مادر خوب | مدرسه مادری
یک کتاب خیلی خوب در این جا معرفی می کنم به نام «ارتباط بدون خشونت، زبان زندگی»، نوشته مارشال روزنبرگ
احساسات همراه بشر است و بخشی از میراث ژنتیک انسان است؛ بالقوه است و با انسان خلق می شود. نقش احساس بسیار مهم تر از نقش عقل است. عقل اکتسابی است و 18 سال طول می کشد تا کامل شود؛ در حالی که احساسات از قبل از تولد کامل شده اند و از زمان تولد رسماً شروع به کار می کنند.
در مبحث پیش ناخودآگاه و مترجم و مفسر را توضیح دادیم در این مبحث می خواهیم از زاویه ی دیگری به احساس نگاه کنیم و ببینیم که احساسات که در ضمیر و ذهن ناخودآگاه انسان ضبط می شوند از کجا نشأت می گیرند.
این شکل نمای دیگری از ذهن است که به یک کوه یخی تشبیه می شود که تنها سر کوه از آب بیرون زده شده و قابل دیدن است اما بخش اعظمی از آن در زیر آب قرار دارد. ذهن ما به این سه بخش تقسیم می شود که فقط بخش کوچکی از آن به آگاه تعلق دارد و بخش اعظم آن ناخودآگاه و پنهان است. این عظمت در 5 سال اول شکل می گیرد و راهنمای کار ما تا آخر عمر است.
در حقیقت کارها و رفتارهای ما از نا خودآگاه به ما دیکته می شود به نیمه آگاه می رود و در بخش آگاه توجیه می شود. من تحت شرایطی فرزندم را کتک می زنم؛ آن لحظه ای که او را می زنم، تصمیم از ناخودآگاه من به من دیکته می شود و مجبورم می کند که بچه را بزنم ولی در آگاه توجیه می کنم مثل: «تربیت بچه از خودش مهم تر است» یا «بچه باید کتک بخوره تا آدم بشه»، «گاهی دوتا پشت دستش بخوره بد نیست» «عصبانیم کرد من هم زدمش؛ یا همسرم عصبانیم کرد من هم سر بچه خالی کردم». این توجیه ها همه در بخش آگاه صورت می گیرند اما دستور از ناخودآگاه است.
اما ما فکر می کنیم که خودمان تصمیم گرفتیم این کار را انجام دهیم و شروع می کنیم به سرزنش خود و مقصر دانستن خود و مبتلا به درک مقصر یا مظلوم در آگاه مان می شویم. در حالی که ریشه ی همه ی این مسائل از ناخودآگاه می آید و ناخودآگاه نیز از کودکی مان می آید. این اتفاق چگونه می افتد؟ توضیح آن را با رسم این شکل می دهم. (ادامه دارد...)
#احساس {قسمت15}
[مباحث کودک متعادل]
❤️ @maadar_khoob
مادر خوب | مدرسه مادری
احساسات همراه بشر است و بخشی از میراث ژنتیک انسان است؛ بالقوه است و با انسان خلق می شود. نقش احساس ب
هر کاری و هر رفتاری که والدین با کودک انجام می دهند یک شکل دارد که چشم کودک مثل یک دوربین فیلمبرداری همیشه روشن، این شکل را با تمام زوایا ضبط می کند. درست مثل دوربین که تصاویر را ضبط می کند.کودک حتی دقیق تر و ظریف تر از دوربین این کار را می کند و این تصاویر ممکن است که خوشایند یا ناخوشایند باشند که مهم نیست و مهم این است که چشمان کودک مرتب در حال ضبط است.
