8.25M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠 سلسله کلیپ های #خان_انگلیسی 14
🔰 بررسی دوران سیاه 20 ساله #رضاخان از کودتا تا سقوط
📚 بر اساس کتاب " تاریخ بیست ساله ایران " نوشته "حسین مکی" ( یکی از معتبرترین کتب نوشته شده درباره #رضاخان )
🎤 با توضیحات استاد احسان عبادی از اساتید مهدویت کشور و پژوهشگر تاریخ
✳️ جلسه 14 ( شروع فصل دوم )
🔰لینک ویدئو در آپارات برای حجم های کمتر یا بیشتر https://aparat.com/v/j2m0l
👈 نشر این فایلها با هر اسم و نامی ، آزاد هست.
#استادعبادی
@ma_va_o
@tpahlavi
احسان عبادی | ما و او
💠 با سلام با توجه به اشکالاتی که در بازکردن برخی فایلها در نرم افزار ایتا ایجاده شده است، شما می تو
13 جلسه مربوط به فصل اول #خان_انگلیسی را از اینجا می توانید مشاهده بفرمایید.
احسان عبادی | ما و او
💠 سلسله جلسات #تاریخ_اروپا 5 🎤 با تدریس #استاد_عبادی از اساتید مهدویت و پژوهشگر علوم حدیث و تاریخ
⬇️⬇️ جلسه ششم تاریخ اروپا ⬇️⬇️
به شرکت کنندگان در این دوره ، مدرک اعطا خواهد شد
و به سه نفر برتر ، هدایای نقدی داده می شود
تاریخ اروپا 6.MP3
6.13M
💠 سلسله جلسات #تاریخ_اروپا 6
🎤 با تدریس #استاد_عبادی از اساتید مهدویت و پژوهشگر علوم حدیث و تاریخ
🎬 جلسه 6️⃣
👈 موارد مطرح شده در جلسه ⏬
👌 آموزش های ابتدایی و غیرعلمی در کلیسا
👌 شوالیه ها
💥 کاری از کانون فرهنگی آموزشی حضرت مهدی موعود (عج ) استان مازندران 💥
@ma_va_o
احسان عبادی | ما و او
🔰 #غلط_تر_از_مشهور 15 ❇️ این کتاب ضعیف است، واقعا ضعیف است، استفاده نکنید لطفا !!! 🌀 یکی از سوالات
🔰 #غلط_تر_از_مشهور 16
❇️ یکی از روایاتی که اخیرا زیاد شده و حتی برخی منبری های محترم هم گفته اند ، روایتی هست که جز اینترنت و فضای مجازی ، منبعی دیگر ندارد !!! روایت زیر می باشد 👇
🌀 🔴 مردی به خدمت امام صادق(ع) آمد و عرضه داشت :من مرتکب گناهی شده ام.
امام صادق(ع) فرمود :خدا می بخشد.
آن شخص عرضه داشت :گناهی که مرتکب شده ام خیلی بزرگ است.
امام فرمود:اگر به اندازه ی کوه باشد خدا می بخشد.
آن شخص عرضه داشت:گناهی که مرتکب شده ام خیلی بزرگتر است.
امام فرمود :مگر چه گناهی مرتکب شده ای؟
و آن شخص به شرح ماجرا پرداخت.
پس از اتمام سخن امام صادق(ع) رو به آن مرد کرد و فرمود:خدا می بخشد ، من ترسیدم که نماز صبح را قضا کرده باشی.!!
1️⃣ اولا این روایت هیچ سندی ندارد، هیچ ، اگر کسی جز اینترنت، سندی دیگر پیدا کرد برای ما بفرستد
2️⃣ ثانیا هیچ فقیهی تا به الان فتوا نداده است قضا شدن نماز صبح اگر از روی سهل انگاری نباشد، گناه است، فقط در روایات داریم هر موقع از روز که به یاد شما آمد، قضای آن را انجام دهید و به بعد موکول نکنید
✳️ در اهمیت نماز صبح هیچ شکی نیست و اینکه پر اهمیت ترین نماز در بین نمازهای 5 گانه می باشد هم شکی نیست ( به تفاسیر قرآن در ذیل آیه 78 سوره اسراء رجوع شود) ، اما آیا این درست است ما برای جا انداختن اهمیت این نماز در بین مردم، به روایتی دروغین و سر تا پا جعلی روی بیاوریم؟؟؟
👈👈👈 برخی کانال ها که حتی یکی از آنها برای یکی از معروف ترین سخنرانان کشور است ، چند منبع برای این حدیث ذکر کرده اند از جمله بحارالانوار ج 8 یا وسائل الشیعه ج 3 ، که باید بگویم به هیچ عنوان در این آدرس ها هم این حدیث یافت نمی شود و کلا در هیچ کتاب حدیثی ، چنین روایتی نداریم.
