عیسی دستانش را از دل قبر کوچکی که اندازه یک صندوقچه کوچک بود خارج کرد.
با دست دیگر اشک هایش پاک کرد.
دو دست را روی خاک کشید، و طولی نکشید تا قبر پر شد.
روی زانو نشسته بود و شانه هایش میلرزید.
مادر عیسی زنان دیگر را کنار زد، با دست چند بار روی شانه های عیسی کوبید و با صدای بلند گفت:
بلند شو عیسی، تو امروز نبیلة را دفن نکردی!
تو نبیلة را کاشتی
همانطور که من سلیمان برادرت را کاشتم
همانطور که مریم کاظمش را کاشت
بلند شو و نگاه کن!
اینجا قبرستان نیست پسرم
ما در غزه هیچ کسی را دفن نمیکنیم
اگر بنا به این بود امروز مایی وجود نداشت!
من سلیمان را کاشتم و فلسطین تو را به من داد
تو نبیلة را کاشتی و غزه به تو سربازی خواهد داد.
این را بدان عیسی
ما همه بذر های درخت آزادی فلسطینیم
آنقدر میکاریم و درو میکنیم
تا جوانه فلسطین، درخت تنومندی شود.
اینجا قبرستان نیست پسرم
اینجا مزرعه فلسطین است
هر روز بیا
آب بریز
نگاهش کن
و امیدوار باش روزی برگ های سبزش را با چشمان خودت ببینی...
.
.
#فلسطين #palestine
🖋؟؟؟
مادرستان؛ سرزمین مادرانه نوشتها
جایی برای اشتراک دلنوشتههای مادرانه
به ما بپیوندید 👇
https://eitaa.com/maadarestaan