از این رویداد که چشم کودک می بیند و ضبط می کند، در کودک یک احساس به وجود می آید که این احساس در بخش دیگری ضبط می شود مثل دوربین که هم تصویر را می گیرد هم صدا را ضبط می کند هر موقع تصویر پخش شود، صدا هم پخش می شود. عین این قضیه در ناخودآگاه اتفاق می افتد در دوران کودکی یعنی زمانی که هیچ نقشی در شکل گیری شخصیتمان نداشتیم. زیر 5 سال و به خصوص در زیر 3 سالگی اوج ضبط تصویر – احساس است.هر زمان که تصویر بیاید و تکرار شود، احساس آن رویداد ضبط شده نیز تداعی می شود. برعکس این حالت نیز ممکن است یعنی ممکن است که اول احساس بیاید بعد تصویر تداعی شود.
هر زمان دچار احساس خاصی شویم طبق همان الگوی ضبط شده ای که داریم رفتار می کنیم. یک اتفاقی می افتد و من عصبانی می شوم، واکنش عاطفی من همانند الگویی است که قبلاً ضبط کرده ام. شما رفتارتان بیشتر شبیه پدرتان است یا مادرتان؟.
دیدید گاهی می گوییم که مثلاً نمی خواهم مثل مادرم رفتار کنم یا مثل مادرم غرغر کنم یا مثل پدرم داد بزنم ولی درست مثل آن ها رفتار می کنم! به این حالت «والد درون» می گویند. بخش احساس را نیز «کودک درون» می گویند. این دو بخش تا 6سالگی پر و بسته می شود. سال های بعد روی آن تأثیر می گذارد ولی ریشه اصلی همین سال های شش سال اول است و تا آخر عمر می ماند و نمی توانیم آن را پاک کنیم.
حالا چه کار کنیم؟ حال که فرزندمان 6 سال را رد کرده و اصلاً در مورد خودمان چه کار کنیم؟ (ادامه دارد...)
#احساس {قسمت16}
[مباحث کودک متعادل]
❤️ @maadar_khoob
مادر خوب | مدرسه مادری
هر کاری و هر رفتاری که والدین با کودک انجام می دهند یک شکل دارد که چشم کودک مثل یک دوربین فیلمبرداری
ناخودآگاه ما بسته شده و هرزمان که رویدادها تکرار شوند، احساسات هم زنده می شوند. مثال بارز این مسئله خاطره ای است که از خودم برایتان تعریف می کنم: من همیشه از طعم فلفل بیزار بودم و دلیل آن را نمی دانستم فقط هر زمان که طعم تند فلفل را می چشیدم، حرکاتی مثل جنون به من دست می داد و زمین و زمان را بهم می ریختم.
اولین قراری که با همسرم گذاشتم این بود که به هیچ وجه در منزل ما فلفل وارد نشود، بعدها که با علم تحلیل رفتار متقابل آشنا شدم با خاله ام راجع به این موضوع صحبت کردم و جویا شدم که در کودکی من در رابطه با فلفل چه اتفاقی افتاده است؟
ایشان برایم تعریف کردند که من در سن زیر 5 سالگی ام حرف ها و فحش های بسیار زشتی به زبان می آوردم و مهمان و غریبه و آشنا هم رعایت نمی کردم، در نتیجه مادر برای تنبیه من در دهانم فلفل می ریختند و من را نگه می داشتند که فرار هم نکنم و حسابی بسوزم تا ادب بشم.
خوب بچه ی 3 یا 4 ساله می سوخت، خشم شدید ناشی از سوختن و مادر هم که اجازه ی شستن و دهان و فرار را نمی داد. آن صحنه را من به یاد نمی آوردم پاک شده بود ولی اثرات آن به قوت خودش باقی بود تا این که خاله ام برایم تعریف کردند و متوجه قضیه بیزاری از فلفل شدم. طعم فلفل برای من خشم کودک سه ساله را تداعی می کرد و حالا یک آدم 40 ساله ی تحصیلکرده به محض این که فلفل را می چشید تبدیل می شد به یک کودک سه ساله ولی با قدرت مرد 40ساله!
