هو خیرَالمُحسِنیناز دومین شمارهٔ مدام بهعنوان نمونهخوان به مدامیان پیوستم. در تمام این یک سال و نیم همراهی با مدام، همیشه قلبم تپیده که همه چیز درست و به قاعده پیش برود. و کوتاهی یا قصور من در نمونهخوانی، لطمهای به محبوبیت یا اعتبار مجله نزند و یا تعللم کار تیم تحریریه را لنگ نکند. چند روزی که درگیر نمونهخوانی مجلهام جزء پرفشارترین روزهایم است. کنترل استرس و مراقبت از جسم مخصوصاً چشمام که به نحو أحسن همراهی کند تا مبادا دچار لغزش و خطای چشمی شوم، چراکه وقت تنگ است و کار باید دو روزه یا حداکثر و بهندرت سهروزه جمع شود و تحویل داده شود. اما راستش را بخواهید خودم را کارهای در این مجلهٔ عزیزِ موفق نمیدانم، حسم مثل چایریز هیئت است که تمام تلاشش را میکند با چایی بهموقع خستگی افراد اصلی دربرود و حواسش هست آخر هیئت چراغی روشن نماند و درها بسته و قفل شود. من تمام این مدت خودم را بیشتر از چایریز مدام نمیدانستم، وقتی در نوشتهٔ روی کارت همکار عزیز مدام خطاب قرار گرفتم، تو گویی همان پرندهایام که به نشان اوج گرفتن و پرواز بر قلهها برایم هدیه فرستادند. فارغ از حسن سلیقه و لطف مستمر مدام و البته شکستهنفسیاش در بهکارگیری کلمات، اعتراف میکنم همان خط اول هدیهام را گرفتم و روز عیدم شیرینتر شد. مدام عزیزم، من مفتخرم به همراهی و همکاری با تو، و این مایهٔ مباهاتم است. ساقی ار باده از این دست به جام اندازد عارفان را همه در شُربِ مُدام اندازد مهجور | جدامانده و به تعبیری سخن پریشان @maaahjor @modaam_magazine
4.4M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
امیدمون به خدا باشه...
مهجور | جدامانده و به تعبیری سخن پریشان
@maaahjor
📚 از دالان گذشتیم و رسیدیم پایِ ماشین. آنجا یک قهوهخانه بود. امّا نَنشستیم به نوشیدنِ دو تا استکان چای. چرا؟ دنیا خراب میشُد اگر دقایقی آنجا مینشستیم و نفری یک استکان چای میخوردیم؟ عجله، همیشه عجله. کدام گوری میخواستم بِروم؟ من به بهانهی رسیدن به زندگی، همیشه زندگی را کُشتهام.
#یک_پیاله_کتاب
#محمود_دولتآبادی
#روزگارسپریشدهیمردمِسالخورده
@Negahe_To
هدایت شده از مهجور
هو الباسطبزم و سُروری برای بلندترین شب سال، همان آنی که میزبان کوتاهترین روز سالیم.... ضیافتی برای دقیقهای تاریکی بیشتر که از روشنی روزمان کم شده.... درازای ظلمات را بهانهٔ جمعشدنمان میکنیم، جشن میگیریم و عزیز میشماریم. حتی با علم به اینکه بهایش روشنایی کمتر است. کاش بهانهٔ دورهمی و سرور و شادیمان، طولانی شدن روز و روشنایی باشد و جشن نور بگیریم. یا لااقل حواسمان باشد یلدا را برای روزهای بعد از این شب بلند، که تاریکی فشرده میشود و روشنایی دامن میگستراند، جشن میگیریم. یلدا نویدبخش آغاز روزهای پر از نور و روشنایی است، نه جشن طولانی شدن تاریکی. روزهای روشنی که پس از تاریکی به درازا کشیده سر خواهد رسید و روشنایی و گرما غالب خواهد شد به هرچه ظلمت و رخوت و سردی..... یلدایتان روشن و پرنور توأم با مهر و اُمید به عنایت خالق منقلبکننده فصلها و حالها #یلدا #جشننور @maahjor
«اسرار ماه رجب؛ ادب حضور (دفتر اول)» را از طاقچه دریافت کنید
https://taaghche.com/book/38876
مهجور
هوالشافی سه ساله شدی. ناخواسته گذاشته شدی در دامنم. قبولت کردم. امیدوار بودم به تربیت و اصلاحت. اس
و دو سال دیگر گذشت.....
