#شهدا
#شهادت
#خاطره
#چهارشنبههای_شهدایی
هر سال فاطمیه ده شب روضه داشت. بیشتر ڪارها با خودش بود، از جارو ڪشیدن تا چاے دادن به منبرے و روضه خوان.. سفارش میڪرد شب اول و آخر روضه حضرت عباس (ع) باشد. مداح رسیده بود به اوج روضه.. به جایے ڪه امام حسین(ع) آمده بود بالاے سر حضرت عباس.. بدن پر از تیر ، بدون دست و فرق شڪاف خورده برادر را دیده بود. با سوز میخواند...
تا اینڪه گفت: وقتے ابیعبدالله برگشت خیمه ، اولین ڪسے ڪه اومد جلو سڪینه خاتون بود. گفت:《بابا این عمے العباس..》ناله حاجے بلند شد !《آقا تو رو خدا دیگه نخون》دل نازک روضه بود.. بے تاب میشد و بلند بلند گریه میڪرد. خیلے وقت ها ڪار به جایے میرسید ڪه بچه ها بلند میشدند و میڪروفن را از مداح میگرفتند.. میترسیدند حاجے از دست برود با ناله ها و هق هقے ڪه میڪرد..
@m_mersad
رفیقشهید :
رفتہبودیمراهیاننور
موقعایکہرسیدیمخوزستان،
بابڪهرگزباکفشراهنمیرفت
پیادهتویہاونگرما🌤
میگفت :وجببہوجباینخاڪ
روشهیدانقدمزدن ..
زندگےکردندراهرفتند ... =))
خونشهیدانموندراینسرزمینریختہشده
وماحقنداریمبدونوضووباکفشدراین
سرزمینگامبرداریم ."🙂🖐🏼
هرگزبابڪدراینسرزمینبدونوضوراه
نرفتوباکفشراهنرفت ... ✨🕊
‹♥️🖇› #خاطره
‹♥️🖇› #ڪلنا_فداڪ_یامهدے
「♥️➜‹🌿https://zil.ink/m_mersad ›