بعد اطرافیان میگن عجب این دیوونه است مگه فلفل چیه؟؟ این کارها چیه؟ زشته و دائماً با منطق او را قضاوت می کنند و سرزنش. چون نمی دانند که این مرد 40 ساله نیست که این حرکات را می کند بلکه یک بچه است که داره به خاطر ظلمی که در کودکی به او شده زجه می زنه اما چون حالا بزرگ شده حرکاتش هم خشن تر و بزرگتر شده.
بسیاری از مشکلاتی که ما در ارتباطاتمون داریم ناشی از همین امر است. ما رفتار را می بینیم، رفتار طرف مقابل ما را اذیت می کند ولی احساس پشت این رفتار را نمی بینیم. (ادامه دارد...)
#احساس {قسمت17}
[مباحث کودک متعادل]
❤️ @maadar_khoob
مادر خوب | مدرسه مادری
ناخودآگاه ما بسته شده و هرزمان که رویدادها تکرار شوند، احساسات هم زنده می شوند. مثال بارز این مسئله
در مورد کودک به خصوص همیشه توصیه می کنیم که به رفتار او توجه نکنید بلکه به احساس پشت آن رفتار توجه کنید؛ (احساس -- رفتار) و وقتی این احساس را درک کردید حالا به نیاز پشت آن رفتار توجه کنید ( انتظار یا نیاز – احساس -- رفتار) و ببینید که چه نیاز یا انتظاری دارد. مثلاً درک مقصر درخواست بخشش می کند چون انتظار مجازات دارد، حالا چه نیازی دارد؟ وقتی کسی انتظار مجازات دارد چه نیازی می تواند داشته باشد؟ نیاز به بخشش، که مجازات نشود و برای به دست آوردن این نیاز است که عذرخواهی و طلب بخشش می کند.
پس خیلی مهم است که در رفتارها به احساس پشت آن توجه کنیم نه به خود رفتار. آدم بزرگی که عصبانی است و داد می کشد، پشت این رفتارش چه احساسی است؟ خشم. پشت این خشم چیست؟ چه نیازی است که به آن نرسیده و تولید این خشم را کرده؟ یک آدم خشمگین به چی نیاز دارد؟ به کمک چون به مانع برخورده و نمی تواند از این مانع عبور کند.
بخش والد ما شامل صحنه هایی است که در ناخودآگاه ضبط شده است و اگر این صحنه ها تکرار شوند، خاطره و احساس آن برای ما تداعی می شود؛ مثل وقتی که باران می بارد و بوی خاک به مشام می رسد و می گوییم: آخی هوا مثل شمال شده چون حال و هوای شمال همرا با احساسش در ناخودآگاه ما ضبط شده است.
چند نفر از شما از دروغ بیزارید؟ و اگر همسرتان به شما دروغ بگوید مثل این می ماند که دنیا روی سرتان خراب شده؟ چرا؟ چون از بچگی ما را با دروغ بزرگ کرده اند، دروغ به عنوان یک روش تعلیم و تربیت در گذشته بوده است، می خواستند بچه اذیت نشه یا ناراحت نشه به او دروغ می گفتند؛ مثل زمانی که مادر هفت قلم آرایش کرده و پدر با کت و شلوار و لباس مرتب، بچه را می برند خونه ی مادربزرگ و میگن تو برو پیش مامان بزرگ تا ما بریم دکتر آمپول بزنیم زود برمی گردیم! بچه هم با خودش فکر می کند که این ها یک هفته است که صحبت عروسی و لباس و این جورچیزها می کنند و من رو نمی خوان ببرند، دچار چه احساسی می شود؟ خشم و این احساس ضبط می شود. دروغ ------ خشم.
و این داستان دروغ بارها و بارها برای کودک تکرار می شود و کودک نه یکبار بلکه چندین بار شاهد دروغ گویی بزرگترها می شود و بارها و بارها خشم در ناخودآگاه او ضبط می شود و در بزرگسالی با دیدن یک صحنه ی دروغ تمام صحنه های ضبط شده ی کودکی او تداعی می شود و به دنبال آن خشم خواهد آمد؛ چه قدر این جمله را می گوییم یا می شنویم که: فکر کردی من خرم؟! چون از بچگی ما را آدم حساب نکرده اند و گول زده اند و ما بزرگترها متوجه نیستیم که وقتی به کودک را گول می زنیم، دچار چه خشمی می شود و این خشم ها روی هم انباشته می شود و پایه ی خیلی از درگیری ها در بزرگسالی می شود.