پنج سال از وقتی تو درون من متولد شدی، و با من ماندی میگذرد....
هو الرزاق📚 قلب نارنجی فرشته: مرتضی برزگر/نشر چشمه ۱۲۰ صفحه مجموعه داستان کوتاه با محوریت روابط زوجین. مرگ، عشق، خیانت و انتقام مفاهیم تکرار شونده در این مجموعه داستان است. کتاب در کنار فرم قابلقبول از درونمایه امیدبخش کمبهره است. تیرگی تکرار شوندهٔ محتوا چنان کام مخاطب را تلخ میکند که کمتر فرصت اندیشیدن به او میدهد و در پایان برخی داستانها او را در برهوت بلاتکلیفی رها میکند. زبان داستان روان و بیتکلف است و مخاطب را همراه میکند. به نظر بتوان «چراغی برای شاه» را قویترین داستان کتاب دانست و در داستان «رانده شده»، ردپای یزدانیخرم را در کسوت معلمی نویسنده کشف کرد. (فرشته، اشاره به رنگ و خونی که البته قرمز نیست.) پ.ن: به نظر این سبک کتابها مناسب مخاطب پیگیر ادبیات تخصصی است که چارهای جز همهچیزخوانی ندارد و برای عموم مخاطبین دستاوردی غنی و غیرقابل چشمپوشی نداشته باشد. #معرفیکتاب #چند_از_چند #قلب_نارنجی_فرشته @maaahjor
هو الرزاق📚 ناخن کشیدن روی صورت شفیعالدین/ قاسم فتحی/ نشر برج ۱۱۵ صفحه نویسنده در خلال داستانی پرکشش به مسائل و مشکلات و یا بعضاً معضلات برخی زوار غیرایرانی مشهد مقدس میپردازد. او به استناد تجربهزیستهٔ غنی خود در سالهای زندگی در مشهد، به کنکاش و پرداخت متفاوتی از سبک زندگی برخی ساکنین مجاور حرم امام رضا ع پرداخته و نیز با نگاهی عمیق، دغدغهای جدی را نسبت به بافت شهری اطراف حرم مطرح کرده. فتحی در این کتاب، با حفظ خط داستانی اصلی، به نقل چند خردهروایت موازی و گاهاً در دل ماجرای اصلی پرداخته که احتمالاً این تنوع داستانی و پرداخت تو در توی داستانها، باب سلیقهٔ برخی مخاطبین نباشد. چرا که نویسنده ناگزیر برای حفظ خط اصلی داستان و پروار نشدن حجم کتاب به لایهٔ سطحی و رویین ماجراها اشاره نموده و از عمیق شدن در خردهروایتها اجتناب کرده. این کتاب کمحجم با ریتم تند و زبان داستانی روان و لغزنده، نثر قابلتوجه، تصویرسازی عالی، تعابیر و تشبیهات بدیع و نو احتمالاً در ذهن مخاطب جدی ادبیات ماندگار خواهد شد. 👌کتاب را دوست داشتم و حتماً دیگر آثار نویسنده را خواهم خواند و پیگیر آثار آتی او خواهم بود. پ.ن: اگر مخاطب جدی ادبیات هستید و فرم اثر برایتان قابلاعتناست پیشنهاد میکنم حتماً کتاب را بخوانید. در غیر اینصورت بسته به ذائقه و سلیقهٔ خود احتمالاً باید در مورد محتوای اثر قبل از خواندن کمی تأمل بفرمایید. #معرفیکتاب #چند_از_چند #ناخنکشیدنرویصورتشفیعالدین @maaahjor