💠 اینجاست که می گوییم در موضوعات علمی ، به نام سخنران نباید توجه کرد، بلکه باید به سند و مدرک نگاه کنیم
⚠️ بسیار مراقب باشیم که هیچوقت چیزی را بدون سند و مدرک به اهل بیت (ع) نسبت ندهیم که گناهی است بس بزرگ ⚠️
✍️ احسان عبادی / مدرس مهدویت و پژوهشگر علوم حدیث و تاریخ
@ma_va_o
احسان عبادی | ما و او
🔰 #غلط_تر_از_مشهور 16 ❇️ یکی از روایاتی که اخیرا زیاد شده و حتی برخی منبری های محترم هم گفته اند ،
قسمتی از این روایت جعلی را در قسمت جستجوی ایتا جستجو کنید
مشاهده می کنید که متاسفانه کانال های بسیار بسیار زیادی این روایت جعلی را پخش کرده اند!!!
واقعا جای تاسف است
#معرفی_کتاب
🔰 همین الان که این پیام را می بینید، اقدام کنید برای خرید این کتاب فوق العاده مهم
👈 این کتاب بسیار بسیار زیبا از دوران صفویه تا انقلاب را با نگاهی تحلیلی و سیاسی بحث کرده است ، هم تاریخ است و هم تحلیل
💠 نمی گویم کامل است ، اما برای شروع تاریخ تحلیلی بسیار عالی است ، تاریخ باید تحلیلی خوانده شود، وگرنه می شود قصه خوانی و در بین راه ، خواننده را زده می کند.
🔗 آدرس خرید کتاب https://bookroom.ir/book/12050
@ma_va_o
احسان عبادی | ما و او
#رمان_محمد_مهدی 5 🔰حاج اقا از روحانیون خوش نام محل بود، مردم خیلی به ایشون اعتمادی همراه با اعتقاد
#رمان_محمد_مهدی 6
🔰 اقا هادی به همسرش نگاهی کرد و یاد نذری افتاد که اون شب در مسجد بعد شنیدن صحبت های حاج اقا کرده بود.
فرزندی که دوست داشت اون رو خادم امام زمان (عج) کنه ، و حالا اسمی که قراره انتخاب بشه مزین به نام حضرت ، ترکیبی از نام اصلی حضرت و مشهورترین لقب ایشون. #محمد_مهدی
💠 تو راه برگشت به منزل ، رفتن پارک محل ، روی صندلی نشستن و به بچه های در حال بازی خیره شده بودند ، توی دل خودشون آرزو می کردن که روزی هم بیاد و بچه خودشون رو بیارن پارک تا جلوی چشم اونها بازی کنه و لذت ببرن
سالهاست این آرزو رو داشتن، اما هیچوقت ناامید نمی شدن، اصلا ناامیدی در زندگی اونها معنایی نداشت ،
همون صندلی ای که روی اون نشسته بودن، برای اونها یاداور خاطره ای شیرین بود
🌀 همین چند سال قبل بود که می خواستند خونه بخرن، اما هرجایی رو می دیدن یا گرون بود یا باب میل اونها نبود، خسته و کوفته از گشتن دنبال خونه ، روی همین صندلی های پارک نشسته بودند ، هر کدوم داشتن به توسلات و ختم هایی که برای خونه گرفتن انجام داده بودن و به جایی نرسیده بود، فکر می کردن ،
حاج هادی یاد این افتاد که امروز صبح چقدر با چشمان گریان تو نماز ابوبغل ، از امام زمان (عج) خواسته بود تا کمک کنه برای پیدا کردن خونه ، اما نشد.
