هدایت شده از مادرونه
«مامان بهش شیر بده ..»
پسرک سه ساله ی من, درحالیکه، دست روی سر شیرخوار خانه یمان میکشید، بلکه گریه اش آرام شود، این را مدام میگفت،
دوا و درمان گریه اش را شیر میدانست ..
دست هایش را دور بدن خواهر کوچکش حائل قرار داد، و آرام روانه ی آغوشم کرد.
ومدام تکرار میکرد
«مامان بهش شیر بده
بهش شیر بده...»
روضه خوان رسیده بود به قلب ماجرای روضه.
و من گریز میزنم
به سفر اربعین گذشته ام ..
وقتی حوالی حرم
میان موکب
بی شیر شده بودم برای طفل پنج ماهه ام ..
با طفل روی دستانم، رو به حرم می ایستم.
صدایش میزنم
بانو....
میدانم که اینجایید
سرگردان و مبهوت ..
میان صحرا ...
در پی گمشده ی شش ماهه یتان ..
میدانم که میدانید..
هر دو مادریم و هم زبان ..
اصلا ما مادرها
بچه های هم سن و سال که داشته باشیم، بهم نزدیکتر هم میشویم
انگار که هر دو مادر طفل های همیم
و هردو خواهرانه با ذوق از کودک هایمان و عادت هایشان حرف میزنیم.
حتی نگاه همدیگر را نیز میخوانیم ..
بحثمان میشود خلق و خوی بچه هایمان
به ساعت های شیردادن هایمان
به کم و زیادی شیر خوردن هایشان
بله!
میدانم که میدانید..
بی رمقی و بی حالی، از بی شیری بچه را شما میدانید یعنی چه ..
بی تابی برای شیر
و بی رمقی از ناله سردادن را..
شما میدانید چنگ زدن به ضریح سینه ی مادری که درمانده شده از پاسخگویی..
رضا نباشید، اینجا دوباره مادری شرمنده ی دست های طفلی شود که چنگ می اندازد و کامش تر نشود ...
مگر گونه های کوچک و لطیفی که با اشک های دیده ی مادر تر می شود...
اما
بعد از آن دخیل از مادری که شرمندگی اش را توی دست هایش رو به بانو گرفته بود..
آن شب، پنج ماهه ی من
در نزدیکی حرم
سیراب شده از شیر خوابید..
صدای روضه خوان میکشاندم در دل روضه ..
او میخواند از دست رد زدن به سینه ی مادری که امید داشت به تر شدن لب های خشکیده ی طفل...
ولی....
من به فدای مادری شوم که ضریح ودخیل تمامی مادرانگی های ما مادرهاست...
هم زبان است...
و درد را میفهمد..
درست است که روزی دست رد به سینه اش زدند
اما هیچگاه به دامان ما مادرها دست رد نزد
بانو کام طفلانم با تربتی باز شده که شما رویش قدم زده اید
غم و مهر شما و اربابتان را با شیری مشق جان و روح بچه ها کرده ایم
که با اشک های پای روضه ی شما متبرک کرده ایم.
روضه ی شما که میشود
ما مادرها زندگیش میکنیم
دلمان میشود انار هزار تکه شده
خونش اشک میشود و از چشم هایمان جاری..
اشک غمتان را از روی گونه هایمان که میچینیم
به عنوان اشکی که متبرک شده به روضه یتان
میکشیم بر سرو وصورت فرزندانمان ...
همین اشک و روضه باشد میراث ما به فرزندانمان ...
*من غم و مهر حسین با شیر از مادر گرفتم....
روز اول کامدم دستور تا آخر گرفتم*
#آه از روضه ای که راویش مادری باشد...
#مامان بچه ها
کانال ما در بله
https://ble.ir/madaroneh
کانال ما در ایتا
https://eita