خشم های انفجاری ما از این جا نشأت می گیرد، یک اتفاق می افتد، تداعی می شود و بخش کودک با خشم های انباشته شده اش منفجر می شود. (ادامه دارد...)
#احساس {قسمت18}
[مباحث کودک متعادل]
❤️ @maadar_khoob
مادر خوب | مدرسه مادری
در مورد کودک به خصوص همیشه توصیه می کنیم که به رفتار او توجه نکنید بلکه به احساس پشت آن رفتار توجه ک
خشم های انفجاری ما از این جا نشأت می گیرد، یک اتفاق می افتد، تداعی می شود و بخش کودک با خشم های انباشته شده اش منفجر می شود. چگونه جلوی این مسئله را بگیریم؟
دایره ی وسط شکل ناخودآگاه، بالغ و بخش آگاه ما است. این بخش باید رشد کند تا این مسائل حل شوند. رشد عاطفی و بلوغ عاطفی یعنی همین رشد بخش آگاهی. یعنی اتفاقات را به جای ترجمه، تجزیه و تحلیل و به جای تفسیر، توصیف کنیم. والد ما مملو از صحنه های دردناک است و کودک نیز مملو از احساست نا خوشایند و والد دائماً سرزنش می کند و کودک احساست را قلیان می کند پس بالغ باید رشد کند تا بتواند بین والد و کودک فاصله بگذارد.
اتفاقات همراه با احساساتشان دائماً ضبط می شوند و از کنترل ما خارج هستند، اما ما احساسات آن ها را لازم نداریم. مسائل در حافظه و ذهن ما می مانند، بعضی به نیمه آگاه و بعضی به ناخودآگاه می روند و ما به احساسات آن ها هیچ نیازی نداریم.
ما بلد نیستیم که از احساساتمان عبور کنیم و به محض این که دچار احساسی می شویم شروع می کنیم به واکنش نشان دادن، در این حالت بالغ کاملاً منفعل است و رشد نکرده است. والد و کودک حاکم هستند؛ والد سرزنش می کند و کودک احساساتی می شود و بعد کودک دستور العمل می دهد و می بینیم که خانم و آقای عاقل و بالغ و تحصیل کرده رفتاری از خودشان نشان می دهند که همه تعجب می کنند. چرا؟ چون آن ها در آن لحظه فقط سه سالشان است وکاملاً تحت فرمان و تأثیر کودک هستند.
توجه داشته باشیم که بالغ و کودک چه مثبت و چه منفی برای همه در شش سال اول زندگی شکل می گیرند. مهم این است که بالغ رشد کند و از بالغ و کودک بهره ببرد. این سیستم جزو رمز و راز خلقت است. و برای این است که ما درست زندگی کنیم زیرا که ما بدون والد اصلاً نمی توانیم زندگی کنیم. والد سرزنشگر در واقع وجدان ما است، اگر وجدان نباشد ما دچار خطا و گناه خواهیم شد.
شکل دیگر والد، وسوسه گر و اغواگر است. اگر این والد نباشد ما اصلاً پیشرفت نمی کنیم. چه چیزی باعث می شود که ما دنبال علم و دانستن و مطالعه و کلاس برویم و رشد کنیم؟ وسوسه ی رشد. این وسوسه باید باشد چون فطرت انسان به دنبال رشد و حرکت است؛ منتهی وقتی بالغ رشد نمی کند طور دیگری از این وسوسه استفاده می شود.