نرگس خانم هم داشت به ختم قرآنی که به نیت هدیه به حضرت زهرا (س) خونده بود فکر می کرد،
هر دو با چشم خودشون می دیدن که اعمالشون به نتیجه نرسید، اما هیچوقت ناامید نمی شدن
✳️ تو این فکرها بودن که یه اقای میان سال و مودب و با وقار که مهربانی خاصی در چشم هاش بود ، از کنار اونها رد شد ، مست بوی عطر لباسش شدن، سرشون رو به طرف اون مرد برگردوندن، اون مرد هم برگشت و نگاهی به اونها کرد، رفت پیششون
با عطوفت و گرمی خاصی سلام کرد، گفت چرا ناراحتین؟ حیف شما دو نفر نیست که به این جوانی ، اینقدر ناراحت و غمگین؟
حاج هادی گفت سلام حاج اقا، از بس دنبال خونه گشتیم تا بخریم و جایی پیدا نکردیم ،خسته شدیم
اون بنده خدا که اسمش آقای رحمتی بود رو به هادی کرد و گفت
چرا اصرار داری حتما خونه بخری؟ با این پولی که شما دارین میشه خونه خوب اجاره یا رهن کرد.
نرگس خانم گفت اولا واقعا نمیشه تو این زمونه به هر صاحب خونه ای اعتماد کرد ، ثانیا هرسال موقع تمدید اجاره ، تن و بدن آدم می لرزه که نکنه صاحب خونه منو جواب کنه و باید بلند بشم و دوباره استرس اسباب کشی و ...
خلاصه آدم خونه بخره بهتره، درسته پول ما برای خرید خونه خیلی زیاد نیست، اما میشه یه چهاردیواری نقلی خرید و توش زندگی کرد
❇️ حرف که به اینجا رسید، آقای رحمتی نگاهی به آقا هادی کرد و توی چشمهاش خیره شد و گفت اگه صاحب خونه خوبی داشته باشین ، تا اون حد خوب که به شما بگه تا هر وقت دلتون خواست اینجا بشینین و هر چقدر دلتون خواست پول پیش و اجاره یا رهن بدین، چی؟
اونوقت هم حاضر به اجاره نشینی نیستین؟
🌀 هادی و همسرش با هم گفتن حاج اقا چی از این بهتر؟ ولی بعید هست تو این دور و زمونه چنین آدمی پیدا بشه ،
❇️ یه دفعه آقای رحمتی کلید منزلش رو از جیبش در میاره ، میده به اقا هادی و میگه بلند بشین برین خونه من به فلان آدرس، خانمم عصرانه درست کرده و من هم اومدم برای خرید نان گرم ، برین خونه و به حاج خانم بگین ما مهمان خدا هستیم و آقای رحمتی ما رو فرستاده، خودش میدونه قضیه چیه
برین تا من هم نان بگیرم و بیام.
🔰 نرگس خانم نگاهی به همسرش کرد و ...
( ادامه دارد ...)
✍️ احسان عبادی
@ma_va_o
احسان عبادی | ما و او
🔰 سخنرانی های #آمریکا_شناسی 15 #فصل_سوم 👈 #سازمان_سیا ( بررسی عملکرد سازمان سیا در دیگر کشورها )
آمریکا شناسی 16.MP3
6.36M
🔰 سخنرانی های #آمریکا_شناسی 16
#فصل_سوم
👈 #سازمان_سیا ( بررسی عملکرد سازمان سیا در دیگر کشورها )
🌀 جلسه سوم از فصل سوم
👈داستان جالب دخالت سازمان سیا در امورات کشورها
🔗 در صورت مشکل در دانلود ، همه جلسات به صورت همزمان در سایت http://mahdaviat313.ir/?p=1162 بارگزاری می شود
🎤 با توضیحات #استاد_عبادی (از اساتید مهدویت و پژوهشگر تاریخ)
👈 کاری از گروه #دغدغه ، واحد مجازی تاریخ ، کانون مهدویت قائمشهر ، مازندران
@ma_va_o
پست بسیار مهم درباره معرفی #سیر_مطالعاتی برای کسب معرفت نسبت به امام زمان (عج)
حتما مطالعه و استفاده کنید
به آدرس https://eitaa.com/marefatemahdavi/13703 رجوع بفرمایید.
#مطالعه
1_78423349.pdf
446.2K
فایل pdf کتاب بی نظیر هدایایی به حضرت دوست، کتاب تالیفی استاد عبادی که به چاپ پنجم رسیده بود.
💠 چون در چاپ جدید ،قیمت کتاب بالا می رود، فایل آن را بصورت رایگان در اختیار عزیزان قرار می دهیم.
💠محتوای کتاب با زبانی کاملا عامیانه و دوستانه نوشته شده که باعث جذب مخاطب می شود، همچنین کتابی عالی هست برای افزایش محبت قلبی نسبت به امام زمان عج
💠 سبک نوشتار کتاب به گونه ای هست که برای تمام سنین از هفت سال به بالا ، قابل استفاده هست.
