادمردم رسیدن وآرام کردن مصیبت دیدگان
حضرت علی(ع)_حکمت ۲۴نهج البلاغه
🍀طبخ غذای خانگی برای مستمندان🍀 🍚هرپرس غذا۴۰۰۰تومان می باشد🍚
کمک های نقدی💶خودرابه شماره کارت زیرواریز ویا به شماره ۰۹۳۶۵۲۴۹۸۶۲ تماس بگیرید.👇👇👇
🍃🌺۶۳۹۵۹۹۱۱۴۴۷۷۲۸۰۳🍃🌺
((به نام رحیم کاظمی))
💐🍀گروه فرهنگی جهادی شهید ابراهیم هادی شهرستان مرودشت💐🍀
لطفأ در گروه هایی که هستین اطلاع رسانی کنید.
آدرس ما در پیام رسان ایرانی سروش وایتا👇
@sardarkomil
کانال کمیل(شهید ابراهیم هادی):
🔴/ #دمی_با_خاطرات…🍃/
هر جنازه ای اگه یه هفته زیر آفتاب
گرم جنوب بمونه حتما بو میگیره
و تغییر میڪنه،
اما پیڪر_غلامعلی هیچ تغییری
نڪرده بود،دقت ڪه ڪردم دیدم
بعد از یڪ_هفته هنوز از گلوش
خونِ تازه جاری میشه...
•| #شهیـد_غلامعلـی_پیچڪ…🍃
✨ @sardarkomil
سلام آقا عج
فروغ روی یزدان داری ای دوست
صفای باغ رضوان داری ای دوست
تویی یوسف که در هر کوی و برزن🌷
هزاران پیر کنعان داری ای دوست
اللهم عجل لولیک الفرج🌼
@sardarkomil⛅☉
🌷بسم رب الشهداء و الصدیقین🌷
آن قسمتي
از شروع صبح
را
دوست دارم
كه بايد به
" شما "
فكر
كرد...
عاشقان یادتان بخیر . . .
سلام برمردان بی ادعا✋
سلام برشــ🌹ــهدا
🆔 @sardarkomil
کانال کمیل👇👇
🌙قدر گریه شبانه برای اهل بیت را بدانیم
🌹 بخشی از وصیت نامه شهید مدافع حرم «مهدی ایمانی» آمده است:
«از شهدا شرمندهام! خیلی دیر به درکِ حقیقتِ وجودشان پی بردم، از خداوند متعال و حضرات معصومین(ع) و شهدا ممنونم که به گریه_های_شبانه این حقیر جواب دادند و من را به عنوان مدافع حرم حضرت زینب (س) و حرم دختر سه ساله امام حسین (ع) برگزیدند.
👇به این فراز از وصیتنامه شهید دقت کنید. میگه با اشک بابِ رفتن به سوریه و شهادت براش باز شده
🌷در خاطرات یکی دیگر از شهدای دفاع مقدس آمده است :
شهید علی چیت سازیان بعد از شهادتِ معاونش ، ایشون رو توی خواب دید و بهش گفت: به من بگو راهکار شهادت چیه؟
ایشونم گفت: راهکارش اشک ریختن برا خدا و اهل بیته...
🌹اینجاکانال کمیل شهید هادی👇
@sardarkomil
کانال کمیل شهید ابراهیم هادی:
#به_دنبال_برادرم
#قسمت_ششم
زیبایت چه شد؟... حدود سه ساعتی میشد که داشتم با برادرم صحبت میکردم که یکی از بچه هام اومد و گفت: مامان بریم؟ انگار غم های دنیا روی دلم نشست، یعنی من باید میرفتم؟ هنوز حرفام با برادرم مونده و من باید میرفتم؟
این بود که گفتم یکمی دیگه صبر کنید، سر ظهر بود و هوا خیلی گرم، پشه های ریز گزنده ای هم داشت که از روی لباس نیش میزدند....بچه ها هم تحمل موندن توی چنین شرایطی رو به راحتی نداشتن، بهشون حق میدادم. بالاخره که بعد از چند بار التماس کردن اون طفل های معصوم و همچنین همسرم، عقلم میگفت: بلند شو ولی پاها حس بلند شدن رو نداشتند. دلم نمی خواست از برادرم دور بشم؛ گویا صدای یعقوب عزیزم رو می شنیدم که می گفت: برو، گناه دارند.... بلند شدم ولی چه بلند شدنی، بلند شدنی که راه ماندن نداشت و باید میرفت، بلند شدنی که همراه با گریه و اشک و آه بود. ۲_۳ساعت اونجا بودم، انگار چند دقیقه بود. دوست داشتم حداقل چند روز اونجا بودم ولی افسوس که اونجا جایی برای موندن نداشت....
از خدا میخواستم که ای کاش میشد که فقط چند روز تو این دشت باشم، آخر حضور برادرم رو اونجا قشنگ حس میکردم و باهاش صحبت میکردم...
همسرم قول داد به اتفاق خانواده در اولین فرصت بیاییم و نزدیک ترین شهری که میشه زندگی کنیم، هتلی رو اجاره کنیم و صبح ها و بعدازظهرها روبیایم تو فکه باشیم و این آرزوی من بود.
ادامه دارد...
خودم:
عزیزانی که تازه به جمع ما پیوستید میتونید با استفاده از هشتگ #به_دنبال_برادرم ، قسمت های قبل را رو مطالعه نمایند🙏
📓 @sardarkomil
کانال کمیل (شهید ابراهیم هادی):
دم افطار ڪہ بيتابتـر و تشنہتـرم
ميشوم غرق علمدار، عمو، آب، حرم
بعد یاد تو ميافتم ڪہ غریبي مہـدے جاڹ
تو ڪجا دعوتي افطار، چرا بيخبرم!؟
⛅أللَّہمَ؏َـجِّڸْ لولیِڪَ ألْفـرج⛅
@sardarkomil
کانال شهید ابراهیم هادی:
دعای روز سیزدهم ماه مبارک رمضان🌙
بسم الله الرحمن الرحیم
اللهمّ طَهّرنی فیهِ من الدَنَسِ والأقْذارِ وصَبّرنی فیهِ على کائِناتِ الأقْدارِ ووَفّقْنی فیهِ للتّقى وصُحْبةِ الأبْرارِ بِعَوْنِکَ یا قُرّةَ عیْنِ المَساکین.
خدایا پاکیزه ام کن در این روز از چرک وکثافت وشکیبائیم ده در آن به آنچه مقدر است شدنى ها وتوفیقم ده در آن براى تقوى وهم نشینى با نیکان به یاریت اى روشنى چشم مستمندان.
✨ @sardarkomil