شکل دیگر والد، حمایتگر است. این والد از ما حمایت می کند و ما را تأیید می کند ولی اگر از حد تعادل خارج شود دیگر ما هیچ کاری نمی توانیم بکنیم، دائم نیاز به حمایت خواهیم داشت و یا از طرف دیگر اگر حمایت او زیاد شود دیگر هیچ کس را قبول نخواهیم داشت و فکر می کنیم که هر کاری می کنیم درست است. بالغ کنترل می کند که من چه میزان حمایت نیاز دارم.
پس بالغ والد و کودک را که شامل طیف وسیعی از احساسات است را کنترل می کند. چون احساسات هم در جای خودشان و در حد تعادل لازم و بسیار خوب هستند مثلاً حسادت؛ مگر حسادت بد است؟ حسادت موتور حرکت است؛ منتهی اگر از حد تعادل خارج شود مخرب می شود و این جا بالغ است که تعیین می کند کودک و بالغ از حد تعادل خارج نشوند. بالغ با آگاهی و دانایی باید این دو را به کنترل خود درآورد. همان طور که قبلاً گفتیم منظور از آگاهی، بصیرت و چرائی است و منظور از دانایی، دانش و روش و چگونگی است. (ادامه دارد...)
#احساس {قسمت19}
[مباحث کودک متعادل]
❤️ @maadar_khoob
مادر خوب | مدرسه مادری
خشم های انفجاری ما از این جا نشأت می گیرد، یک اتفاق می افتد، تداعی می شود و بخش کودک با خشم های انبا
حال یک تمرین در مورد درک احساس بچه ها با هم انجام می دهیم. برای کودک مان یک جوجه خریده ایم و او خیلی خوب با آن سرگرم شده و بازی می کند. ما هم سرگرم کاری هستیم و سخت درگیر آن هستیم ناگهان فرزندمون شیون کنان می آید که مامان یا بابا: جوجم مرد! واکنش شما در این لحظه چیست؟
حاضرین:
- من همه ی کارهایم را کنار می گذارم و با او همدردی می کنم یعنی ازش می پرسم: خیلی ناراحت شدی؟ غصه می خوری؟
- من حس او را می گیرم، بغلش می کنم و ناراحت می شوم.
- بهش میگم من هم بچه بودم این اتفاق برام افتاد برای همین الآن می فهمم که تو چه حالی داری!
- من میگم اشکالی نداره، خوب مرد دیگه!
-من میگم ناراحت نباش یکی دیگه برات می خرم.
- من مستأصل میشم و اصلاً نمیدونم که چی کار باید کنم؟
-من ازش اول می پرسم که چی کارش کردی که مرد؟
- من سعی می کنم حواسش را پرت کنم و میگم شاید نمرده!
- فعلاً کار دارم برو بعداً راجع بهش حرف می زنیم.
- من مراسم خاک سپاری برگزار می کنم.
- من از مرده و مردن می ترسم اصلاً نمیتونم کاری برایش کنم.
- من عصبانی می شم که چه قدر بهت گفتم بهش دست نزن، کشتیش دیگه!
- میگم آخی چرا مرد؟
-گفتم نخر این ها زود می میرن.
- من میگم فکر کن ببین چرا مرد؟
- دیدی عرضه نداشتی خوب ازش نگهداری کنی.
خوب همه ی نظرها را نوشتیم، حالاصحنه عوض می شود و شما از جلوی بیمارستانی رد می شوید و می بینید که من گریه کنان دارم می آیم بیرون؛ جلو می آیید سلام سلطانی چی شده؟ مادرم فوت کردند و دارم میرم برای مراسم. در این حالت چی کار می کنید و چی می گویید؟
بنابر نظرات شما و درک احساسی که شما می کنید:
من هم بچه بودم چند دفعه مادرم مرد! اشکالی نداره چیزی که فراوونه مادر! ای وای حالا چه خاکی به سرمان کنیم؟ راستش را بگو چی کار کردی؟ اون قدر این پیرزن رو شکنجه دادی تا مرد!ای بابا شاید نمرده! مادرت مرده اِاِه ببخشید من الآن کار دارم برو بعداً حرف می زنیم! ببین من از مرده و مردن می ترسم!خودت کشتیش! چه قدر گفتم مادر دار نشو! مادرت مرد حالا تو چی فکر می کنی؟! دیدی عرضه نداشتی از مادرت مراقبت کنی!
