eitaa logo
مهجور
131 دنبال‌کننده
211 عکس
41 ویدیو
3 فایل
هو‌ النور وصل‌ِتو کجا و من‌ِمهجور کجا..... مهجور | جدامانده و به تعبیری سخن پریشان اللهم لاتکلني إلی نفسي طرفة عین أبداً @maroozbahani بله: https://ble.ir/maaahjor تلگرام: https://t.me/maaahjor
مشاهده در ایتا
دانلود
بسم الله الرحمن الرحیم اللَّهُمَّ اجْعَلْ لِي فِيْهِ إِلى مَرْضاتِكَ دَلِيلا، وَلا تَجْعَلْ لِلْشَّيْطانِ فِيْهِ عَلَيَّ سَبِيلاً وَاجْعَلْ الجَنَّةَ لِي مَنْزِلاً وَمَقِيلاً، يا قاضِيَ حَوائِج الطَّالِبِينَ. یا الهی! عرض حاجتی جز وصالِ حضرتت نیست. الهی! راهنمایم باش به سمت خشنودی‌ات، و راه اهریمن را به سمتم مسدود بفرما، و بهشت را منزل و مأوایم قرار ده. «یا قاضی حوائج الطالبین.» @maahjor
يَا شَاهِدَ كُلِّ‌ نَجْوَى چه خوش است راز گفتن به حریف نکته‌سنجی که سخن نگفته باشی، به سخن رسیده باشد... @maahjor
يَا دَافِعَ الْبَلِيِّاتِ من خود بلای خویشم، از خود کجا گریزم!! @maahjor
هو الکفیل « اثر بیهقی ثمره‌ی عالی و نهایی یک دوره‌ی تاریخی طلایی‌ست که اولین آثار به‌جامانده اش از اواسط قرن چهارم هجری « ترجمه تفسیر طبری» و «تاریخ بلعمی» است و تا اوایل قرن هفتم ادامه می‌یابد. اثر بیهقی در میانه‌ی این دوره خلق شده و متکی‌ست به سنت فارسی‌نویسی ساده و بی‌تکلف ماقبل خود، به علاوه درک عمیقی از زمانه و زبان دربار و آن‌چه بیهقی در مکتب استادش بونصر مشکات و در دیوان رسالت فرا گرفته است. رسمیت یافتن زبان فارسی در زمان وزارت ابوالعباس اسفراینی که اولین وزیر محمود بود زمینه‌ی مناسبی برای فارسی‌نویسی و ترویج زبان فارسی ایجاد کرد. هرچند در دوره‌ی وزارت احمدحسن میمندی، دستور اسفراینی باطل شد و زبان عربی دوباره به عنوان زبان رسمی مکاتبات و احکام دولتی ارج و قرب والایی یافت. » 📚 تاریخ بیهقی: جعفر مدرس صادقی @maahjor
هو الفاتح « از آنجا به شهر کوچک مَنلَوی، که دو میل از نیل فاصله دارد، رفتم........... در این شهر یازده کارخانهٔ شکرریزی هست و رسم آنجا چنین است که فقرا را از ورود در کارخانه مانع نمی‌شوند. فقرا نان گرم می‌گیرند و در دیگ شیره‌پزی می‌اندازند و خوب که شیره به خود کشید، برمی‌دارند و راه خود را پیش می‌گیرند. » 📚 سفرنامه ابن‌بطوطه: محمدعلی موحد @maahjor
یَا حَبِیبَ مَنْ لا حَبِیبَ لَهُ همه آبادنشینان ز خرابی ترسند... من خرابت شدم و دم‌به‌دم آبادترم.... @maahjor
هو النور « وقتی نور نباشد، هیچ چیز نمی‌بینی. نمی‌فهمی.‌ » 📚 هر صبح می‌میریم: سید احمد بطحایی @maahjor
هو النور « وقتی می‌خوای یه کاری نکنی، یه حرفی نزنی، اون کار یا اون حرف مثل خوره می‌افته به جونت. انگار باهات کشتی می‌گیره که مجبورت کنه اون کار رو انجام بدی. اون حرف رو بزنی. با اینکه می‌دونی نتیجهٔ خوبی نداره، انگار می‌خوای از خودت بدون دلیل انتقام بگیری. خودتو خلاص کنی. قبول داری؟ » 📚 هر صبح می‌میریم: سید احمد بطحایی @maahjor