💠 هم استفاده کنید، هم نشر دهید.
@ma_va_o
احسان عبادی | ما و او
#رمان_محمد_مهدی 6 🔰 اقا هادی به همسرش نگاهی کرد و یاد نذری افتاد که اون شب در مسجد بعد شنیدن صحبت
#رمان_محمد_مهدی 7
🔰 نرگس خانم نگاهی به همسرش کرد و هر دو با نگاهی خوشحال کننده به آقای رحمتی گفتند چه قضیه ای رو خانم شما میدونه؟
گفت : شما برین ، کاریتون نباشه
🌀 حاج هادی و همسرش رفتن به آدرسی که آقای رحمتی داده بود، آخر یک کوچه بن بست ، سر کوچه یک مسجد قشنگ و زیبا داشت که بچه ها داشتن داخل حیاطش تنیس روی میز و فوتبال دستی بازی می کردن، هادی گفت اگه واقعا اینجا بتونیم خونه بگیریم عالی میشه، هم کنار مسجد هست، هم مسجدی که پر رونق هست و بچه ها هم داخلش فعالیت دارن
هیچ کدوم از خانه هایی که دیدیم تا الان، کنار مسجد نبودن
به آخر کوچه که رسیدن، مواجه شدن با یک خانه شیک و تمیز که طبقه دوم اون تازه ساخت بود ، زنگ طبقه بالا رو زدن، اما کسی در رو باز نکرد،
یه مرتبه نرگس خانم گفت هادی جان، فکر کنم طبقه بالا کسی ساکن نیست، چون پنجره ها اصلا پرده کشیده نیست ، زنگ طبقه پایین رو بزن،
هادی با تعجب گفت ، یعنی صاحب خونه خودش طبقه اول هست و طبقه بالا که نو و تمیز هست خالیه؟ مگه میشه؟
زنگ طبقه اول رو زد و یه خانمی با صدای گرم جواب داد کیه؟
آقا هادی گفت ما رو حاج اقای رحمتی فرستاده ، گفتن به شما بگیم که مهمان خدا هستیم.
تا این رو گفت، خانم رحمتی گفت خوش آمدین، منتظر شما بودیم، آقای رحمتی کلید بهتون داده؟ چون آیفون ما خراب هست و درب رو باز نمی کنه ، اگه نداده من بیام پایین باز کنم
حاج هادی گفت ، بله حاج خانم دادن، شما زحمت نکشید ، درب رو باز کردن وارد حیاط شدن، خانه ای تمیز که چندتا برگ پاییزی داخل حیاطش ریخته بود، یا یک حوض کم عمق که چند تا ماهی قرمز داخلش بازی می کردن و پله ای که از پایین تا بالای اون گل های رنگارنگ جلوه می کرد
خانم رحمتی که اومده بود روی پله ها ، سلام و احوالپرسی گرمی کرد و رفت دست نرگس خانم رو گرفت و این زوج مومن رو برد داخل خانه.
🌀 هرچی خانم رحمتی گرم می گرفت و با اونها صحبت می کرد، هادی و خانمش تو بهت و تعجب بودن که قضیه چیه و این زن و شوهر برای چی دعوتشون کردن داخل منزل و از اونها پذیرایی می کنن
انگار خانم رحمتی فهمیده بود، بهشون گفت تعجب نکنین ، صبر کنین حاج اقا رحمتی بیاد خودش توضیح میده
شما فعلا پذیرایی کنین از خودتون
🔰 حاج هادی همین طور که داشت چایی و میوه می خورد نگاهی به دور و بر منزل هم انداخت و یه مرتبه توجهش به یک عکس جلب شد، یه پسر جوان و با چهره مذهبی ، روی حاشیه قاب عکسش هم یه نواز سیاه بود که نشون می داد فوت کرده.
اما کمی خجالت می کشید بپرسه این پسر کی هست ، منتظر موند تا خود صاحبخانه اگه صلاح هست بگه
❇️ سرگرم غذا خوردن و کمی حرف زدن با حاج خانم بودن که زنگ خانه به صدا در اومد ،
هادی فهمید آقای رحمتی هست و کلید هم نداره، بلند شد و رفت در رو باز کرد ، دید اقای رحمتی با یک جعبه شیرینی و چند تا نان به دست برگشته
تعجب هادی بیشتر شد! شیرینی دیگه برای چی؟
( ادامه دارد ...)
✍️ احسان عبادی
@ma_va_o