📌#مداحی_روضه
کار تشییع تَنَت دست عبا افتاده
تار و پود تو ز هم سخت جدا افتاده
لشکری تنگ نظر کار به دستم دادن
زانویم تا شده کارم به عصا افتاده
کفِ افسوس زدم بر هم و با خود گفتم
آخر این ریخته پاشیده کجا افتاده؟!
نفس این پدر پیر به تو بسته ولی
نفست ای نفسم! بین دو “با” افتاده
بند دوم
آخه همچین که میخواست بگه بابا، بای اولی رو میگفت «با»، دید نمیتونه حرف بزنه؛ روایت میگه ابی عبدالله دست برد لختههای خون و از دهن علی درآورد.
«یک فَزَع کردی تمام صورتم را خون گرفت»
ارباً اربای تو را هر چه مرتب کردم
مثل اول که نشد چند هِجا افتاده
دست و پا نه! پسرم با پدرت حرف بزن
تیر خورده به گلویت زِ صدا افتاده
پسرم آبرویم رفت بیا کاری کن
چشم ناپاک به ناموس خدا افتاده
بند سوم
وقتی که بچههای شما رو آوردن، بدنهاشون سالم بوده اجازه دادن شماها ببینید ولی من یه پدر شهید و میشناشنم بدنش گلولهی مستقیم تانک بهش خورد تیکه تیکه شد جوری که میگه این بدن و جمع کردن توو یه گونی و آوردن عقب، کفن کردن پیچوندن یه جوری پدرش و گفتن نمیشه بابا اینجوری ببینی بچهت و هی اصرار از اونا انکار تا وقتی که میخواستن این بدن و توو خاک بزارن بابائه اومد جلو گفت:« نمیشه اینجوری! من باید بچهم و ببینم.»
– گفتند:« آخه جوری نیست که تو بتونی ببینی؛ گفت:« دیگه من بزرگتر از حسین که نیستم، این داغ که داغش بزرگتر از داغ علی اکبر که نیست اجازه بدین من بچهم و ببینم؛ میخوام ببینم اون لحظه حسین چی کشیده…
میگه یه تیکهی کفن و باز کردن همچین که این نگاهش به بدن افتاد یه نالهای زد، غش کرد؛ همونجا زیر بغلاش وگرفتن…
بند چهارم
دوتا بدن و ابی عبدالله نتونست برگردونه یکیش علی اکبر بود، بزرگان میگن این که ابی عبدالله نتونست برگردونه به خاطر این بود که میخواسته اسائهی ادب به بدن نشه
آخه هرجای این بدن و بلند میکرد، یه جای بدن زمین میموند، فَلِذا خود حسین خم شد این صورتش و گذاشت رو صورت جوونش…
#سلام_بر_حُســــــــــــــــــــــــــین
📎#محرم
📎#کربلا
📎#امام_حسین علیه السلام
📥📚در ماهنامۀ مبلغان، میهمان ما باشید!👇
🌐https://eitaa.com/m_moballeghan