یَا فَارِجَ كُلِّ مَهْمُومٍ فقیرم از تو خواهم هر چه خواهم که من پروردهٔ فیض نگاهم (پروردگارم) @maahjor
هوالرزاق
اولین کتاب ۱۴۰۳ ۱ از ۵۰ 📚 هرصبح‌می‌میریم: سیداحمدبطحایی/ نشرافق ۱۹۶ صفحه « سید احمد بطحایی در رمان هر صبح می‌میریم رابطه‌ی میان عشق و گناه و نیز عقوبت و رستگاری انسان مدرن را ترسیم می‌کند. » @maahjor
مهجور
هوالرزاق اولین کتاب ۱۴۰۳ ۱ از ۵۰ 📚 هرصبح‌می‌میریم: سیداحمدبطحایی/ نشرافق ۱۹۶ صفحه « سید احمد بطح
❁ـ﷽ـ❁
إِنَّ الْإِنْسَانَ لَفِي خُسْرٍ 
📚 هرصبح‌می‌میریم: سیداحمدبطحایی/ نشرافق « هر صبح می‌میریم » داستان چند نفر زندانی است که منتظر اجرای حکم‌ اعدام‌اند. اینجا آخر دنیاست. برزخی میان بودن و نبودن. زنده‌ای اما زندگی نمی‌کنی. مرتکب گناهی شده‌ای که بازگشتی برایش نیست و باید به قصاص زندگی که حرام کرده‌ای، محروم شوی. شخصیت اصلی داستان، هنوز با خود درگیر است و نمی‌خواهد آنچه به سرش آمده را بپذیرد، شاید در وهله اول گمان کنید، دغدغه او محکومیت به اعدام و چگونگی مواجهه با مرگ است. اما آنچه شخصیت را درگیر کرده از دست دادن زندگی نیست، بلکه از دست دادن علت زندگی است. علتی که عاشقانه دوستش داشته و گمان نمی‌کرده سرانجام این عشق اینطور رقم بخورد. به نظر می‌رسد انتظار کشیدن مرگ و گذراندن این لحظات طاقت‌فرسا تا اجرای حکم، به مراتب فشار عصبی و استیصال بیشتری برای محکوم دارد. و تنها راه گریز از این روزهای نفس‌گیر، فشردگی در خاطرات و مرور هزارباره‌ی خود است. روزهایی که هر صبحش می‌میری ولی زندگی تمام نمی‌شود. و آنقدر نفس کشیدن سماجت می‌کند تا بالاجبار با طناب دار راهش بسته شود. نویسنده به خوبی این آشفتگی و استیصال را به تصویر کشیده است. او با سبک سیال ذهن، به جهان ذهنی شخصیت و شنیدن حدیث نفس و واگویه‌های او در خلال داستان می‌پردازد. پرسه‌زنی در جهان ذهنی شخصیت اصلی و تشویش‌های درونی‌اش در واپسین روزهای عمر، مخاطب را با خود می‌کشاند هرچند با اکراه. داستان طوری است که اگرچه کامت تلخ و گس شده ولی نمی‌توانی بی‌خیال شوی و تا آخرین برگ پی گره‌گشایی گره‌های ذهنی‌ات تقلا می‌کنی. هر چند که آخر کار هم برگ دیگری رو می‌شود که باز بر ابهامت می‌افزاید. روایت‌گری نویسنده به شدت تصویری است طوری که مخاطب فقط نمی‌خواند بلکه تصاویر را می‌بیند. اما به نظر می‌رسد نویسنده تعمداً از عمیق شدن در شخصیت‌پردازی قسر دررفته تا تمام تمرکز مخاطب را به جهان ذهنی شخصیتش ببرد نه جهان عینی داستان. و گویا جایی ایستاده که عمیق شدن در شخصیت‌ها برایش محلی از اعراب نداشته است. کنایات و دغدغه‌های معنوی و بعضاً فلسفی شخصیت در خلال داستان، چاشنی به قاعده است که با مهارت بیان شده. با این حال حکایت موازی داستان ابراهیم ع و اسماعیل ع و خط و ربطش به داستان اصلی قدری پیچیده و مبهم است. @maahjor