واقعاً شما با من این کارها را می کنید؟ یا یک تسلیت می گویید و می روید یا گاهی بعضی تشدید غم می کنند و حالا صاحب عزا باید بیاید و او را جمع کند. حالا من می خواهم بپرسم که آیا بین یک کودک که جوجه اش مرده و یک مرد بزرگسال که مادرش را از دست داده فرقی وجود دارد؟
خیر هیچ فرقی نیست. هر دو دچار فقدان شده اند و غم در فقدان می آید. غم یک احساس است؛ کودک جوجه اش را از دست داده و دچار فقدان شده آیا باید این گونه با او رفتار کنیم؟ نظراتی که نوشتیم همگی واقعیتی است که ما با کودک رفتار می کنیم و اجازه نمی دهیم که او از احساسی که دچارش شده عبور کند. تمام رفتارهایی که در بالا نوشتیم و به خصوص موارد خشن تر باعث می شوند که کودک در احساسش بماند و در زمان بزرگسالی درون او مملو از احساست متفاوت و ناخوشایند باشد. (ادامه دارد..)
#احساس {قسمت20}
[مباحث کودک متعادل]
❤️ @maadar_khoob
مادر خوب | مدرسه مادری
حال یک تمرین در مورد درک احساس بچه ها با هم انجام می دهیم. برای کودک مان یک جوجه خریده ایم و او خیلی
حال تک تک برخوردهایی را که بر شمردید بررسی می کنیم تا ببینید که وقتی این رفتار را با کودک می کنید چه اتفاقی در ذهن کودک می افتد:
-در مورد اول، کودک دچار غم شده وقتی از او سؤال می کنیم یعنی برخورد منطقی و کودک عصبی می شود.
-در مورد من هم بچه بودم .... وقتی خیلی تکرار شود این ابهام برای کودک پیش می آید که چرا هر بلائی سر من می آید، تو بچگی سر بابا و مامان هم آمده!
-اشکالی نداره، این برخورد توهین به احساس است.
-یکی دیگه برات می خرم، این مفهوم را می دهد که احساست را معامله کن؛ ما پول داریم و با پول همه چیز را می توان خرید.ما هم در این حالت می خواهیم احساس کودک را بخریم. یعنی احساس را رها کن و پول را جایگزین آن کن. این دقیقاً حالتی است که در حال حاضر در جامعه ی ما یک معضل است، «میدونی من تو رو چقدر دوست دارم؟ اندازه ی ماشینی که در پارکینگ است». یکی دیگه برات میخرم یعنی ول کن غمگین نباش و ما تمام مدت می خواهیم که غم کودک را به هر وسیله ای که شده از او بگیریم.
-درمانده و مستأصل می شویم، چون خودمان هم نمی دانیم که با احساساتمان باید چه کار کنیم و اصلاً در این زمینه مهارت نداریم و با این مقوله آشنا نیستیم.
-سرزنش کردن (خودت کشتیش، چی کارش کردی)، با این رفتار به کودک احساس گناه می دهیم؛ یعنی تو مسبب همه ی این مسائل هستی.
-بی عرضه دیدی نتونستی، با این رفتار به کودک احساس ناتوانی می دهیم و درک مقصر او را بالا می بریم.
-شاید نمرده، وقتی این حرف را می زنیم یعنی کودک را فریب می دهیم و او را وارد عرصه ی دروغ می کنیم.
-توضیح فلسفه ی مرگ، برخورد منطقی که هیچ دردی را دوا نمی کند.
