eitaa logo
مهجور
130 دنبال‌کننده
211 عکس
41 ویدیو
3 فایل
هو‌ النور وصل‌ِتو کجا و من‌ِمهجور کجا..... مهجور | جدامانده و به تعبیری سخن پریشان اللهم لاتکلني إلی نفسي طرفة عین أبداً @maroozbahani بله: https://ble.ir/maaahjor تلگرام: https://t.me/maaahjor
مشاهده در ایتا
دانلود
هو الناصر
بعضی دوستانم در یا همان به کتاب پانزدهم رسیده‌اند و من هنوز اندر خم یک کوچه‌ام. تا ازخود ناامیدشدن می‌خواهد ریشه بدواند در وجودم و چون پیچک از رشته‌های عصبی‌ام بالا رود و در گوشم پچ‌پچ کند که « تکیه بر جای بزرگان نتواند زد به گزاف » بر خود نهیب می‌زنم، مگر داستان خرگوش و لاک‌پشت را نخوانده‌ای؟! نخوانده باشی هم، لابد شنیده‌ای؟! نشنیده باشی هم، هزار بار انیمیشنش را تلویزیون پخش کرده لابد یک‌بار دیده‌ای؟! برای امثال توی آهسته‌ قصه و حکایت بافته بودند که مهم پیوستگی است. صبور باش و لنگان لنگان خرک خویش به مقصد برسان. دیرتر هم که برسی بالاخره رسیده‌ای هرچند با سوخت و سوز. دوباره ناامیدی طغیان می‌کند و می‌پیچد به عصب و ذهنم و یادآور می‌شود که تو آن لاک‌پشتی که قصه‌ را هزار بار شنیده، لکن نه از غرور بل چو ساعت خوابش رسد چونان شلمان سر به بالین نهد و چالش از یاد برد و بماند اندر سراب رسیدن. و رفقای هم تند و هم پیوسته‌ که نمی‌دانم ز چه روی خواب و خوراک و کار و بار و گیر و گور ندارند، ترمز بریده در حال فتح قله‌های و اسب شرف از گنبد گردون بجهانند. و که گفت ما را با ایشان است. به واقع دردی اگر هست، درد ماست. جامانده‌ایم و میان ما فاصله‌هاست..... . @maahjor
ای صبا گر بگذری بر کوی مهرافشانِ دوست یار ما را گو سلامی دل همیشه یادِ اوست . . . @maahjor
هوالرزاق
چهارمین کتاب ۱۴۰۳ ۴ از ۵۰ 📚 دختر ترکستانی: سیداحمد مدقق/ نشرصاد ۱۰۷ صفحه مجموعه داستان کوتاه با موضوع عشق و دلدادگی، فارغ از محتوا زبان و روایت‌گری نویسنده شیرین و دلنشین است. @maahjor
هدایت شده از [نگاه ِ تو]
‌ ‌ 📚 اگه از بیماری عشق، درمان پیدا کنید یعنی ارزشش رو نداشته. آدم از عشقِ اساسی هرگز فارغ نمیشه. فقط میتونه التیام پیدا کنه. @Negahe_To
هدایت شده از چیمه🌙
. «چگونه می‌شود به شاخه‌ی شکسته فهماند که باد عذرخواهی کرده است؟» __محمود درویش @chiiiiimeh .
هو الباقی
« یک دفترچه یادداشت دارم که هر وقت برای چیزی دلم تنگ می‌شود، آن را توی دفتر می‌نویسم. طی این سال‌ها توی دفتر بارها و بارها نوشته‌ام « دیدن و شنیدن دوبارهٔ خندهٔ بابا.» » 📚 آمیخته به بوی ادویه‌ها: مریم منوچهری @maahjor
هو المحبوب
« فکر می‌کردم عشق چارهٔ همه چیز است. و عشق چارهٔ همه چیز است به شرطی که شعله‌های آن روشن بماند.» 📚 آمیخته به بوی ادویه‌ها: مریم منوچهری @maahjor
هو البصیر
« و حسم، حس آدمی بود که هست اما انگار وجود ندارد. که توی همین دنیاست اما آدم‌های دیگر انگار دنیایش را نمی‌بینند.» 📚 آمیخته به بوی ادویه‌ها: مریم منوچهری @maahjor
هو الباقی
«گفت برای هر بازی فقط یک سوت آغاز زده می‌شود. بعد زل زد توی چشم‌هایم و گفت هر بازی هم یک وقتی سوت پایان دارد.» 📚 آمیخته به بوی ادویه‌ها: مریم منوچهری @maahjor
هو الرزاق
پنجمین کتاب ۱۴۰۳ ۵ از ۵۰ 📚 آمیخته به بوی ادویه‌ها: مریم منوچهری/ نشر ثالث ۱۰۴ صفحه مجموعه داستان کوتاه با حال و هوا و عطر جنوب، گرمی و حلاوت شهرهای جنوبی و آدم‌هایش، از بین سطرها و کلمه‌های کتاب جا باز می‌کند میان قلبت. و گرم می‌شوی از خواندن و شنیدن داستان آدم‌های کتاب. قلم گرم و بی‌تکلف نویسنده را نیز دوست داشتم. @maahjor
هو المنعم دیروز قرار بود جایی باشم که دوست داشتم. جایی که یک سالی هست خودم را بهشان وصل کرده‌ام. جا که می‌گویم مکان فیزیکی مادی نیست، منظورم میان آدم‌هایی هست که دلم با دیدنشان پرنور و گرم می‌شود. از اینکه هستند و می‌توانم داشته باشمشان گرم‌تر و امیدوارتر. آدم‌هایی از جنس نور و روشنایی و امید، آدمهایی در بُعد انسانیت و اخلاق و آدمهایی به رنگ خدا علیرغم تمام اشتیاق و ذوقم برای بودن میانشان نرفتم، بهانه‌ای برای خودم تراشیدم تا دلم کمتر بهانه‌جویی کند، که مثلاً سرگرم باشد و حواسش پرت شود میان آنهایی که دل در گرو محبتشان دارد، نیست. گاهی مجبوری از خودت و خواسته‌هایت دور شوی. از آنچه با تمام وجود تمنا داری بگریزی، تا وقتش برسد. وقتی که خودت را در قالب جدیدت بپذیری و بعد با اشتیاق به استقبال خواستنی‌هایت بروی. احساس می‌کردم قلبم هنوز گنجایش دیدن این همه خوبی یک‌جا را ندارد. و شاید قلب بهانه است برای فرار از ترسی که نگرانش هستم. ترسی که هنوز نپذیرفتمش و نمی‌خوام بپذیرمش. باید ترسم و آنچه باعثش شده را باهم از بین ببرم. یا حداقل با آن کنار بیایم. باید بتوانم میان آن‌هایی باشم که دل در گرو محبتشان دارم..... باید روزی یکی از این آدم‌ها باشم، از همان جنس و رنگ و در همین بُعد زندگی...... @maahjor