به احساس کودک باید احترام بگذاریم، چه خوب و چه بد باید به احساسات کودک احترام گذاشت تا کودک یاد بگیرد که به احساسات خودش احترام بگذارد. مشکل ما بزرگترها این است که به احساساتمان احترام نمی گذاریم و آن ها را به خوب و بد تقسیم می کنیم و این طور تعبیر می کنیم که اگر احساس بد دارم پس آدم بدی هستم و اگر احساس خوب دارم، آدم خوبی هستم؛ پس باید دائم نشان بدهم که من چه قدر شاد و شنگولم، اصلاًغم و غصه ندارم و خشم هایم را در خودم می ریزم تا کسی نفهمد و همه قضاوت کنند که این آقا یا خانم چه قدر آرام و خوب است! چون به احساست ما احترام گذاشته نشده. احساس ها خوب و بد ندارند و همه محترم هستند. (ادامه دارد...)
#احساس {قسمت21}
[مباحث کودک متعادل]
❤️ @maadar_khoob
مادر خوب | مدرسه مادری
حال تک تک برخوردهایی را که بر شمردید بررسی می کنیم تا ببینید که وقتی این رفتار را با کودک می کنید چه
چند مورد دیگر از رفتارهایی که در مواجه با احساست کودک می کنیم را ذکر می کنم:
-ممکن است به کودک رشوه بدهیم، ببین عزیزم اگر گریه نکنی میریم بیرون یه چیز خوب برات می خرم.
-ممکن است کودک را مسخره کنیم مثلاً برای این که آرام شود شروع کنیم به دلقک بازی و شکلک درآوردن؛ این کار توهین به احساس کودک است.
مادری تعریف می کردند که هر وقت فرزند سه ساله شان زمین می خورد ایشان زود او را در آغوش می گرفت و قربان صدقه می رفتند و پدرش هم می آمدند و شروع می کردند به بشکن زدن و ادا درآوردن و آواز خواندن تا یک ساعت که کودک آرام شود، یک روز بعد از گذراندن کلاس درک احساس دوباره فرزندشان زمین می خورد و ایشان همین که آمدند کارهای همیشگی را شروع کنند که یاد کلاس می افتند و تصمیم می گیرند که آموزه های کلاس را عملی تمرین کنند، گفتند: نشستم روی زمین پیش فرزندم و گفتم آخ آخ پات خیلی درد می کنه و .... کلی درک احساس کردم، فرزندم که تا به حال چنین رفتاری از من ندیده بود ماتش برده بود و اشکهاش روی صورتش ماسیده بود که همسرم آمد و شروع کرد به درآوردن اداهای همیشگی! ناگهان فرزندم برگشت به پدرش گفت که من زمین خوردم و پام درد می کنه اونوقت تو می رقصی و آواز میخونی؟! مادر گفت من و همسرم هاج و واج مونده بودم که ما تا به حال چه کار می کردیم!!
-گاهی ما تشدید غم می کنیم، جوجه ات مرده! الهی من بمیرم و زبان می گیریم. درست مثل مجالس عزاداری ما به جای این که کاری کنیم که صاحب عزا به آرامش برسد و به برداشتن غم او کمک کنیم بدتر تا از در وارد می شویم شروع می کنیم به زبان گرفتن؛ ممکن است گاهی آنقدر شدید تشدید غم کنیم که کودک کم بیاورد، اِه مامان بیشتر از من گریه کرد پس حتماً یک جای کار من ایراد داره که خیلی غصه نمی خورم!
-به کودک دروغ می گوییم، نه عزیزم جوجه نمرده که مریض شده، بردیمش بیمارستان جوجه ها دو سه روز بستری میشه میاد بعد هم یواشکی یکی دیگه جایگزین آن می کنیم.
مسئله ی اصلی، همدردی است. همدردی یعنی درک. درک به منظور فهمیدن نیست؛ فهمیدن کار عقل است. درک یعنی حجم بزرگ غم تو را من با تمام وجودم حس می کنم؛ ما به این حالت غمگساری می گوییم. احساسات چه خوشایند و چه ناخوشایند، بار دارند. احساسات خوشایند مثل یک بار شیرینی هستند که ما دوست داریم با دیگران قسمت کنیم و سبک شویم ولی احساسات ناخوشایند یک بار سنگین بر روی دوش ما هستند؛ حال کسی که یک بار سنگین برروی دوشش است و در حال له شدن است چه انتظاری و چه نیازی دارد؟
انتظار دارد به جای این که با او رفتار منطقی کنیم، همه دست به دست هم بدهند و کمک کنند که از زیر این بار بیرون بیاید.کسی که احساس ناخوشایند دارد کمک لازم دارد که این احساس را از او بگیرند، به این حالت غمگساری می گویند. (ادامه دارد...)
#احساس {قسمت22}
[مباحث کودک متعادل]
❤️ @maadar_khoob
بچه هایی که #پدر برای آنها #وقت صرف میکند و حضور فیزیکی پدر در خانواده بیشتر #احساس میشود 👇
1⃣از #آستانه_ی_تحمل_استرس،
2⃣#توانایی_حل_مسئله،
3⃣#مدیریت_احساسات
4⃣و #مهارت_های_اجتماعی بالاتری برخوردارند؛
همچنین این کودکان در سنین #نوجوانی و بزرگسالی،
از #شادی و #نشاط بیشتری بهرهمند خواهند شد.
❀✾••┈┈•❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•❀
🦋 #پورحاتم
کارشناس خــ🌱 ـــانواده و استاد دانشگاه
❣️#موسسه_همـــــیارخــــــــانواده / #مشاوره👇
https://eitaa.com/joinchat/1081803223Cc60a0cb30a
❌ اتاق کودک را به محل #تنبیه تبدیل نکنید❌
⛔️یک اشتباه رایج تربیتی این است که #اتاق_کودک را به محل تنبیه تبدیل کنید.
🔴«اسباببازیهات رو روی زمین نریز وگرنه باید بمونی توی اتاقت»،
🟣 «اگه شلوغی کنی باید بمونی توی اتاقت»، و ...
❌هیچ گاه نباید اتاق یا تخت کودک را به محلی برای تنبیه او تبدیل کردچرا که این عمل میتواندباعث بروز مشکلهای #خواب و #اضطراب در کودکان شود.❌
🔻اتاق #خواب کودک باید مکانی #أمن و #راحت برای او باشد تا در آن #احساس #آرامش کند و #خواب_خوبی داشته باشد🔺
❀✾••┈┈•❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•❀
🦋 #پورحاتم
کارشناس خــ🌱 ـــانواده و استاد دانشگاه
بزرگترین کانال #مشاوره در ایتا👇
https://eitaa.com/joinchat/1081803223Cc60a0cb30a
🔰 راهکارهای عملی برای #لجبازی:
1. اول #احساس رو تأیید کن.
🔸 به جای #دعوا بگو: «میدونم ناراحتی… دلت اینو میخواست.»
🔹 این باعث میشه بچه احساس دیده شدن کنه و زودتر آروم شه.
2. گزینه بده، نه دستور.
❌«الان لباستو بپوش!»
✅«میخوای این لباسو بپوشی یا اون یکی رو؟»
🔸 احساس #کنترل بهش بده، ولی انتخابتو محدود نگه دار.
3. پیشگیری کن.
🔹 زمان خواب، غذا، بیرون رفتن و #بازی باید نسبتاً منظم باشه.
🔹 یه #کودک خسته یا گرسنه راحتتر قشقرق راه میندازه.
4. حواست باشه زیاد «نه» نگو.
🔸 اگه همه چی ممنوعه، #مقاومت بیشتر میشه.
🔹 جاهایی که خطری نیست، بذار #کشف کنه و «نه»هات رو فقط برای موارد مهم نگه دار.
5. خودت آروم بمون.
🔸 وقتی مامان #عصبانی میشه، کودک هم بیشتر #بهانه میگیره.
🔸 نفس عمیق، سکوت کوتاه، و حتی ترک موقعیت میتونه کمک کنه.
مادرخوب | مدرسه مادری
🧡 @maadar_khoob